رویکرد آخرالزمانی به سیاست
جامعه ایران رویکردی آخرالزمانی به سیاست دارد، خاصه آنان که انقلاب 57 را از سر گذرانده و آن را تجربه کردهاند. انقلابها بیش از هر رخداد دیگری عیار آخرالزمان را عیان میکند. با انقلاب است که وقفهای در تاریخ میافتد و حیات مادی و معنوی آدمها دگرگون میشود. گویا آخرالزمان است که آدمی را دچار سرخوشی ناب و شورمندی میکند. جامعهای که به این وضعیت خو گرفته، همواره در مسائل سیاسی و اجتماعی در انتظار وقایع غیرمنتظره و پیشبینینشده است که همه چیز را یکباره درنوردد و دگرگون کند. این رویکرد بیش از هر چیز خودش را در سیاست نشان میدهد.
جامعه ایران رویکردی آخرالزمانی به سیاست دارد، خاصه آنان که انقلاب 57 را از سر گذرانده و آن را تجربه کردهاند. انقلابها بیش از هر رخداد دیگری عیار آخرالزمان را عیان میکند. با انقلاب است که وقفهای در تاریخ میافتد و حیات مادی و معنوی آدمها دگرگون میشود. گویا آخرالزمان است که آدمی را دچار سرخوشی ناب و شورمندی میکند. جامعهای که به این وضعیت خو گرفته، همواره در مسائل سیاسی و اجتماعی در انتظار وقایع غیرمنتظره و پیشبینینشده است که همه چیز را یکباره درنوردد و دگرگون کند. این رویکرد بیش از هر چیز خودش را در سیاست نشان میدهد. مواجهه جامعه ایران با سیاست از این دست است. حتی با انتخابات که طراحی شده تا از وقایع غیرمنتظره پیشگیری کند، برخوردی آخرالزمانی میشود. گویا بعد از هر انتخابات بناست جهان زیرورو شده و تغییراتی تاریخی ایجاد شود. این رویکرد آخرالزمانی را میتوان در انتخابات سالهای 76 و 84 به وضوح ملاحظه کرد. اگرچه رویکردهای آخرالزمانی با نوعی انفجار شورمندی همراه هستند، اما در درون هسته مرکزیشان نوعی رفتار نهفته است که با سرخوردگی از عدم تغییرات بیش از هر زمان دیگری بروز پیدا میکند. دولتها و قدرتهای مستقر درصددند تغییرات در سطوح اجتماع و سیاست به وقوع بپیوندد، نه در سطح تاریخ. برای همین است که ایدئولوگها وظیفه دارند جامعه را به سمت تغییرات در این سطوح سوق بدهند. درواقع میتوان گفت جهان امروز به این نتیجه رسیده است که با ایجاد نهادهای مدنی همچون انجمنها، احزاب و برگزاری انتخابات مانع وقوع وقایع غیرقابل پیشبینی شود و تغییرات را کنترل کند. اگرچه جامعه ایران دچار نگاه آخرالزمانی است، اما دولت خاتمی تلاش کرد با ایجاد جامعه مدنی و نهادهای مرتبط با آن، جامعه را از تلاطمهای سیاسی و نگاه آخرالزمانی مصون نگه دارد، با اینکه این دولت خودش از دل همین بستر سر برآورده بود. با دولت احمدینژاد وضعیت آخرالزمانی دوباره تشدید شد؛ چراکه این دولت بر اساس همین شیوه طراحی شده بود. احمدینژاد میخواست از طریق انتخابات انقلاب کند و تغییرات را از سطوح اجتماع و سیاست به تاریخ بکشاند. شورمندی و شعف مردم در انتخابات دوره خاتمی و احمدینژاد بیش از شورمندی پیروزی در یک انتخابات بود. البته ناگفته پیداست که احمدینژاد آگاهانه سودای تغییرات تاریخی را در سر میپروراند و برداشت روشنی از آموزههای آخرالزمانی در فرهنگ مردم ایران داشت و با تکیه بر همین باور، نشانی جامعه اتوپیایی را میداد. او با رویکرد آخرالزمانیاش که بستر آن وجود داشت، همه نهادهای مدنی را از بین برد و بعد از ناکامیاش موجب بیاعتباری سیاست شد که ماحصل آن نگاه خاص موجود در نگاه آخرالزمانی است. جامعه ایران به دشواری بعد از احمدینژاد به انتخابات بازمیگشت. هراس از جنگ در خاورمیانه که آن هم باز برگرفته از تفکر آخرالزمانی بود، این فرصت را پیش آورد که برای جلوگیری از وقایع پیشرو، دولت روحانی بر سر کار بیاید. دولتی که آخرالزمانی نبود اما بیم از وضعیت ناخوشایند آخرالزمانی به آن شکل داده بود. شاید هیچ چیز بهتر از این گزاره بیانگر وضعیت آخرالزمانی سیاست در جامعه ایران نباشد: «عاقبت چه خواهد شد!». در جامعه آخرالزمانی سیاست و اجتماع اساسا گذرا هستند؛ چراکه آنان در آخرالزمان ملغی خواهند شد، آنچه مهم است دستیابی به سیاستی فراتر از این وضعیتهای گذراست. آیا میتوان مردمی را که سودای جامعه اتوپیایی در سر دارند، از باور به وقایع آخرالزمانی دور نگه داشت؟
در همین بستر است که سقوط هلیکوپتر رئیسجمهور دولت سیزدهم با اینکه غیرمنتظره بود و همه را به تعجب واداشت، اما مردم به راحتی با آن کنار آمدند؛ چراکه مهر قواعد آخرالزمانی را بر پیشانی داشت.
مرگ نابهنگام رئیسجمهور مقوم این باور شد که وقایع تقدیری و خودبهخود بدون دخالت آنان هم پیش خواهد رفت. بر اساس همین باور، اگر چندی پیش انتخابات کارکردی آخرالزمانی داشت، یکباره از این مفهوم تهی شد و به باور مردم انتخابات پیشرو توانی برای تغییرات اساسی و بنیانی ندارد. مردم در انتخابات 1400 با اینکه مشارکت گستردهای نداشتند، اما با این نگاه آخرالزمانی باور داشتند این انتخابات آخرین انتخابات در کشور خواهد بود و کسی انتظار نداشت بعد از 1400 دیگر انتخاباتی به شکل و سیاق سابق صورت بگیرد و مردم تغییرات را در جای دیگری غیر از انتخابات انتظار میکشیدند. از این منظر میتوان گفت این انتخابات زودهنگام میتواند موجب تغییر رویه مردم شده و آنان این بار به دور از رویکردی آخرالزمانی به سراغ صندوقهای رأی رفته و با این پیشفرض که تغییراتی جدی روی نخواهد داد، در انتخابات شرکت کنند. این شرکتکنندگان کسانی هستند که باور خود را به تغییرات آخرالزمانی از دست دادهاند. اگرچه بعضی از نامزدها همچون سعید جلیلی نگاهی آخرالزمانی به سیاست دارد، اما زمانه و زمینه موجود او را منجی این تغییر نمیبیند و بعید است مردم اقبالی به او نشان بدهند. آیا این انتخابات در نابهنگامبودنش موجب نابهنگامی در وقایع دیگر نیز خواهد شد؟