کابوس تنهایی دولتها
«عواطف» نقش تعیینکنندهای در سیاست بالاخص در شکلگیری جوامع دارد. جامعه ایران نیز نهتنها از این قاعده مستثنا نیست بلکه به شکلی ناهنجار در انقیاد عواطف و احساسات متناقض است.
«عواطف» نقش تعیینکنندهای در سیاست بالاخص در شکلگیری جوامع دارد. جامعه ایران نیز نهتنها از این قاعده مستثنا نیست بلکه به شکلی ناهنجار در انقیاد عواطف و احساسات متناقض است. تمرکز بر زندگی روزمره آدمهای جامعه نشان میدهد آنان تا چه میزان تحت تأثیر عواطفی از جنس خشم و انتقام و عشق و نفرت هستند. اینکه جامعهای در سلطه عواطف آدمهای خود باشد در نوع خود اتفاق نامتعارفی نیست. شکلگیری همه جوامع پیش از قرارداد فیمابین حکومت و مردم بر پایه همین عواطف شکل میگیرد. این نظریه اسپینوزا است که او را از هابز متمایز میکند و در اندیشههای او جایگاه ویژهای دارد. اگر جامعه ایران جامعه متعارفی بود به سهولت میتوانستیم درباره «جامعهپذیری» و «جامعهستیزی» ایرانیان از منظر اسپینوزا سخن بگوییم. اما اینگونه نیست. حوادث اجتماعی بسیاری که در سالهای اخیر برای تغییر رخ داده و به سرانجام نرسیده، جامعه ایران را نامتعارف کرده است. ازاینرو تحلیلگران سیاسی و اجتماعی ناگزیرند به سمت مسیرها و تعابیر خودانگیخته و بیواسطه بروند. هرگونه تحلیل بیواسطه از شرایط موجود آن را دوچندان سترون میکند. طرفه اینکه برخی با نگاه سهلانگارانه سیاسی درصددند بعد از پیروزی مسعود پزشکیان با چهرهسازی از او احساسات و عواطف متناقض جامعه را کانالیزه کرده و از شدت وخامت آن بکاهند. ناگفته پیداست کسانی که دست به این کار میزنند خود عضوی از این جامعه نامتعارفاند که اعضای آن بیش از آنکه کنشهایشان عقلانی باشد در قید عواطف و احساسات خویش هستند. در این وضعیت دو گروه بیش از هرکس در بهکارگیری عواطف خود پافشاری میکنند؛ گروهی که سالها در انزوا بوده و در عطش قدرت به سر برده و گروهی دیگر که سالها هویتش نادیده گرفته شده است. البته ابزار این دو گروه برای اثرگذاری مشابه است و آن چیزی نیست جز اغراق در پیروزی انتخابات 1403 و چهرهسازی از مسعود پزشکیان . رصد زندگی روزمره رئیسجمهور که بیشتر یادآور کردار اطرافیان احمدینژاد است. اکنون نیز حامیان رئیسجمهور لحظه به لحظه کارهایش را گزارش میدهند، از حضور او در بقالی گرفته تا سینهزنی و فوتبال. آنچه کمتر از هرچیز روی آن پافشاری میشود تخصص او بهعنوان چهرهای تحصیلکرده در سختترین رشته پزشکی است. این دو گروه که یکی سودای منافع دارد و دیگری هویتسازی، نهتنها نمیتوانند احساسات و عواطف متناقض جامعه را سامان بدهند بلکه آن را آشوبناک نیز خواهند کرد. بین این دو گروه بسیاری از کارشناسان، مدیران سابق و اسبق و تحلیلگران ریز و درشتی وجود دارند که دائم به رئیسجمهور توصیه میکنند که چه بکند و چه نکند. این خود سمپتوم نوعی بیماری است: «احساس تکلیف غیرضروری». حالا از سهمخواهی ریز و درشت چهرههای سیاسی میگذریم که هریک خود را در آینه وزیری بالقوه تصور میکنند و آماده خدمتاند! انتخابات زودهنگام 1403 به معنای واقعی پرده از وضعیت بحرانی جریانهای سیاسی پیروز میدان برداشت و عیان کرد آنان به جامعه باور ندارند و در قید جهتدهی عواطف و احساسات جامعه نیستند؛ عواطفی که بیش از هرچیز به سمت جامعهستیزی گام برمیدارد. اینک بیش از هر زمان دیگر باید به فکر منافع تودههای مردم بود، چراکه هیچ ایدئولوژی، هیچ مرام و مسلک و چهرهسازی پوپولیستیای نمیتواند به «جامعیت جامعه» منجر شود بهجز منافع واقعی مردم. حتی در یک جامعه متعارف برای توانمندسازی جامعه راهی جز در نظرگرفتن منافع آحاد مردم وجود ندارد: «حکومتی که نتواند درست عمل کند مگر آنکه رهبران آن فیلسوفان باشند حکومت بدی است. حکومت خوب، حکومتی است که کیفیت اخلاقی اتباع و رهبران آن هرچه باشد، بازهم درست عمل کند. این فضیلت شهروندان نیست که کیفیت حکومت را تعیین میکند، بلکه این کیفیت حکومت است که غیرمستقیم فضیلت شهروندانش را تولید میکند*.» کاملا عیان است که گامبرداشتن در مسیر خیر عمومی و منافع مردم با عمل به سرانجام خواهد رسید. دولتها و چهرههای سیاسی و حتی تبلیغ درباره سادهزیستی آنان دیگر اهمیت چندانی ندارد، مطالبات جمعی روشن است؛ منافع همه، نه اقلیتی دور قابچین که همواره بوده، هستند و خواهند بود. مردم به هیچ دولت و چهرهای سیاسی که عملکردشان را در زندگی خود نبینند اهمیت نخواهند داد. اینها را بهتر از هرکسی آنانی میدانند که گرداگرد دولتهای پیروز پرسه میزنند و در پی قدرتاند.
آنان بیش از پیش بین دولت و مردم فاصله میاندازند، چراکه منافع آنان در غیاب مردم بیشتر تأمین خواهد شد. یک دولت غیرمردمی ناگزیر است تن به تأییدیه اطرافیانش بدهد تا دچار کابوس تنهایی نشود.
* «اسپینوزا: حکومت و دین» نوشته پییر- فرانسوآ مورو، ترجمه علی فردوسی، نشر پایان.