|

زاویه نگاه ظریف در پرونده هسته‌ای

چرا نوشته روی موشک مهم‌تر از خود موشک بود؟

هنوز و بعد از گذشته هشت سال از موشک‌هایی که روی آن شعار محو اسرائیل نوشته شده بود، محل بحث است. چه آن زمان که حسن روحانی در سال 96 در مناظره‌ها گفت «روی موشک شعار نوشتند تا برجام را برهم بزنند» چه امروز که ظریف می‌گوید: «ما نمی‌گفتیم موشک نسازید، اما آن شعاری را که روی موشک نوشته بودند، نمی‌دانیم با چه کسی هماهنگ کرده بودند».

چرا نوشته روی موشک مهم‌تر از خود موشک بود؟
داوود حشمتی روزنامه‌نگار

هنوز و بعد از گذشته هشت سال از موشک‌هایی که روی آن شعار محو اسرائیل نوشته شده بود، محل بحث است. چه آن زمان که حسن روحانی در سال 96 در مناظره‌ها گفت «روی موشک شعار نوشتند تا برجام را برهم بزنند» چه امروز که ظریف می‌گوید: «ما نمی‌گفتیم موشک نسازید، اما آن شعاری را که روی موشک نوشته بودند، نمی‌دانیم با چه کسی هماهنگ کرده بودند».

اما چرا نوشته روی موشک از خود موشک در‌این‌باره اهمیتش بیشتر بود؟ فارغ از گمانه‌زنی‌های فراوان درباره حضور رسانه‌ای ظریف اینکه اساسا موضوعی که می‌خواست در یادداشت «کنشگری مرزی» درباره «ترکمانچای» بگوید چیست، نشست کلاب‌هاوسی او در هفته گذشته یک زاویه نگاه مهم به پرونده هسته‌ای و پرونده بین‌المللی ایران را نشان داد که با نظریه «سازه‌انگاری یا برسازی» (constructivism) و مکتب کپنهاگ باید آن را فهمید. همچنان که خود ظریف هم بخش اول و اصلی، حرف‌هایش را با همین نظریه آغاز کرد. دقیقا با همین نگاه به‌راحتی می‌توان فهمید چرا موشک‌ها بدون شعار می‌توانست نقش «دفاعی» داشته باشد که برای هر کشوری قابل توجیه است، اما نوشته‌شدن شعارهای «محو اسرائیل» توانست مورد استفاده پروژه اسرائیلی «امنیتی‌سازی» از پرونده ایران بیاید.

پروژه امنیتی‌سازی

ظریف حرف‌هایش را در کلاب‌هاوس این‌طور شروع کرد: «در روابط بین‌الملل دیدگاهی داریم به عنوان امنیت‌سازی که کمتر در ایران مورد توجه قرار گرفته است. طرح برنامه هسته‌ای ایران، محمل خوبی برای امنیت‌سازی ایران بوده است». وزیر سابق خارجه با استفاده از این مفهوم تلاش کرد توضیح دهد: «چرا بعد از جنگ ایران و عراق، اساسا مسئله ایران از سوی اسرائیل به‌عنوان یک مسئله امنیتی مطرح شد و بعد از فروکش‌کردن جنگ‌های آمریکا در افغانستان و عراق بار دیگر با محوریت اسرائیل و سازمان مجاهدین خلق، برنامه هسته‌ای ایران به عنوان یک موضوع «امنیتی» در دستور کار قرار گرفت».

نظریه سازه‌انگاری

در میان نظریه‌های مختلف روابط بین‌الملل، لیبرالیست‌ها یا رئالیست‌ها (واقع‌گرایان) معتقدند جنبه‌های مختلف روابط بین‌الملل براساس سرشت انسان پایه‌ریزی می‌شود. لیبرالیست‌ها سرشت انسان را «منفعت‌جو» می‌دانند و رئالیست‌ها آن را «نیک‌سرشت» نمی‌دانند. اما نظریه «برسازی» یا «سازه‌انگاری» بر این عقیده است که جنبه‌های مهم روابط بین‌الملل در نتیجه سرشت انسان یا دیگر ویژگی‌های اساسی سیاست جهانی نیست، بلکه آنها به‌طور تاریخی و اجتماعی «برساخته» شده است. الکساندر ونت یکی از فیلسوفان نظریه سازه‌انگاری است که در مقاله آنارشی اصول سازه‌انگاری را این‌گونه بیان می‌کند: «ساختار جوامع انسانی غالبا به‌واسطه ایده‌ها و هنجارها شکل می‌گیرد و نه نیروهای مادی» او «هویت و منافع بازیگران در این سیستم‌ها» را این‌گونه می‌داند که «براساس باورهای مشترک شکل می‌گیرد و نه طبیعت». ذکر این نکته هم ضروری است که یکی از مهم‌ترین ابزارهای نظریه سازه‌انگاری «زبان» و کنش‌های زبانی است که در حیطه روابط بین‌الملل با سخنرانی‌ها، مقالات و گزارش‌ها موجب می‌شود شرایطی جدید در روابط کشورها ساخته شود. نمونه اخیر تبدیل‌شدن یک مقوله از طریق یک «کنش زبانی» به یک «مقوله امنیتی» را می‌تواند در اظهار نظر ابراهیم رئیسی درباره حقابه ایران به روشنی مشاهده کرد. جایی که او اعلام کرد «به حاکمان افغانستان اخطار می‌کنم، حقابه مردم سیستان و بلوچستان را بدهند. حرف من را جدی بگیرید تا بعدا گلایه نکنید». دیدیم که این کنش زبانی چگونه منجر به یک اختلاف عمیق‌تر شد.

باری بوزان و مکتب کپنهاگ

مکتب کپنهاگ که ظریف به آن اشاره کرد در مطالعات امنیتی یک مکتب فکری است که در کتاب باری بوزان به نام «مردم، دولت‌ها و هراس: مسئله امنیت ملی در روابط بین‌الملل»، (۱۹۸۳) ریشه دارد. مکتب کپنهاگ تأکید خاصی بر جنبه‌های اجتماعی امنیت دارد و از آنجا که بسیاری از اعضای این مکتب در مؤسسه تحقیقات صلح کپنهاگ فعالیت کردند به این نام مشهور شد. باری بوزان این مکتب را در سال 1985 بنیان نهاد. او در دهه 1990 عمدتا روی ابعاد متعدد امنیت کار کرد و طی دهه اخیر، به شخصیت کلیدی مکتب انگلیسی در باب امنیت تبدیل شده است. بوزان در آثار خود نشان داده است که به اطلاعات وسیعی دسترسی دارد، به کشورهای زیادی (از جمله ایران) سفر کرده و درصدد ارائه نظریه‌ای درباره امنیت در نظام بین‌الملل است. او تفسیرهای هابزی و کانتی از امنیت بین‌الملل را ناقص می‌داند و معتقد است می‌توان در قالب نظریه مجموعه منطقه‌ای امنیت، بسیاری از نابسامانی‌های بین‌المللی را توضیح داد. اساسا امور «امنیتی» به مسائلی گفته می‌شود که با بقا و موجودیت یک مجموعه مانند کشور سروکار پیدا می‌کند یا این‌گونه جلوه داده می‌شود. این قبیل موارد مستلزم تمهیدات اضطراری و اتخاذ تدابیری ورای رویه‌های متداول است. بوزان و همکارانش در کتاب خود تأکید دارند که هر نمونه موفقیت‌آمیز امنیتی‌کردنِ موضوعات، سه مؤلفه دارد: تهدید علیه موجودیت، اقدام اضطراری و خارج از مجاری معمول، تأثیرات ناشی از دورزدن قواعد بر مناسبات بین بازیگران.

همچنین «اِما روچیلد» در مقاله «امنیت چیست» اشاره می‌کند که امنیتی‌سازی هر موضوع، مستلزم ساختار سخنورانه خاص نیز هست. کاربرد عباراتی مانند «آخرین فرصت»، «دیگر مجال جبران وجود نخواهد داشت»، «نه سبک و انتخاب که اصل موجودیت و زندگی در شرف همه‌سوزی است» و عباراتی از این قبیل، هراس بنیادی را به مخاطب القا می‌کند. این قبیل گفتارها خود نوعی عمل یا اقدام هستند، یعنی با بر زبان راندن واژه‌ها، در واقع عملی انجام می‌شود».

(Rotheschild, Emma); «What is Security» (1995)

نگاهی به رفتارهای اسرائیل و آمریکا در سه دهه اخیر نشان می‌دهد تا چه اندازه درباره پرونده ایران از این واژه استفاده شده است.

امنیتی‌سازی از پرونده ایران

حالا به این بخش از حرف‌های ظریف دقت کنید که چگونه در قالب نظریه امنیتی‌سازی، رفتارهای اسرائیل را در سه دهه اخیر توضیح می‌دهد. ظریف گفته بود: «باید توجه داشت که اسرائیل ذاتا به دشمن خارجی نیاز دارد. اسرائیل، ایران را به جای اعراب، دشمن خود قرار داد. در مرحله اول اسرائیل، ایران را در داخل مرزهای خود دشمن کرد و سپس در جوامع بین‌الملل. به طور مشخص اسرائیل حدود 30 سال پیش، ادعا کرد که ایران شش ماه با بمب هسته‌ای فاصله دارد. حالا پس از چندین سال همچنان این ادعا باقی مانده‌ است».

اگر به سخنان مسئولان اسرائیلی دقت کنیم می‌بینیم که این ادعا که ایران در «آخرین مراحل دستیابی به بمب اتم است» هنوز هم بعد از 30 سال در حال تکرارشدن است و با همین ادعا توانستند به تعبیر «باری بوزان» پرونده ایران را امنیتی کنند. در پروژه امنیتی‌کردن، حساس‌کردن دیگران و ایجاد اجماع و «خطرانگاری» از آن مقوله اهمیت زیادی دارد. هر چیزی که بتواند این پروژه را تقویت کند به کار می‌آید؛ از «انکار هولوکاست» تا «شعار روی موشک». حتی طرح مسئله «بمب هسته‌ای». ظریف در پاسخ به این پرسش که آیا سلاح هسته‌ای کمکی به تأمین امنیت ایران می‌کند؟ از همین منظر پاسخ داده بود. او گفته بود: «دو نظریه در اینجا وجود دارد. نظری که من به آن نزدیک‌تر هستم و به نظرم رهبری نیز با آن موافق باشند، سلاح هسته‌ای کمکی به امنیت ایران نمی‌کند بلکه کشور را وارد فرایند خطرناکی می‌کند». سؤال درست این است که ظریف هم پرسید که «آیا اسرائیل نگران سلاح هسته‌ای ایران است؟» از نگاه ظریف اسرائیل نگران سلاح هسته‌ای ایران نیست که اگر بود «باید موافق برجام» بود. اما آنها برجام را یک توافق ننگین خواندند. به باور ظریف مسئله اسرائیل با ایران موضوع «جنگ‌های نامنظم» و «گروه‌های چریکی» است که با اسرائیل مبارزه می‌کنند. به بیان دقیق‌تر ظریف می‌گفت که «اسرائیل از برجام حمایت نکرد چون هدفش امنیتی‌سازی ایران بود و در این شرایط اگر بگوییم که ما به دنبال سلاح هسته‌ای می‌رویم، در حقیقت در زمین اسرائیل بازی کرده‌ایم».

نتیجه‌گیری:

اینکه توان موشکی ایران تا چه اندازه است، در مقام یک مقوله دفاعی همواره مورد تأیید جامعه و نخبگان سیاسی قرار دارد. این قدرت «نظامی دفاعی» توان اجماع‌سازی جهانی علیه ایران را نداشت، تا زمانی که ایران به عنوان یک خطر برای امنیت منطقه جهان تلقی نشود. شعار روی موشک اهمیت داشت، چون اسرائیل با خود موشک نمی‌توانست ایران را متهم کند. موشک خالی و بدون شعار موشکی بود که توجیه آن در میان ملت‌ها منطق تدافعی داشت. اما نوشتن آن شعار روی موشک، آن را به ابزار تهاجمی تبدیل کرد. آن‌هم در شرایطی که دنیا در سمت ایران ایستاده بود و اسرائیل را نکوهش می‌کرد که چرا با توافق هسته‌ای مخالف است. درست در شرایطی که اسرائیل منزوی بود و نیاز داشت حرکت و اقدامی به کمک آنها بیاید تا پروژه «امنیتی‌سازی» از پرونده ایران را در جهان تقویت کند.