|

جواد غلامرضا کاشی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی:

نسل جدید در حال وارد کردن هنجارهای اخلاقی به یک بستر درست است

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: نسل جدید دارد هنجارهای اخلاقی را وارد یک بستر درست می‌کند. فرزندان ما می‌گویند همه ارزش‌هایی که شما می‌گویید را قبول داریم ولی شما ساز را از سر گشادش می‌زنید و ما می‌بریم بر همان خاکی که باید کاشته شوند.

نسل جدید در حال وارد کردن هنجارهای اخلاقی به یک بستر درست است

به گزارش شبکه شرق، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با تأکید بر اینکه نیهیلیسم عمیق حاصل حس جمعی دروغ ایدئولوژی‌ها است، گفت: ایدئولوژی‌ها با تمامیت‌خواهی و آرزوی یک جامعه تماما اخلاقی، همان سرچشمه‌های محدود زایش حیات اخلاقی در زندگی روزمره را هم دارند نابود می‌کنند. باید عقب بنشینیم و اجازه بدهیم خود زندگی بنیان‌های اخلاقی‌اش را به طور طبیعی بسازد. آرزوی زندگی تماما اخلاقی، بی‌ربط و برای جامعه خطرناک است.

دکتر محمد جواد غلامرضا کاشی روز گذشته در نشستی با عنوان «اخلاق در ایران امروز؛ با تأکید بر سبک زندگی جوانان» که توسط انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری برگزار شد، گفت: جامعه ایران از دهه‌های 20 و 30 و 40 از یک جامعه روستایی و ایلیاتی به سمت یک جامعه شهری حرکت کرد. جامعه کوچک روستایی و ایلیاتی یک وحدت طبیعی دارد و یک سری هنجارهای اخلاقی در آن الگوی کوچک بسته جامعه جاری است. طبیعتا وقتی که این فرم کوچک جامعه به جوامع شهری گسترده منتقل می‌شود، این مشکل در اروپا هم پیش آمده است که همه چیز از جمله اخلاق و احترام بزرگترها از دست رفت و ارزش‌های جمعی زوال یافت و خودخواهی‌های فردی گسترش پیدا کرد.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه در همه جای دنیا با ورود به جهان مدرن اینها اتفاق افتاد، تصریح کرد: در جامعه غرب وقتی که این زوال ارزش‌های همبسته‌ساز جوامع کوچک در جوامع بزرگ مشاهده شد، یک عده به آن خوشامد گفتند. یعنی مدرنیست‌های اولیه گفتند خودخواهی‌های فردی و زوال ارزش‌های جمعی شاید در عرصه فردی نامقبول باشد و به لحاظ اخلاقی پذیرفته نباشد اما اینها با منطق بازار، در عرصه جمعی پر از برکت است و میوه‌های شیرین یک جامعه مدرن می‌سازد و این جامعه خودش را بازسازی خواهد کرد.

وی افزود: واقع قضیه این است که این صدا در تداوم مدرنیته خیلی نتوانست از خودش دفاع کند. یعنی در تداوم مدرنیته تقریبا اکثر فیلسوفان مغرب زمین در این مورد با هم اجماع نظر داشتند که مدرنیته در دفاع اخلاقی از ارزش‌های خودش مثل آزادی یا آزادی فردی موفق نیست. یک خلأیی در مدرنیته در دفاع اخلاقی از خودش وجود دارد. بنابر این، یک صدای دیگر برآمد از طرف همان فیلسوفان اولیه مدرنیته که مهمترین آنها روسو بود. صدای روسو در فلسفه کانت تداوم پیدا کرد، در فلسفه هگل بارور شد و در فلسفه مارکس به دستگاه‌های ایدئولوژیک بزرگ قرن بیستم تبدیل شد.

غلامرضا کاشی اظهار داشت: صدای دوم که در منطق مدرنیته برآمد این بود که این شکل از بسط مدرنیته و گسترش شهرها و منطق پول و سرمایه، جامعه را به انحطاط و نابودی می‌برد و راه حل از نظر روسو این بود که مردم باید در یک عزم جمعی برای بنا نهادن یک جامعه از اساس نو، با هم یک پیمان اخلاقی ببندند. تئوری‌های انقلاب ریشه در همین ایده روسو دارد. انگار می‌توان جامعه را از بنیاد برساخت. آن الگوهای طبیعی زیست روستایی و ایلیاتی از دست رفته و این وضعیت جامعه هم که منحط و از این انحطاط جان و روح و وجدان همه آزرده است، بنابر این، از این آزردگی می‌توان یک سرمایه جمعی ساخت. شاید یک منجی بزرگ لازم است که نهیب اخلاقی بزند و همه توده‌های مردم را دعوت کند که همپیمان شوند و بنیاد جامعه را از بن برافکنند و یک جامعه اساسا اخلاقی را بسازند.

وی ادامه داد: این الگو که شالوده ایدئولوژی‌ها شد، و بعد جامعه ما همان مسیر را رفت، اساسش این است که جامعه در زندگی روزمره جز خودپرستی، خودخواهی، منفعت طلبی و حرص ندارند و این مردم را به خودشان وانهی به سمت انحطاط و زوال می‌رود؛ زندگی روزمره و منطق شهری فقط حرص و شهوت، زیاده‌خواهی، خصومت و تعارض می‌شناسد و ما باید آنان را به یک فرم اخلاقی دعوت کنیم. این ارزش‌های اخلاقی که ما مردم را به آن دعوت می‌کنیم از کجا می‌آید؟ روایت روسو این بود که مردم در فردیت منحط و در جمعیت اخلاقی هستند. این بود که انقلاب‌ها قدسیت پیدا کردند و نجات‌بخش تصور شدند.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تأکید کرد: با این سنت چپ که نسل من تحت تأثیر آن بودیم، اصلا مهم نیست که دشمن انقلاب چه کسی است؛ خود انقلاب فی نفسه مقدس است. چون انقلاب فرصتی برای یک پیمان اخلاق جمعی است. جامعه خود را باز می‌یابد و آنچه از دست داده را دوباره به دست می‌آورد و سقف حیات اخلاقی‌اش را به میمنت انقلاب می‌سازد و حالا می‌توانیم بگوییم آنچه را که در نتیجه مدرن شدن و ورود به جامعه شهری از دست داده بودیم، به برکت انقلاب به دست می‌آوریم.

وی افزود: در دنیای این ایدئولوژی‌ها یک روایت کلان شکل می‌گیرد؛ یک داستان فاجعه عام بشری که به مثابه شر و شرارت تصویر می‌شود و یک داستان فرشتگان منجی که قرار است این شرارت‌ها را براندازد. آن وقبت تک تک افراد فراخوان می‌شوند که از میان جبهه‌های شر و خیر کدام را انتخاب می‌کنید؟ این ساخت‌های ایدئولوژیک افراد را از تجربه‌های ملموس زندگی روزمره اینجا و اکنون می‌کندند و وارد یک پروژه تحقق زندگی اخلاقی عام می‌کردند که به نجات بشر نظر دارد. روایت‌های ایدئولوژیک برای اینکه بتوانند هرچه بیشتر از قلمرو زندگی روزمره سربازگیری کنند، به منطق زندگی روزمره حمله می‌کنند. زندگی روزمره ناسازگار است، اما در روایت‌های ایدئولوژیک این فرض بنا می‌شود که ما می‌خواهیم به یک زندگی تماما سازگار برسیم؛ همه که نمی‌توانند این طوری شوند.

غلامرضا کاشی ادامه داد: روایت‌های ایدئولوژیک اقلیت‌های شورمند درست می‌کنند که ازدواج نمی‌کنند، زندگی اشتراکی دارند، با اقلّی از متاع دنیا می‌سازند، فداکاری دارند و ساده زندگی می کنند. اما اینها اقلیت هستند و تا وقتی که اقلیت هستند مشکلی نیست؛ خطر از آنجا بر می‌خیزد که این اقلیت پاکی که زندگی‌اش را فدا کرده، حق دارد عوام مردم را به منزله یک مشت آدم خودخواه، کثیف و آلوده و البته معصوم و هدایت‌پذیر تلقی کند. لذا این اقلیت شورمند کم کم احساس رسالت می‌کند که ما رستگار هستیم و چرا همه مردم رستگار نشوند؟!

وی تأکید کرد: زندگی روزمره هیچ گاه رضایت عام ایجاد نمی‌کند و همیشه وجدان‌های آسیب دیده ایجاد می‌کند. بنابر این پیام نجات‌بخش آن اقلیت شورمند که می‌توان به نحوی زندگی کرد که رستگار باشیم، جاذبه ایجاد می‌کند. ما زمان پهلوی می‌گفتیم شاه عامل همه بدبختی‌ها است و اگر او برود همه ما رستگار می‌شویم. او رفت و این اقلیت شورمند رسالت خودش می‌داند که به جان مردم بیفتد. وقتی توده‌های مردمی به خیابان می‌آیند، به اقلیت شورمند انگیزه می‌دهد که مردم هستند و بنابر این باید موازین یک زندگی رستگار و تماما اخلاقی را جاری کرد؛ اقلیتی نمی‎‌کنند که اگر نصیحت شنو بودند نصیحتشان می‌کنیم و نصیحت شنو نبودند با آنها برخورد می‌کنیم.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی یادآور شد: اقلیتی که سبک زندگی آنها تماما متشرعانه بود، به این خیال افتادند که می‌توانند یک جامعه تماما متشرع درست کنند و اگر یک جامعه تماما متشرع درست کنند، این جامعه دوباره وحدت از دست رفته‌اش را به دست خواهد آورد و ما یک جامعه تماما اخلاقی پیدا می‌کنیم. ایدئولوژی‌ها آدم‌ها را از یک زندگی اینجا و اکنونی جدا می‌کنند و به یک افق آرمانی زندگی اخلاقی می‌برند؛ که در لحظات انقلابی به نظر می‌آید محقق شدنی است. سه چهار ماه بعد از رفتن شاه همه به هم کمک می‌کردیم و همه می‌گفتند ببینید، شاه رفت و اخلاقی شدیم؛ اما هیچ کس نمی‌دانست این وضع استثنا و این استثنا زائل می‌شود و هیچ کس نمی‌تواند در درازمدت این طور زندگی کند.

وی تصریح کرد: در درازمدت گرمای این داستان کلان از بین می‌رود و همه به هم دروغ می‌گوییم. آن اقلیت شورمند چون مراکز قدرت، ثروت و منزلت را هم در اختیار دارد، از همه حریص‌تر می‌شود و مردم بیچاره هم که خیال می‌کردند از این رویداد قرار است به یک وحدت از دست رفته آغازین برسند، می‌بینند سفره‌های آنها پر رنگ و لعاب و سفره‌های اینها خالی است. ارزش‌های اخلاقی وقتی از بستر تجربه‌های ملموس لحظه به لحظه زندگی روزمره گسیخته و متعلق به یک روایت کلان می‌شوند، روزی که عمل می‌کنند خیلی شور می‌آفرینند و روزی که رها می‌شوند جامعه را در یک خلأ رها می‌کنند.

غلامرضا کاشی تأکید کرد: نیهیلیسم عمیق حاصل حس جمعی دروغ ایدئولوژی‌ها است. هیچ کس بر آن باور ندارد؛ یک عده از آن منتفع می‌شوند و بر طبل آن می‌کوبند و یک عده هم که چیزی گیرشان نیامده در یک خلأ اخلاقی رها می‌شوند. جامعه ایران 20 سال است که این طور است. کسانی هم که می‌گفتند این جامعه دارد به سمت فروپاشی اخلاقی می‌رود، همین خلأ نیهیلیستی را تجربه می‌کردند و همه ما تجربه می‌کردیم. دیگر نمی‌توانستیم با بچه‌هایمان حرف بزنیم و اصلا نمی‌فهمیدند که ما چه می‌گوییم.

وی ادامه داد: یک جهان بی‌معنا، حاصل امید وافری بود که به ایدئولوژی‌ها می‌رفت. اما در آلمان و روسیه در واکنش به این اتفاق یک ایده جدیدی شکل گرفت و آن هم این بود که اگر اراده عمومی سر منشأ دفاع از ارزش‌های اخلاقی نیست، پس کجا است؟ کجا قرار است بذر اخلاق در عرصه اجتماعی و سیاسی و عمومی کاشته و بارور شود؟ اینها یک نکته به ما تلقین کردند و این بود که زندگی روزمره فی نفسه گناهکار است و باید با عقل، دین، شریعت و حکم خدا باید زندگی روزمره کنترل شود. بعد بحث درگرفت که زندگی روزمره سویه دیگری هم دارد. اتفاقا خاستگاه اصلی زایش گرایشات اخلاقی متن زندگی رومزه است.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی اظهار داشت: ایدئولوژی‌ها با تمامیت‌خواهی و آرزوی یک جامعه تماما اخلاقی، همان سرچشمه‌های محدود زایش حیات اخلاقی در زندگی روزمره را هم دارند نابود می‌کنند. باید عقب بنشینیم و اجازه بدهیم خود زندگی بنیان‌های اخلاقی‌اش را به طور طبیعی بسازد. من نمی‌خواهم درک رمانتیکی از زندگی روزمره بدهم و بگویم زندگی روزمره آنقدر اخلاقی می‌شود که همه خودخواهی‌ها را نابود می‌کند؛ آرزوی زندگی تماما اخلاقی بی‌ربط و برای جامعه خطرناک است. برای اینکه خودش بیش از همه دشمن اجتماع اخلاقی است.

وی افزود: جامعه در سطح متعارف زندگی روزمره بذرهای اخلاق را می‌کارد، بارور می‌شود، دوباره از دست می‌رود و دوباره می‌کارد. یعنی مسیر پر از دست‌انداز است و مسیر صاف وجود ندارد. جامعه یک میدان آشوب است که در آن  گرایشات غیر اخلاقی و گرایشات اخلاقی با هم رقابت می‌کنند. امر طبیعی، تلاش برای تقلیل بار شر است؛ همین و بس. مگر پیامبر خدا توانست جامعه تماما اخلاقی بسازد؟! نمی‌دانم چرا این سؤال را در طی این 40 سال از خودمان نکرده‌ایم. آرزویی که مقامات نظام مقدس جمهوری اسلامی دارند، چرا پیامبر(ص) در آن ناکام بود و هیچ کدام از پیامبران در آن موفق نبودند؟

غلامرضا کاشی تأکید کرد: به گمان من جامعه ایران رو به زوال اخلاقی نمی‌رود؛ زوال اخلاقی قبلا توسط مدعیان اخلاق اتفاق افتاده است؛ کسانی که ندانسته دشمن اخلاق بودند و بدون اینکه بدانند، در آرزوهایشان با اخلاق دشمنی می‌کردند. نسل جدید دارد هنجارهای اخلاقی را وارد یک بستر درست می‌کند. فرزندان ما می‌گویند همه ارزش‌هایی که شما می‌گویید را قبول داریم ولی شما ساز را از سر گشادش می‌زنید و ما می‌بریم بر همان خاکی که باید کاشته شوند.

وی گفت: تا حالا ایرانیت و اسلامیت ما غیرستیز بوده و یکی از خوش‌بینی‌های من به این نسل این است که دیگر جوهر ایرانیت و اسلامیت به معنای «دگرستیز» تضعیف خواهد شد، ولی روایت «دگرپذیر» جانشین می‌شود. به نظر من این جنبش اصلا سیاسی نبود و کسانی سعی کردند به آن بیان سیاسی بدهند و نمایندگی سیاسی آن را عهده‌دار شوند. به نظر من خوش‌خیالی‌هایی داشتند و به نتیجه هم نرسیدند. هنوز کلیشه انقلاب پشت ذهن آنها و خیلی از ما هست که تا مردم ناراضی شدند، لابد بسیج می‌شوند و حکومت را بر می‌گردانند. این بازی با جمهوری اسلامی پیش نمی‌رود.

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به حوادث سال گذشته، افزود: به نظر من یک غلیان بود که پنجره‌هایی را باز کرد تا نشان دهد جامعه چه رشدی دارد و کجا می‌رود که ما آن را نمی‌بینیم. این نسل جوان گشاینده مسیر تازه‌ای است که می‌تواند دوباره دست‌مایه اجتماع اخلاقی شود. این هم یک شانس است و لزوما کندن از کانسپت‌های ایدئولوژیک، به معنای پرتاب شدن در آزادی و انقطاعات، نیست. این یکی از امکان‌های مبارکی است که می‌تواند در چشم‌انداز جامعه ایران باشد و بنابر این، باید از آن حراست و حمایت کنیم.

 

منبع: جماران