بررسی وضعیت استقبال از مرحله پیشثبتنام انتخابات مجلس و جهتگیری جریانهای سیاسی در گفتوگو با جلال میزایی
راهی جز سیاستورزی مدنی در چارچوب قانون وجود ندارد
مهلت پیشثبتنام نامزدهای انتخابات مجلس دوازدهم یکشنبه هفته جاری پایان یافت. نکته حائز اهمیت آنجا بود که برخلاف تمام ارزیابیهای رسانهای و نیز پیشبینی محافل کارشناسی در مورد برخی چهرهای شاخص و مشخصا حسن روحانی و علی لاریجانی، آنها حضور پیدا نکردند.
عبدالرحمن فتحالهی: مهلت پیشثبتنام نامزدهای انتخابات مجلس دوازدهم یکشنبه هفته جاری پایان یافت. نکته حائز اهمیت آنجا بود که برخلاف تمام ارزیابیهای رسانهای و نیز پیشبینی محافل کارشناسی در مورد برخی چهرهای شاخص و مشخصا حسن روحانی و علی لاریجانی، آنها حضور پیدا نکردند. در این بین چهرههای نامآشنایی نیز مانند علی مطهری، مسعود پزشکیان، محمدباقر نوبخت (دبیرکل حزب اعتدال و توسعه) و از آن سو علیرضا محجوب (دبیرکل حزب خانه کارگر) دیده میشوند. اما چه شد که این ارزیابیها و پیشبینیها درخصوص ائتلافسازی روحانی و لاریجانی یا برنامهریزی آنها برای مجلس دوازدهم و به تبع آن ریلگذاریها درخصوص دولت چهاردهم در انتخابات ۱۴۰۴ درست از آب درنیامد؟ «شرق» برای بررسی این مسئله، گفتوگویی را با جلال میرزایی، نماینده ادوار، استاد دانشگاه و تحلیلگر حوزه سیاسی انجام داده است تا بیشتر به این موضوع پرداخته شود.
جناب میرزایی قبل از اینکه وارد بحث اصلی گفتوگو با شما شوم این سؤال را بپرسم که شما برای مرحله پیشثبتنام اقدام کردهاید؟
بله. پنجشنبه ثبتنام کردهام.
مورد انتقاد و ملامتی هم قرار نگرفتهاید که چرا این کار را کردید؟
چه سؤال خوبی را پرسیدید. متأسفانه در ماههای اخیر عرصه سیاستورزی کشور به یک هرجومرج به معنای واقعی کلمه رسیده است. از یک سو اگر خود را برای سیاستورزی و کار سیاسی مانند انتخابات آماده کنید متهم به قدرتطلبی، مماشات و برچسبهای بدتر از این خواهید شد و در سوی دیگر اگر مشارکت نکنید متهم به عناد و دشمنی میشوید. این فضای مبهم و سردرگم تنها یک کلمه را به ذهن متبادر میکند؛ همانطور که گفتم هرجومرج سیاسی موج میزند. چهرههای سیاسی، احزاب، تشکلها و حتی دولت، دیگر نهادها و رسانهها یک روند مشخصی را در حوزه سیاستورزی برای خود ترسیم نمیکنند. هرکسی از منظر فردی یا حزبی و جناحی مسائل را تحلیل میکند.
روی بحث اصلی تمرکز کنیم. در مصاحبهای که سال پیش با شما برای روزنامه «شرق» داشتم، عنوان کردید که حسن روحانی احتمالا به واسطه صبغه پارلمانتاریستی مانند هاشمیرفسنجانی خود را برای انتخابات ۱۴۰۲ و مجلس دوازدهم آماده میکند. در این ۱۴۸ روزی که از ورود به سال ۱۴۰۲ به عنوان سال انتخاباتی میگذرد، کم نبودند رسانهها و تحلیلگرانی که از ائتلافهای عجیب و غریب بین لاریجانی و روحانی یا لاریجانی و قالیباف و حتی قالیباف و روحانی و نظایر آن سخن گفتند. شدت گمانهزنیها به قدری بالا بود که برخی رسانهها اتفاقاتی مانند یک افطاری ساده بین رؤسای مجلس را هم بهمثابه رفتار انتخاباتی تعبیر و تفسیر کردند و حضور ناطقنوری در کنار قالیباف، حداد و لاریجانی را ذیل تحلیلهایی پیچیده بررسی کردند که همه آنها اشتباه از آب درآمد؛ چراکه شاهد هستیم نهتنها این چهرهها تمایلی به حضور پیدا نکردند، بلکه حتی در سطوح میانی و خُرد هم احزاب اصلاحطلب، مستقلین و معتدلین در مرحله پیشثبتنام نبودند و از میان تمام افراد در این طیف سیاسی فقط سه چهره شاخص یعنی علی مطهری، مسعود پزشکیان و محمدباقر نوبخت حضور یافتند. اگر علیرضا محجوب (دبیرکل خانه کارگر) را هم اضافه کنیم، تازه میشود چهار نفر که هنوز درخصوص تأیید یا عدم تأیید صلاحیت آنها هم جای مناقشه بسیار وجود دارد. اما چه شد که تمام آن ارزیابیهای رسانهای و تحلیل کارشناسان و همچنین برآورد شما درست از آب درنیامد؛ درحالیکه من همان سال گذشته عنوان کردم بعید است حسن روحانی که روی کرسی پاستور نشسته، بخواهد به صندلی بهارستان قناعت کرده و خود را برای انتخابات مجلس دوازدهم وارد گود سیاست کند؟
ببینید واقعیت امر آن است که حسن روحانی یا علی لاریجانی و چهرههایی از این دست سالیان متمادی در پستها و مناصب مختلف حضور داشتهاند و اکنون برای جوانان و فعالان سیاسی اصلاحطلب، میانهرو و معتدل دیگر حضور این افراد جذابیت چندانی ندارد تا جایی که از حضور آنها در عرصه انتخابات استقبال نمیکنند. اکنون بسیاری بر گردش آزاد نخبگان سیاسی تأکید دارند تا زمینه برای حضور افراد جوانتر با ابتکاراتی نو و ایدههای تازه برای حل مشکلات کشور فراهم شود. از طرف دیگر باید به این نکته هم اشاره کرد که رابطه این افراد با ارکان سیاسی در دو سال گذشته هم بهگونهای نبوده است که شرایط حضور در عرصه انتخابات را داشته باشند.
به هر حال روابطی پرفرازونشیب و پرمسئله در این مدت، رغبت را برای حضور از این افراد هم گرفته است. خود این مسئله هم عامل مضاعفی برای عدم حضور شده است؛ چون زمانی که حمایت سیاسی لازم از حضور این افراد شکل نگیرد و جامعه و رسانهها هم اقبالی برای حضور آنها نداشته باشند، طبیعتا دیگر رغبتی برای حضور وجود ندارد و این افراد هم ترجیح میدهند به جای حضور مستقیم از نیروهای همسو با خود حمایت کنند. اما این به آن معنا نیست که افرادی مانند روحانی، لاریجانی، جهانگیری و... فعالیت سیاسی یا سیاستورزی را به کل کنار گذاشته باشند، بلکه به باور من اکنون رفتار و کنش سیاستورزانه این افراد از یک حالت به حالت دیگر تغییر پیدا کرده است.
بیتعارف این ادله شما برای من قانعکننده نبود. آیا به دنبال توجیه میگردید؟
توجیهی در کار نیست. ببینید وقتی شرایط برای حضور این افراد فراهم نباشد و حداقل تشویقی برای دعوت از روحانی، لاریجانی، جهانگیری و... صورت نگیرد، خودبهخود تحریک و شور سیاسی هم در افراد کاهش پیدا میکند. از این گذشته اکنون من اطلاع دارم که کسانی مانند آقای لاریجانی، جهانگیری، دکتر عارف و سایر احزاب به افراد نزدیک خود پیشنهاد کردهاند که فعلا در مرحله پیشثبتنام حضور پیدا کنند تا در صورت تأیید صلاحیت بتوانند برنامه انتخاباتی خود را داشته باشند. من گفتم عدم حضور مستقیم این افراد به معنای این نیست که کنش سیاسی انتخاباتی آنها هم به نقطه صفر رسیده باشد، بلکه ماهیت و رفتار انتخاباتی آنها تغییر کرده است و به شکل غیرمستقیم سعی دارند در انتخابات حضور پیدا کنند.
ارزیابی شما قدری خوشبینانه نیست؟
پاسخ به این سؤال شما منوط به رفتار شورای نگهبان و دیگر نهادهای نظارتی است.
که چه شود؟
اگر رفتار شورای نگهبان و دیگر نهادهای نظارتی در تأیید صلاحیتها سختگیرانه باشد، بله آن زمان نظر شما درست است و ارزیابی من قدری خوشبینانه خواهد بود. اما اگر تنگنظری سابق در کار نباشد، آن زمان این دیدگاه شماست که بدبینانه جلوه میکند؛ چون رفتار شورای نگهبان و دیگر نهادهای نظارتی در تأیید صلاحیتها میتواند عاملی برای چینش ائتلافهای بعدی انتخاباتی این احزاب باشد. یعنی اگر سناریوی سال ۹۸ تکرار نشود، آن زمان این چهرهها و احزاب هم با همین پیشثبتنام افراد نزدیک به خود خواهند توانست رفتار انتخاباتی و ائتلافسازیها را در پیش بگیرند. پس باید دید چه تعداد از این افراد تأیید میشوند یا نمیشوند که خود این موضوع سبب خواهد شد احزاب در نشستهای بعدی دست به ائتلافسازی و چینش انتخاباتی بزنند.
البته جبهه اصلاحات و حزب اتحاد ملت ارزیابی دیگری دارد؟
بله این نکته شما هم کاملا درست است و من هم تا حدی این نگرانی را دارم که عملکردها در صلاحیتها بهگونهای باشد که همین حضور کمرنگ احزاب از طریق افراد نزدیک به خود هم عملا به نقطه صفر برسد و آنها نیز با نتیجهای مشابه به مواضع جبهه اصلاحات و حزب اتحاد ملت برسند و ناچار بشوند در همان مسیر قرار گرفته و کلا عطای حضور در انتخابات را به لقایش ببخشند.
تغییر قانون انتخابات و اجرای مرحله پیشثبتنام را تا چه اندازه در حضورنداشتن چهرههای شاخص و کلیدی مؤثر میدانید؛ چون بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان معتقدند تغییر قانون انتخابات و این مرحله پیشثبتنام عملا زنگ خطر را برای کاهش مشارکت به صدا درآورد و خودبهخود فضا به سمتی پیش رفت که این افراد هم از خیر حضور در انتخابات گذشتند؟
این سؤال شما از ابعاد مختلفی دارای اهمیت است. به هر حال برای هر سیاستورز، یقینا اتفاقات و رویدادهای متفاوتی شکل خواهد گرفت که میتواند از آن دو برداشت و دو رویکرد فرصت یا تهدید داشته باشد. ازاینرو موضوع تغییر قانون انتخابات و مرحله پیشثبتنام هم میتواند با نگاه تهدید و چالش یا فرصت ارزیابی شود.
تلقی شما چیست؟
من معتقدم در عرصه سیاستورزی کشور بهویژه بعد از سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰ و تحقق یکدستسازی قدرت اجرائی، سیاستورزی برای اصلاحطلبان، مستقلین، معتدلین و حتی طیفی از اصولگرایان میانهرو هم اگرچه به امری پیچیده و سخت تبدیل شده است، اما باید به فرصتهای پیشآمده در همین مدتی که از زمان یکدستشدن قدرت میگذرد نیز نگریست.
واقعا شما فرصتی در این فضا میبینید... .
بله.
مثال بزنید.
مهمترین فرصت برای ما همین چالشها و بحرانهایی است که قدرت اجرائی یکدستشده در این مدت شکل داده است. گروهی از اصولگرایان با تنگنظری خود در سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰ و کاهش مشارکت، آن انتخابات کمرمق را برای مجلس یازدهم و دولت سیزدهم رقم زدند تا قدرت را به هر قیمت یکدست کنند. اما نتیجه آن چه شد؟! افزایش مشکلات، تشدید بحرانها و اوجگیری میزان نارضایتی عمومی. حجم انتقادات از جریان اصولگرا بهشدت افزایش پیدا کرده است. بله، شاید اصولگرایان اکنون تمایلی نداشته باشند که بخواهد این قدرت یکدستشده را واگذار کنند و به همین واسطه سعی دارند فضا در آستانه انتخابات مجلس کماکان یک فضای بسته باشد، اما به هر حال عموم جامعه اکنون به دنبال یک راهکار جدید است. ادامه این وضع بههیچوجه امکان ندارد و خود اصولگرایان هم بهتر از همه بر این واقعیت واقفاند؛ بنابراین باید از این فضا استفاده کرد. با نالهکردن، نقزدن، تکرار ارزیابی بدبینانه، دامنزدن به برخی نگاههای براندازانه و القای بنبست سیاسی در کشور کاری از پیش نمیرود. من در مصاحبه با شما در سال گذشته هم اشاره کردم که ما راهی جز سیاستورزی مدنی در چارچوب قانون جمهوری اسلامی ایران نداریم. یا این راه وجود دارد یا باید به سمت مسیرهای نامطلوبی برویم. ما که برانداز نیستیم؛ پس قطعا نمیتوان هیچ راه دیگری جز حرکت سیاسی در چارچوب قانون را در پیش گرفت. اکنون افراد و احزابی که موضوع مشارکتنکردن یا تحریم را در دستور کار دارند، بعد از این چه خواهند کرد؟ فقط مصاحبه، بیانیه، نشست حزبی و نهایتا تکرار همان انتقادات گذشته که اکنون جامعه و مردم بیش از آنها بر آن واقف است! اینکه فعالیت سیاسی و سیاستورزی حزبی و نخبگانی نیست. ما به جای انتقاد باید راهکار ارائه دهیم.
ارائه راهکار تکراری نشده است؟ چون همه میدانیم که انتقادات وارده چیست و راهکار هم قابل بحث و ارزیابی است... .
جمله شما هم همان چیزی است که من میخواهم بگویم. اگر میخواهیم راهکار ارائه بدهیم، نباید صرفا به موضعگیری بسنده کنیم و مدام آن را در روزنامهها و خبرگزاریها با مصاحبه تکرار کنیم. باید در چارچوب همین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران کار سیاسی، حزبی و انتخاباتی شکل بگیرد و وارد عرصه مشارکت در قدرت شویم که بتوانیم این راهکارها را عملیاتی کنیم؛ حتی اگر قدرت یکدستشده نخواهد آن را ببیند.
مشکل اینجاست که اجازه مشارکت با چالش همراه است. برخی از کارشناسان معتقدند موضوع مشارکت اصلاحطلبان، مستقلین و معتدلین صرفا کارکرد تبلیغاتی دارد؛ وگرنه در بهترین سناریو، میتوان مدعی شد انتخابات سال جاری برای مجلس دوازدهم نیز چیزی در حد انتخابات مجلس یازدهم و سال ۹۸ خواهد بود که چند چهره معدود مستقل، معتدل و اصلاحطلب به مجلس راه پیدا کردند، اما هیچگاه صدایشان شنیده نشد... .
چرا شنیده نشد؟!
چون مسیر و مجرایش باز نبود... .
خیر، چون اصلاحطلبان برنامهای برای انتخابات مجلس یازدهم و سال ۹۸ نداشتند. ببینید، نباید فراموش کنیم که بخشی از اتفاقات سال ۹۸ به تنگنظریهای اصولگرایی ربط داشت؛ اما همه چیز فقط به آنها مربوط بود یا ما هم مقصر بودیم؟! به هر حال اصلاحطلبان در سال ۹۸ واقعا نتوانستند به یک ائتلاف واحد دست پیدا کنند. شما بهتر از من به وضعیت جبهه اصلاحات در آن مقطع و سالهای قبل و بعدش واقف هستید. دیدید برای آقای دکتر عارف، موسویلاری، بهزاد نبوی و... چه مشکلاتی ایجاد شد که از جبهه اصلاحات کنار رفتند. همه احزاب یک ارزیابی متفاوت و حتی متضاد از همدیگر داشتند. برخی به دنبال ثبتنام بودند و برخی انتخابات را تحریم کردند. اکنون هم واقعا جبهه اصلاحات و اصلاحطلبان دچار یک بیبرنامگی مشهود و عیان هستند. نمیتوان همه چیز را گردن فضای بسته و محدود انداخت. اتفاقا کار یک سیاستورز حرفهای و نخبه آن است که هرچه فضا محدودتر باشد، خود را برای شرایط پیچیدهتر آماده کند و فضا را به سمتی پیش ببرد که صدایش شنیده شود... .
در شرایطی که جامعه به منتقد همه احزاب اصولگرا و اصلاحطلب تبدیل شده است، این دست موضعگیریهای شما که استاد دانشگاه هستید و سابقه حضور در مجلس را دارید و رئیس کمیته سیاسی فراکسیون امید در مجلس دهم بودهاید، واقعا برای من جای تعجب دارد... .
اتفاقا نباید تعجب کرد. مسئله اینجاست که وقتی مسیر سیاست و سیاستورزی به بهانههای مختلف بسته میشود و به جای سیاستورزی، انفعال سیاسی جایگزین میشود و از طرف دیگر احزاب و گروههای سیاسی فقط نقزدن، نالهکردن و القای بنبست را چاره کار میدانند، نهایتا جامعه هم به این ارزیابی و نتیجه میرسد که کاری از اصلاحطلب یا اصولگرا و در کل احزاب کشور برنمیآید و باید از آنها عبور کرد؛ چون نقزدن، نالهکردن، انتقاد و اعتراض را همه بلدند و دیگر نیازی به احزاب نیست. شما به نظامهای پارلمانتاریستی در کشورهایی مانند انگلستان نگاه کنید که کار یک سیاستورز و حزب چیست، حتی اگر به قدرت نرسد؟
بیشتر متعجب شدم. میتوان روشهای سیاستورزی را بین کشورهایی که شباهتی در سیاستورزی ندارند، با هم مقایسه کرد.
اصلا مسئله قیاس نیست. موضوع نوع کنش سیاستورزانه حرفهای است. زمانی که سیاستورز و نخبه در هر شرایطی به دنبال کنش سیاسی درست، منطقی و در چارچوب قانون باشد، قطعا نگاه افکار عمومی هم به آنها خواهد بود و دیگر این تصور وجود نخواهد داشت که بنبست سیاسی شکل گرفته است.
گفتههای شما از حالت تئوریک تا حوزه پراتیک فاصله بسیار دارد. مضافا آیا شما همه چیز را درست میبینید؟
اتفاقات چون همه چیز را درست نمیبینم و وضعیت کشور در یک نقطه مشکلات زیادی دارد، تأکید دارم باید سیاستورزی به شکل درست و حرفهای در سطح نخبگانی در دستور کار احزاب اصلاحطلب و میانهرو باشد. من هم واقعا نگران وضعیت کشور در همه عرصههای سیاسی، اقتصادی، معیشتی، دیپلماتیک، اجتماعی، فرهنگی و... هستم. میزان بزهکاری، جرم و جنایت و بیکاری در کنار اوجگیری دیگر شاخصهای مخرب و منفی اقتصادی سبب شده که همان گفتههای من از تئوریک به عرصه پراتیک و عملیاتی وارد شود؛ چون به قول شما همه ما میدانیم مشکل چیست، باید به چه انتقاد کرد و از همه مهمتر، راهحل چیست. اما قرار نیست که ما فقط دست به موضعگیری سیاسی، مصاحبه و نظیر آن بزنیم. کنش سیاسی به معنای آن است که در هر شرایط سخت و پیچیده و بحرانی، آنچه را که آموختهایم یا خواندهایم، از حالت تئوری به حالت اجرائی دربیاوریم... .
مدام یک نکته را نادیده میگیرید؛ رهیافت کار سیاسی، رسیدن به تصمیمسازیهای کلان اجرائی است. وقتی این مسیر پرسنگلاخ میشود، دیگر سیاستورزی چه معنایی دارد؟
بله، کار سیاسی و تلاش سیاسی و حزبی برای رسیدن به قدرت اجرائی است؛ اما لزوما قرار نیست همه افراد و احزاب به قدرت برسند، بلکه رفتارهای آلترناتیو هم وجود دارد که اگر قدرت از دست رفت، چگونه باید عمل کرد. سیاستورزی حرفهای، چه برای زمانی که قدرت را در اختیار دارید و چه زمانی که قدرت را در اختیار ندارید، وجود دارد.
مجموعه گفتههای شما میتواند به این معنی باشد که با مواضع سیدمحمد خاتمی در دیدار با جبهه اصلاحات زاویه دارید؟ هرچند به باور من زاویهداشتن، انتقاد و اختلافنظر با خاتمی یا هرکس دیگری لزوما بد نیست.
اتفاقا ارزیابی من از مواضع سیدمحمد خاتمی یک موضعگیری مثبت بود؛ چراکه ایشان انتخابات را یک فرصت تلقی کرده و اشاره کردند که اگر اجازه حداقل مشارکت داده شود، به نظر میرسد جبهه اصلاحات میتواند از این فرصت استفاده کند. برداشت آقای خاتمی آن بود که اگر اجازه مشارکت داده نشود، حرفزدن از مشارکت بیمعناست... .
یعنی این پیشثبتنام دعوت برای عدم مشارکت نیست؟
باید صبر کنیم و اجازه بدهیم ببینیم که ۲۶ شهریور چه خروجیای از دل مرحله پیشثبتنام درمیآید و چه تعداد افراد ثبتنامکننده تأیید صلاحیت میشوند. آن زمان میتوان گفت که پیشثبتنام تهدید بوده است یا فرصت.
در این میان مواضع برخی از چهرهها ذیل جبهه اصلاحات را چگونه میبینید؛ چون به هر حال موضوع عدم رغبت برای کنشگری سیاسی از سوی برخی چهرههای سیاسی هم مطرح شده بود؟
قبل از اینکه به جبهه اصلاحات بپردازم، دوست دارم به جریان اپوزیسیون خارجنشین اشاره کنم. بعد از حادثه تلخ مرگ مهسا امینی، جریان اپوزیسیون موجسواری سیاسی و رسانهای خود را شروع کرد، بهگونهای که این گمان تبلیغ میشد که خیلی چیزها در ایران تا قبل از پایان سال ۱۴۰۱ فرومیپاشد. اما در تمام این مدت اپوزیسیون هیچ برنامهای برای کشور نداشت و فقط مسئله تقسیم قدرت مطرح بود که نتیجه آن هم امروز اختلافات گسترده در همان طیف است. در کنار آن برخی اصلاحطلبان، میانهروها، مستقلین و طیف میانهرو اصولگرایان هم با حمله به جریان برانداز، خود هم عملکرد مشابهی داشتند و فقط این ارزیابی شکل گرفته بود که کشور با این مجلس و این دولت به بنبست رسیده است و راهی هم برای مشارکت در قدرت وجود ندارد. من کاری با گفتههای برخی چهرههای جبهه اصلاحات ندارم و به دنبال آسیبشناسی از گفتههای آنها هم نیستم، اما مسئله اینجاست که ما شاهد یک همپوشانی بودیم. شاید من با بخشی از گفتههای اصلاحطلبان موافق باشم، اما همه آنچه گفته شد هم درست نیست؛ چون قرار نیست کنشگری سیاسی حرفهای و حزبی با بنبست سیاسی به اتمام برسد. اگر اینگونه بود پس چرا انتخابات جدید در جبهه اصلاحات شکل گرفت و با کناررفتن آقای نبوی، خانم منصوری آمد؟! پس این اتفاقات نشان میدهد که قرار است فعالیت سیاسی و سیاستورزی ادامه پیدا کند، فقط ماهیت و نوع رفتار عوض میشود.
واقعا اگر سیاستورزی حرفهای از طرف اصلاحطلبان مطرح بود، میشد تمام برنامههایی که برای اداره کشور و حل مشکلات از سوی این جریان در دستور کار است، مرتبا در نشستهای حزبی بهروز شود و هر حزبی یک گوشه از آن را تبیین کند. مثلا آقای حسین مرعشی و کارگزاران یک بخش از برنامهها را تشریح کنند، آقای دکتر عارف، اسحاق جهانگیری یا حتی چهرههای نزدیک به آقای لاریجانی، آقای نبوی و حتی روزنامهنگارانی مانند آقای عبدی و زیدآبادی و دیگرانی هم میتوانستند بخشی از این برنامهها را تشریح کنند تا به افکار عمومی واقعا ثابت شود که اصلاحات برنامه روشن و مدونی برای اداره کشور دارد و اینجا مشکل تنگنظری و عدم مشارکت در قدرت از سوی جریان رقیب است که اجازه نمیدهند اصلاحطلبان وارد عرصه قدرت شوند. اما بپذیریم وقتی احزاب اصلاحطلبان با همان ارزیابی و بینش مبتنی بر بنبست سیاسی در کشور دور هم جمع میشوند، قطعا خروجی جبهه اصلاحات نیز همان دامنزدن به بنبست و القای بنبست است. دوباره تکرار میکنم گفتههای من به معنی آن نیست که وضعیت کشور گل و بلبل است. همهچیز سر جای خود درست عمل میکند. محدودیتی در کار نیست. تنگنظری وجود ندارد. حمله و تخریب از سوی اصولگرایان مطرح نیست یا عملکرد شورای نگهبان در ادوار گذشته قابل دفاع بوده است. اما بپذیریم که ما هم به سهم خود مشکل داشته و داریم.
شما مرتب از سیاستورزی حرفهای و نخبگانی حرف زدید. اما در این شرایط رفتار برخی از اصلاحطلبان، معتدلین و مستقلین برای عدم حضور در مرحله پیشثبتنام میتواند یک کنش سیاسی و سیاستورزی حرفهای تلقی شود؟
اینجا مسئله انفعال سیاسی است نه کنشورزی سیاسی. ببینید وقتی قدرت در اختیار شما نباشد باید کنشورزی سیاسی و حزبی شما حالت دیگری داشته باشد که به آن رفتاری از جنس دولت در سایه یا دولت اپوزیسیون داخلی گفته میشود. در آنجا تمام حرکتهای حزبی و سیاسی برای نقد قدرت است تا دوباره خود به قدرت برسید. پس قرار نیست وقتی قدرت در اختیار شما نباشد کنار بکشید. در حالی که ما اکنون کنار کشیدهایم و تصور میکنیم همهچیز به بنبست رسیده است. بله وضعیت پیچیده، سخت و بغرنج است اما بنبستی وجود ندارد. حداقل برای سیاستورز حرفهای بنبست معنا ندارد. ببینید فقط در یک مورد به همین روزنامه «شرق» میگویم اصلاحطلبان به چنان انفعال، اختلاف درونی و بنبستی رسیدهاند که کسانی مانند محمد مهاجری، حائری، مهدی نصیری و... برای آنها تعیینتکلیف میکنند. محمد مهاجری تا همین چند سال پیش منتقد جدی قالیباف بود، اکنون از او حمایت میکند. این به چه معناست؟ چرا اصولگرایان اکنون نسخههای رادیکالتری از خود اصلاحطلبان برای رأی اصلاحطلبان میپیچند؟ این نشان میدهد که سیاستورزی در اصلاحطلبان بد معنا شده است.
برایم جالب شد چرا تصور میکنید محمد مهاجری، حائری یا مهدی نصیری اکنون برای اصلاحطلبان تعیینتکلیف میکنند؟
نمیکنند؟! در یک مثال همین چهرهها میگویند اگر اصلاحطلبان در انتخابات مجلس امسال مشارکت کنند میخ تابوتی بر جریان اصلاحطلبان خواهند کوبید. چرا باید اصولگرایانی که تا همین چند سال پیش در بدنه قدرت بودند و اکنون بهظاهر آن ارتباط سابق را ندارند، این نسخههای رادیکالتر از اصلاحطلبان را برای خود اصلاحطلبان بپیچند و سعی دارند با این نگرش، جریان اصلاحات را به یک جریان اپوزیسیون غیرمدنی تبدیل کنند؟ وقتی خود اصلاحطلبان دارای چهرههای شاخص حوزه تحلیلی و سیاسی هستند چرا باید این افراد بتوانند برای اصلاحطلبان تعیین تکلیف کنند؟ پس اینگونه است که میگویم باید برنامه داشت و در نشستهای حزبی مرتب آن را بهروز کرد و هر گوشه از این برنامه توسط یک حزب تبیین شود و کارگزاران، اعتماد، اتحاد ملت، حزب ندا یا هر حزب دیگری باید یک گوشه کار را بگیرند.
اگر مطابق با آنچه گفتید مشارکت حداکثری در مرحله پیشثبتنام شکل میگرفت و حتی اگر بپذیریم شورای نگهبان با نگاه بازی اینها را تأیید میکرد، انتخاب و حضور آنها در مجلس هموار میشد؟
سؤالات شما منوط به آینده است. من گفتم باید منتظر باشیم ۲۶ شهریور اولین خروجی مرحله پیشثبتنام روشن شود و بعد از آن ببینیم رفتار شورای نگهبان چه خواهد بود و بعد از آن انتخابات به چه سمتی پیش خواهد رفت. هرکدام از این اتفاقات میتواند شرایط را تغییر بدهد. من اصراری ندارم بگویم حتما جریان مقابل مشکلی نداشته است و همهچیز تقصیر ماست. ما هم به اندازه خود قصور داشتیم، طرف مقابل هم به دنبال کاهش مشارکت است، اما ما میتوانیم به سهم خود برنامه بدهیم و فعالیت سیاسی داشته باشیم. اگر طرف مقابل نخواست، میتوانیم بهراحتی عنوان کنیم که آنها اجازه مشارکت نمیدهند. بستر اگر درست شکل بگیرد و فعالیت سیاسی و سیاستورزی حرفهای درست باشد، میتوان به قدرت رسید. فقط باید از اشتباهات گذشته برای آینده درس گرفت که اگر دوباره به قدرت رسیدیم، چگونه برای حل مشکلات کشور و نه منافع حزبی از آن درست استفاده کنیم.
به عنوان یک چهره سیاسی نزدیک به دکتر عارف ایشان برنامهای برای انتخابات دارند؟
اجازه دهید فعلا به این مسئله جواب ندهم تا بعد از روشنشدن نتایج پیشثبتنامها.