«چشمانداز مبهم» و «قطبینگری» در گفتمان نامزدهای انتخاباتی
نامزدهای انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری، نماینده جریانات سیاسی کشور هستند و افکار آنها را نمایندگی میکنند؛ بهویژه اینکه هم نامزدهای این دوره «در قدرت» هستند و در گذشته و اکنون در تصمیمگیریهای کلان نقش داشتهاند.
نامزدهای انتخابات چهاردهمین دوره ریاستجمهوری، نماینده جریانات سیاسی کشور هستند و افکار آنها را نمایندگی میکنند؛ بهویژه اینکه هم نامزدهای این دوره «در قدرت» هستند و در گذشته و اکنون در تصمیمگیریهای کلان نقش داشتهاند. اگرچه هنوز مناظره تلویزیونی پیرامون مواضع سیاست خارجی آنها برگزار نشده است، اما نامزدها در خلال دیگر برنامهها، سخنرانیها و مصاحبهها به سیاست خارجی پرداختهاند و میتوان درباره رویکرد سیاست خارجی آنها به قضاوت نشست. در این یادداشت تحلیلی قصد دارم به نقد و آسیبشناسی رویکرد سیاست خارجی نامزدهای محترم بپردازم تا نامزدهای محترم در مناظره «سیاسی پیشرو، رویکرد خود را در قبال آنها به طور شفاف بیان کنند. چنانچه با روش «تحلیل محتوای کیفی» یا «تحلیل گفتمان» به رویکرد سیاست خارجی نامزدها بپردازیم؛ ملاحظه میکنیم که نامزدهای انتخاباتی تاکنون اشارهای به «چشمانداز سیاست خارجی ایران» نداشتهاند و از سوی دیگر دچار «آفت قطبینگری» در سیاست خارجی هستند.
چشمانداز و جایگاه آن در فرایند سیاستگذاری
چشمانداز سیاست خارجی در دیدگاه نامزدها شفاف نیست. اما چشمانداز چیست و چه جایگاهی در فرایند سیاستگذاری دولتها دارد؟ چشمانداز، هدایتگر و نیروی محرکی است که به ما مسیر و مقصد میبخشد. چشمانداز، تصویری از آینده مطلوب است، آیندهای که پیشبینی نمیشود؛ بلکه فردایی است که باید خلق شود. چشمانداز یوتوپیا نیست، بلکه دورنمایی دستیافتنی است که مانند ستاره قطبی در دوردست، الهام میبخشد، اعتقاد راسخ در میان نیروهای اجتماعی ایجاد میکند، اراده و تصمیم میآفریند و موجب جنبش و حرکت هدفمند میشود. تعالی انسان وابسته به چشماندازی روشن و الهامبخش است. به تعبیر جان استوارت میل، «نیروی یک نفر که چشمانداز دارد، بیش از 99 نفری است که فقط دوست دارند به جایی برسند یا کاری کنند». پیشرفت و تعالی سازمانها یا کشورها نیز وابسته به چشماندازی است که روشن، شفاف، دستیافتنی و ترسیمکننده مدینه فاضلهای باشد که همه نیروها برای نائلشدن به آن مدینه، مجتمع و متحد شوند. به تعبیر فرد پولاک: «سازمان یا ملت یا تمدنی که فاقد چشماندازی جذاب باشد، دچار هبوط و اضمحلال خواهد شد». اهمیت چشمانداز از آن رو است که اولویتساز است؛ اهداف را سازماندهی میکند، اهداف، راهبردها را میسازند و راهبردها، تعیینکننده سیاستها هستند. وقتی چشمانداز دچار گیجی باشد، اهداف، راهبردها و سیاستها نیز دچار گیجی یا دستکم ناهمافزایی میشوند.
آفت قطبینگری در روابط خارجی
قطبینگری در رویکرد سیاست خارجی برخی از نامزدها دیده میشود که آفت تاریخی و قصه پرغصه سیاست خارجی ایران در دو قرن اخیر است. بررسیهای تاریخی نشان میدهد که قطبینگری در روابط خارجی ایران همواره آسیبهای جدی به روابط خارجی ایران وارد کرده است. منظور از قطبینگری، سیاه و سفید دیدن کشورها یا تمرکز امنیتی روی یک موضوع و بیتوجهی به تهدیدهای بالقوه دیگر است. نگرش سیاه و سفیدی در روابط خارجی، یکی از آفتهای تاریخی روابط خارجی ایران بوده است که شواهد زیادی از این آفت را میتوان در دوران قاجار و پهلوی مشاهده کرد. دلایل اصلی قطبینگری در روابط خارجی، وجود اشکالات و ابهامات در تعریف منافع ملی است. منافع ملی تعریفنشده، منافع ملی دارای ابهام، منافع ملی غیرشفاف، منافع ملی غیرعملیاتیشده، منافع ملی به اجماع نرسیده میان نخبگان فکری و اجرائی و بالاخره رجحان منافع شخصی، حزبی و جناحی بر منافع ملی، منجر به قطبینگری در روابط خارجی میشود. اهداف و منافع ملیِ مشخص و معین است که کیفیت روابط خارجی را مشخص میکند و روابط خارجی را به سیاست خارجی متعادل و همهجانبهنگر تبدیل میکند. آفت قطبینگری در سیاست خارجی پس از انقلاب اسلامی و بهویژه از دهه 70 شمسی تاکنون نه با غلظت گذشته بلکه از روی ناآگاهی و رقابتهای نازل سیاسی در میان نخبگان فکری و جناحهای سیاسی پدیدار شده است. یک جناح سیاسی دیگری را به «انگلوفیل-امریکوفیل» متهم میکند (شیفتگی به انگلیس و آمریکا) و جناح سیاسی دیگر رقیبش را به «روسوفیل و چینوفیل» (شیفتگی به روسیه و چین) متهم میکند. کارگزاران دولت دستاورد سیاست خارجی خود را در بهبود روابط با غرب و بدبینی به بلوک شرق میدانند و کارگزاران دولتی دیگر دستاورد سیاست خارجی خود را قطع ارتباط با غرب و گسترش روابط با روسیه و چین تعریف میکنند. به نظر میرسد هر دو مشی سیاسی دارای اشکال و ناشی از همان آفت قطبینگری تاریخی است چون:
اولا وقتی سیاست خارجی یک کشور به صورت منقح و شفاف تعریف شده باشد،
ثانیا منافع ملی بهمثابه یک ارزش بیاجماع نخبگی رسیده باشد،
ثالثا همه نیروهای اجتماعی منافع شخصی و گروهی خود را در منافع ملی ببینند،
رابعا راهبردها و سیاستها برای تحقق منافع ملی معین باشد؛ آنگاه سیاست خارجی متعادل و همهجانبهنگر جای خود را به سیاست خارجی قطبنگر میدهد و هیچ کشور یا بلوکی رجحانی بر دیگری نخواهند داشت، مگر آنکه منافع بیشتری را برای کشور تأمین کنند.