ناگفتههای محمد سلامتی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
با دستور هاشمی مسئول دستگیری اعضای فرقان شدیم
امیرحسین جعفری: محمد سلامتی یكی از چهرههای كلیدی در جریانهای اسلامی بعد از انقلاب است؛ از تشكیل سازمان مجاهدین انقلاب در دوره اول تا تشكیل دوباره آن در دوره دوم. البته حضور سیاسی سلامتی در احزاب خلاصه نمیشود و او در سالهای دهه 60 به عنوان وزیر كشاورزى و نماینده مجلس سوم نیز حضوری فعال داشته است، اما در این گفتوگو به خاطرات عمدتا شنیدهنشده او از سازمان مجاهدین انقلاب میپردازیم.
![با دستور هاشمی مسئول دستگیری اعضای فرقان شدیم](https://cdn.sharghdaily.com/thumbnail/YTE4hyqn60uN/f3RIJfgnyU4T0Uu3o7ve-VbT9FKRjpcKI1vgfm4pfv__5FnUbUVuHI1x6a9YMGSvC-4UOxG1c-sX_Np2WV4AG9c54qCsllJjWoO2vfSlzgh7Zk5lGDR61FKfZAWRG6vKkivcmY5OIAM4zKww-o9Q6A,,/YTE4hyqn60uN.jpg)
كارهای امنیتی نیز داشتیم؛ وقتی تیمسار قرنی و آیتالله مطهری شهید شدند، آقای هاشمیرفسنجانی به ما پیشنهاد پیگیری و دستگیری گروه فرقان را داد ما نیز پذیرفتیم، اما نتوانستیم وقت كافی برای این كار بگذاریم. مسئول این كار آقای الویری بود. تا اینكه آقای هاشمی ترور شد. من با آقای الویری و آقای نبوی به ملاقات ایشان در بیمارستان شهدا در میدان تجریش رفتیم. ایشان گله كرد و گفت: شما كه هیچ كاری درباره این گروهك نكردید. گفتیم متأسفانه نتوانستیم وقت كافی برای این كار بگذاریم، ولی قول دادیم كه این كار را بكنیم. بعد از آن ملاقات، آقای الویری و دیگر دوستان با بهدستآوردن سرنخهایی، تعقیب و مراقبتها را بهصورت فنی انجام دادند و در نهایت بچههای سازمان در سپاه و با كمك دیگر نیروهای سپاه، اكثریت اعضای این گروهك را در یك روز دستگیر كردند. سازمان اولیه با وجود موفقیتهای چشمگیرش، مشكلاتی جدی نیز داشت كه بهتدریج رشد كرد و در نهایت آن را متلاشی كرد. توضیح اینكه در جریان كار سیاسی اختلافنظرها ظاهر شد. وقتی برای بزرگداشت روز كارگر میخواستیم بیانیه بدهیم، با مخالفت برخی مواجه شدیم. همانها درباره بیانیه سالگرد فوت مرحوم دكتر شریعتی نیز مخالفت میكردند. این امر زمانی كه چند نفر از ما به كارهای اجرائی ورود كردیم، تشدید پیدا كرد. در جریان كار اجرائی تضادهای فكری بین ما و نگاه راست، عیانتر شد؛ مثلا من میخواستم اصلاحات ارضی را انجام داده و تعاونیها را تشكیل دهم، اما جناح راست آن را خلاف شرع میدانستند. قانون بیمه بیكاری، تشكیل شوراهای اسلامی كار و همینطور كوپنیكردن كالاهای ضروری را كه آقای نبوی انجام میداد، خلاف شرع میدانستند. آنها كوپنیكردن كالاها را عمل كمونیستی مینامیدند. این اختلافنظرها همكاری دو جناح موجود در سازمان را عملا ناممكن كرد. ما وقتی كه دیدیم نمیتوانیم با جناح دیگر همكاری كنیم، در اواخر دیماه 1361 استعفای خود را از سازمان با امضای 37 نفر اعلام كردیم. سازمان از آن به بعد فقط فعالیت سیاسی داشت. تا اینكه در سال 65 امام با انحلال سازمان موافقت كردند. آیتالله راستیكاشانی به چه علت وارد سازمان شد؟ در اوایل كار، نمایندهای از سوی امام در سازمان نداشتیم و اگر مسئلهای بود با خود امام بهصورت مستقیم در میان میگذاشتیم؛ برای مثال درباره تظاهرات علیه سوءاستفاده از اقدام آیتالله طالقانی در ارتباط با فرزندشان، با اطلاع امام انجام دادیم. با وجود این بعضی از گروهها معتقد بودند برای تسهیل رفع برخی مشكلات اعتقادی احتمالی، ضرورت دارد نمایندهای از سوی امام در سازمان باشد. آقای محمدباقر ذوالقدر در شورای مركزی پیشنهاد داد كه آقای راستیكاشانی را بهعنوان نماینده امام در سازمان به امام پیشنهاد كنیم. به این پیشنهاد همه بهجز من رأی دادند. این پیشنهاد خدمت امام مطرح شد و در نهایت ایشان نیز پذیرفتند. گرچه ایشان اوایل كار خیلی در كارها ورود نمیكرد، اما از اواسط سال 1359 با دخالت در كارهای سازمان، موجب تشدید تضادها شد. البته در این زمان حضور من در سازمان بهدلیل حجم كار سنگین در وزارت كشاورزی نسبت به گذشته بسیار كمتر و فقط در حد شركت محدود در شورای سیاسی شده بود.
با انحلال سازمان اول نیروها چه فعالیتهایی داشتند؟
در این دوره بیشتر دوستانی كه از سازمان جدا شده بودند، جلساتی با هم داشتند و مسائل روز را بررسی میکردیم، گاهی هم جمعبندی خود را از مسائل و رخدادها به مسئولان عرضه میكردیم. در آن زمان یعنی بعد از انحلال سازمان و تعطیلی حزب جمهوری، یك جو ضد حزبی در جامعه حاكم شده بود و كمتر كسی رغبت به كار تشكیلاتی داشت. این وضع برای ما كه به ضرورت وجود حزب معتقد بودیم، نگرانكننده بود، چون فكر میكردیم آینده بدون حزب میتواند مبهم باشد؛ بنابراین من سعی داشتم به سهم خودم برای تعدیل این جو و ایجاد یك حزب فراگیر اقدام كنم. به همین منظور سراغ چند نفر رفتم؛ اول سراغ آقای هاشمیرفسنجانی رفتم و مشكلات عدم تحزب را توضیح دادم و گفتم لازم است در شرایط بحرانی تشكیلات سیاسی قابل قبولی برای مواجهه وجود داشته باشد و پیشنهاد كردم كه با ایشان و دیگران حزبی جدید و فراگیر تشكیل دهیم. آقای هاشمی گفتند من حرفهای شما را قبول دارم، اما فرصت ندارم و اگر فرصت داشتم حزب جمهوری را احیا میكردم، اما شما اگر تشكیلاتی راه بیندازید، من هر كمكی بخواهید میکنم. بعد سراغ مرحوم آیتاللهالعظمیصانعی رفتم؛ ایشان نیز گفتند من اهل تشكیلات نیستم، اما اگر كمكی خواستید دریغ نمیکنم. بعد از آن سراغ مرحوم آقای عبائیخراسانی رفتم، ایشان هم دقیقا حرف آیتالله صانعی را گفت. بعد از آن سراغ آقای دعایی در روزنامه اطلاعات رفتم. ایشان پیشنهاد كرد قبل از صحبت از مجموعه مؤسسه اطلاعات بازدیدی داشته باشم. به اتفاق این كار را كردیم. برای اولین بار بود كه از این مؤسسه بازدید كردم. نحوه سازماندهی و كارشان و نیز دستگاههای پیشرفتهای كه داشتند برایم جالب بود. آقای دعایی زحمت كشیده بود و ناهار تدارك دیده بود. بعد از ناهار موضوع را مطرح كردم. ایشان هم ضمن تأیید حرفهای من گفتند من اهل تشكیلات نیستم ولی حاضرم هر كمكی كه شما بخواهید انجام دهم. سراغ افراد دیگر اعم از روحانی و مكلا نیز رفتم. بنابراین این هدف من كه حزبی فراگیر و متشكل از پتانسیل و ظرفیت بالای شخصیتها تشكیل شود، با شكست مواجه شد، اما ظرفیت مناسب دیگری كه پای كار باشند، وجود داشت و آن دوستان جداشده از سازمان قبلی بود. جلساتی را كه داشتیم، منظمتر كردیم و در جهت ایجاد تشكیلات جدید آن را برنامهریزی كردیم و در نهایت «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» را كه در 10/7/1370 به تأیید وزارت كشور رسید، راه انداختیم. این تشكیلات، تشكیلاتی صرفا سیاسی و علنی بود. در سال 1373 نیز مجوز نشریه «عصر ما»، ارگان سازمان را گرفتیم. در جهت همكاری با دیگر تشكلهای همسو، سازمان تلاش زیادی كرد. تشكیل «شورای هماهنگی گروههای خط امام» كه متشكل از هفت گروه بود، نتیجه همكاری صمیمانه متقابل تشكلهای عضو و سازمان بود. گروههای عضو این شورا عبارت بودند از: انجمن اسلامی معلمین، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی جامعه پزشكی، دفتر تحكیم وحدت، جناح خط امام مجلس شورای اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران. البته پیش از این، تجربه فواید اینگونه همكاریها را داشتیم. زمانی كه هنوز سازمان تشكیل نشده بود، همكاری گروهها انجام میشد. در سالهای 1368، 1369 و حتی پیش از آن گروهها هم با یکدیگر همكاری داشتند و هم با مجلس شورای اسلامی. شما نماینده مجلس سوم بودید؟ بله. دوره مجلس سوم از 1367 تا 1371 بود. در محدوده این دوره، گروهها به تدریج همكاریهای خود را در عرصه سیاسی با یکدیگر گسترش دادند. در این دوره در مجلس سوم حدود 120 نماینده خطامامی بود. این نمایندگان 20 نفر را به عنوان اعضای هماهنگكننده (شورای مركزی) انتخاب كردند. وظیفه آنها عبارت بود از تحلیل مسائل روز، تهیه محورهای نطقهای قبل از دستور، تعیین مواضع خطامامیهای مجلس در قبال مسائل مختلف و... . این 120 نفر هر دو هفته یك جلسه مشترك داشتند تا جمعبندیهای شورای مركزی را استماع كنند. اعضای شورای مركزی تا جایی كه به یاد دارم، در یك مقطع عبارت بودند از آقایان موسویتبریزی، شیخ حسین هاشمیان، آیتالله بیات، هادی خامنهای، منتجبنیا، موسویلاری، هادی غفاری، الویری، ابراهیم اصغرزاده، حضرتی، جهانگیری، بهزادیان، یدالله اسلامی، فخرالدین حجازی، غریبانی، نجفقلی حبیبی، كتیرایی و بنده. البته تقریبا همین جمع قبل از مجلس سوم هم جلساتی داشتند كه در مورد انتخاباتها و مسائل سیاسی دیگر بررسی میکردند و تصمیم میگرفتند. اكثر این 120 نفر با گروههای مختلف خطامامی ارتباط داشتند یا عضو بودند یا طرفدار. برای جلوگیری از بروز تضاد بین جمعبندیهای شورای مركزی نمایندگان و گروههای همسو، شورای هماهنگی گروههای خط امام را با همان گروههایی كه در آن زمان بودند، تشكیل دادیم. این شورا در نهایت در سال 1369 به «ستاد هماهنگی تشكلهای خط امام» تغییر نام داد. اعضاى این ستاد عبارت بودند از مجمع روحانیون مبارز، دفتر تحكیم وحدت، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامى مدرسین دانشگاهها، اتحادیه انجمنهای اسلامى صنوف تولیدى، جمعیت زنان جمهوری اسلامی و خانه كارگر جمهورى اسلامى ایران. هر كدام از این تشكلها یك نفر در ستاد نماینده داشتند. به این جمع دو نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به انتخاب نمایندگان خطامامی اضافه میشدند كه آقاى موسوىلارى و من بودیم. با این وصف بین ستاد و مجلس ارتباط تنگاتنگی وجود داشت. با این كار بهخوبی از نظرات تشكلها در ارتباط با موضعگیریهای سیاسی استفاده میشد. ضمنا این كار سازماندهیشده موجب شد تا اكثریت قریب به اتفاق رؤساى كمیسیونها از خطامامیها انتخاب شوند. بعد از رویكارآمدن دولت خاتمی، توسعه سیاسی جدی گرفته شد و به دنبال آن تشكلهای جدیدی راه افتادند. این تشكلها چون دومخردادی بودند و دیدگاههایشان نزدیك به خط امام بود، قرار شد كه آنها نیز جذب شوند و تصمیم گرفتیم گروههای خط امام توسعه پیدا كند و اسمش نیز عوض شود؛ چندین گروه جدید مثل مشاركت، همبستگی و... به گروههای خط امام اضافه شدند و بعد این مجموعه نام جدید «شوراى هماهنگى گروههای جبهه دو خرداد» را به خود گرفت. بعدها این مجموعه عنوان «شوراى هماهنگى گروههاى جبهه اصلاحات» را پیدا كرد.
در پیروزی خاتمی نقشی داشتید؟ مگر قرار نبود مهندس موسوی كاندیدا شود؟
در مورد انتخابات ریاستجمهوری سال 76، پس از اینكه در شورای هماهنگی گروههای خط امام به این نتیجه رسیدیم كه مهندس موسوی را كاندیدا كنیم، با ایشان ملاقات و نظر خودمان را مطرح كردیم. ایشان ابتدا سخت مخالفت كرد، اما با تقاضای گروهها و شخصیتها و بعضی از خانواده شهدا به تدریج موضع نرمتری گرفت تا اینكه در ملاقات مجدد ما پس از بحثهای مختلف تقریبا راضی شده بود، به شكلی كه صحبت از اینكه رئیس ستاد چه كسی باشد، كرد. آمادگی ایشان را من در سفری كه به لرستان داشتم اعلام كردم و از طرف گروههای خط امام گفتم كه ایشان كاندیدای ما است. اما چند روز بعد مهندس موسوی پس از مشورت با برخی شخصیتهای جناح راست و شروطی كه آنها مطرح كرده بودند، بیانیه انصراف خود را صادر كرد.
به دیدن رهبر انقلاب هم رفته بودند؟
خیر با ایشان صحبتی نداشتند.
خاتمی چگونه به كاندیدای ریاستجمهوری تبدیل شد؟
پس از اینكه مهندس موسوی از كاندیداشدن صرفنظر كرد، در شورای هماهنگی گروههای خط امام تصمیم گرفتیم جلسه مشتركی با مجمع روحانیون داشته باشیم تا مشتركا در مورد یك كاندیدا تصمیم بگیریم. این جلسه در محل دفتر روحانیون مبارز برگزار شد. در این جلسه اكثر اعضای شورای مركزی مجمع حضور داشتند؛ آقایان كروبی، موسویخوئینیها، خاتمی، محتشمیپور، موسویلاری، كیانارثی، منتجبنیا، ابطحی و... . در این جلسه من از طرف شورای هماهنگی مطرح كردم كه چون آقای موسوی اعلان انصراف كرده لازم میبینیم كسی دیگر را مشتركا كاندیدا كنیم. آقای كروبی پرسید پیشنهاد شما چیست؟ من فیالبداهه گفتم یكی از شما سه نفر كاندیدا شوید؛ یا شما یا آقای خوئینیها یا آقای خاتمی. این پیشنهاد من قبلا در شورا تصویب نشده بود، اما كسی هم به آن ایرادی نگرفت. پیشنهاد من ظاهرا برای آقای كروبی غیرمنتظره بود. ایشان گفت من كه كاندیدا نمیشوم؛ اگر آقای موسویخوئینیها یا آقای خاتمی میخواهند كاندیدا شوند. آقای خوئینیها هم گفتند من هم كاندیدا نمیشوم؛ اگر آقای خاتمی آمادگی دارند بشوند. آقای خاتمی هم بلافاصله گفت من كاندیدا نمیشوم، من حاضر نیستم كاندیدا شوم. بعد از این صحبتها من گفتم اینجور كه نمیشود، بالاخره باید كاری كنیم. آقای كروبی گفت بگذارید یك بار دیگر من با مهندس موسوی صحبت كنم؛ شاید بتوانیم مجابش كنیم. من پیشنهاد كردم اگر نتوانستید ایشان را مجاب كنید مجددا همین جلسه را تشكیل دهیم و بحث كنیم. با پذیرش این پیشنهاد جلسه ختم شد. چند روز پس از این جلسه در شورای هماهنگی تصمیم گرفتیم خاتمی را كاندیدا كنیم. به همین علت قرار شد جداگانه با آقای كروبی و آقای خوئینیها در این زمینه صحبت كنیم تا آنها آقای خاتمی را راضی كنند كه كاندیدا شود. ظاهرا بعد از جلسه مشتركمان آنها نیز به همین جمعبندی رسیده بودند، چون بعد از آن جلسه بود كه با آقای هاشمی دراینباره مشورت كردند. بالاخره بعد از درخواستهای زیاد از سوی گروهها، شخصیتها و خانوادههای شهید و مشورت ایشان با شخصیتها، حاضر شد كه كاندیدا شود.
برگردیم به سازمان، آنموقع چیزی كه در سازمان معروف شده بود فرم شماره 3 عضویت سازمان بود، چرا اینقدر سخت عضوگیری میكردید؟
با توجه به روحیه ناشی از فعالیتهای مخفی در قبل از انقلاب و نیز تجربه حزب جمهوری در بعد از انقلاب و مهمتر از همه تجربه خودمان در سازمان اولیه، برای جلوگیری از تفرقه و تشتت در سازمان، در مورد عضوگیری، سفت و سخت میگرفتیم. خوشبختانه این كار جواب داد و سازمان از بدو تأسیس تا تعطیلی توسط قوه قضائیه، یكدست باقی ماند.
به 88 میرسیم، چه شد كه موسوی كاندیدا شد؟
در مورد انتخابات 88 اول سراغ آقای خاتمی رفتیم تا بالاخره قبول كرد. سازمان هم تصمیم گرفت كه از ایشان حمایت كند. البته اعلام رسمی نكرده بود، اما تصمیم گرفتیم از خاتمی حمایت كنیم. منتها ایشان میگفت اگر مهندس موسوی كاندیدا شود، من كاندیدا نمیشوم. اینكه آقای خاتمی با تأخیر تصمیم گرفت كاندیدا شود به این علت بود كه آقای موسوی هنوز تصمیم نگرفته بود. ما سراغ آقای موسوی با توجه به سابقه انتخاباتهای قبل كه مایل به كاندیداشدن نبود، نرفتیم. به این معنی که سال 1375 برای انتخابات 1376 و سال 1383برای انتخابات 1384 هرچه اصرار كردیم در نهایت نپذیرفت. بنابراین سراغ آقای خاتمی رفتیم. ایشان بالاخره پذیرفت. ما تصمیم داشتیم بعد از عید اعلام رسمی كنیم، اما در ایام عید یعنی در 4/1/88 آقای مهندس موسوی با من تلفنی تماس گرفت و درخواست تشكیل جلسهای كرد. من به اتفاق آقای بهزاد نبوی و آقای محسن آرمین با ایشان جلسهای گذاشتیم. ایشان گفت با توجه به شرایط كشور و شیوه مدیریت دولت، نگران آینده كشور هستم، درنتیجه تصمیم گرفتم كاندیدا شوم و از شما انتظار دارم كه از من حمایت كنید. ما از آنجا كه میدانستیم اگر آقای موسوی كاندیدا شود، آقای خاتمی انصراف میدهد، گفتیم با نظر مساعد و مثبت موضوع را در مجمع سازمان مطرح میكنیم، چون آنجا باید تصمیمگیری شود. قبل از اتمام تعطیلات عید نیز نمایندگان اعضا در استانها دعوت و در جلسهای كه برگزار شد، حمایت از مهندس موسوی تصویب شد.
چرا سازمان در 89 منحل شد؟
در سال 89 با اتهام دخالت در جریانات 88 توسط كمیسیون ماده 10 احزاب و بعد قوه قضائیه اعلام انحلال شد. به هر حال سازمان در جامعه تأثیرگذار بود و نمیتوانستند این تأثیرگذاری را تحمل كنند. سازمان 19 سال عمر كرد.
بعد از 89 چه كردید؟
بعد از انحلال سازمان من فرصتی پیدا كردم كه به دنبال كارهای مطالعاتی بروم. كارهایی كه قبل از انقلاب شروع شده بود. معمولا برای كسی كه دهها سال در عرصه سیاسی فعال بوده سخت است كه كار سیاسی را كنار بگذارد، اما برنامه مطالعاتی من آنقدر برایم جاذبه داشت كه من این كار را بكنم. این كار مستلزم محدودكردن ارتباطاتی بود كه سالها برای برقراری آنها كار شده بود. معمولا چنین نتیجهای یعنی ضرر هنگفت، اما خوشبختانه در عوض من سود بسیار بیشتری بردم و از اینكه در این 10 سال صرفا كار مطالعاتی داشتم بسیار راضیام، چون ماحصل آن چندین اثر راهبردی و پایهای شد كه به نظر خودم میتواند به شكل بنیادی اثرگذار باشد.
به عنوان بحث پایانی بفرمایید این ادعا درست است كه نیروهای سازمان بعد از انحلال در حزب توسعه ملی و مجمع ایثارگران ادغام شدند؟
بعد از اینكه سازمان منحل شد، اعضای سازمان دنبال تشكیلات جدیدی بودند. البته خود من هم اعلام كردم كه با تعطیلی سازمان، تشكیلات جدیدی را راهاندازی میكنیم. از آنجا كه اولویت من كار مطالعاتی شد، دوستان دیگر برای این مهم همت به خرج دادند. ماحصل پیگیری آنها تشكیل «حزب توسعه ملی ایران اسلامى» شد. بنابراین این حزب تشكیلات محورى براى اعضاى سازمان است، اما مجمع ایثارگران، تشكیلاتی است كه فقط بعضی از اعضای سازمان در آن عضوند.