نگاهی به یک خواسته مهم دولت ایران در بحثهای اخیر احیای برجام
ماجرای «تضمین» و گزینههای ایران
پرونده برجام همچنان بین خوف و رجا معلق است. از خروج آمریکا از توافق، تا تغییرات دولت در دو کشور که هرکدام اثرگذاری خود را روی مسیر این توافق داشتهاند و عوامل مختلفی که در شکلگیری این وضعیت مؤثر بودهاند.
به گزارش روزنامه شرق، پرونده برجام همچنان بین خوف و رجا معلق است. از خروج آمریکا از توافق، تا تغییرات دولت در دو کشور که هرکدام اثرگذاری خود را روی مسیر این توافق داشتهاند و عوامل مختلفی که در شکلگیری این وضعیت مؤثر بودهاند؛ اما یکی از مسائلی که چالشی برای مسیر احیای برجام است، خواسته ایران است که از چندی پیش مطرح شده: ارائه تضمین از سوی آمریکا درباره برجام. ایران از طرف مقابل میخواهد تضمینی ارائه دهد که اتفاقی که با تصمیم ترامپ رخ داد، تکرار نشود؛ اما این تضمین چیست، تا چه حد شدنی است و ایران چه گزینههایی درباره آن دارد؟
دوباره گَزیدهنشدن از یک سوراخ
احیای برجام در این مرحله علاوه بر کارهایی که طرفهای دیگر باید بکنند، متضمن اقداماتی است که ایران باید انجام دهد. در صورت احیای توافق و رفع تحریمها و عمل دیگر بازیگران به تعهداتشان، ایران طبق وعده قبلیاش به وضعیتی بازخواهد گشت که باید طبق توافق رعایت کند. مسئله اینجاست که ایران یک بار در هنگام امضای توافق چنین کرده است؛ اما بعد با یک انتخابات و تصمیم یک رئیسجمهور جدید، عملا بخش عمده آنچه بنا بود ایران از امضای توافق کسب کند، از دست رفت. وجود برجام و ادامه حضور ایران در آن البته مانع از آن شد که طرف آمریکایی مسیر را آنطورکه میخواهد، تغییر دهد و بخش عمده انرژی تیم ترامپ در تلاشی ناکام برای ازبینبردن توافق هدر رفت؛ درعینحال ایران نیز با کارزار فشار حداکثری و تحریمهایی مواجه شد که مسیرهای بسیاری را برای ایران مسدود کرد. اکنون ایده این است که آمریکا بهنوعی به ایران اطمینان دهد که پس از احیای برجام، اگر باز قدرت در آمریکا دست به دست شد، دوباره همه به همین نقطه بازنگردند. روی کاغذ این درخواست از سوی ایران قابل درک است؛ اما نگاهی به ساختارهای بینالمللی و نیز ساختار سیاسی داخلی ایالات متحده ماجرا
را پیچیدهتر نشان میدهد.
نهاد قدرتی که نیست
ایران از جمله کشورهایی است که در آن، بخشی از ساختار تصمیمگیری از دولت منفک است. ساختارهایی در ایران وجود دارد که براساس آنها مفهومی به نام «سیاستهای کلی نظام» شکل یافته است و نهادهایی هستند که پیگیری و اعمال این سیاستها را دنبال میکنند؛ اما در ایالات متحده چنین نهادهایی وجود ندارد و در عمل، تمام قدرت در دولت و کنگره قرار دارد. حتی شخصی که عملا نقش «رئیس قوه قضائیه» را در آمریکا بر عهده دارد، عضو کابینه است. در این ساختار، کنگره دو مجلسی آمریکا «رئیس» هم ندارد و حتی ممکن است یکی از دو مجلس در اختیار حزبی باشد و دیگری در اختیار حزبی دیگر. در عمل، رئیسجمهور آمریکا صاحب قدرتمندترین کرسی در صحنه سیاسی این کشور است. این باعث شده برخی تصور کنند رئیسجمهور آمریکا صاحب قدرت تامه در این کشور است؛ اما از طرفی محدوده تصمیمات او به کنگره وابسته است و از طرفی حتی دامنه اختیارات او نیز به دوره ریاستجمهوری او بستگی دارد. در نتیجه نهادی در آمریکا وجود ندارد که بتوان با تکیه بر مواضع آن، تداومی با شکل مدنظر ایران از آن انتظار داشت. این تازه محدودیتی است که ساختار تعیین میکند. در عمل ماجرا پیچیدهتر هم میشود.
اتفاق نظری که نیست
حتی در محدوده تعیینشده در ساختار نیز مسائلی هستند که بهسادگی دستخوش تغییر و فرازونشیب نمیشوند و دستبردن در آنها گاهی از رؤسایجمهور نیز برنمیآید. این مسائل اغلب دو ویژگی دارند: اول اینکه قانون و قاعدهای پیشتر درباره آنها تصویب شده که لغوکردنش نیاز به توانایی سیاسی بالا دارد و دوم اینکه اکثریت درخورتوجهی از بازیگران واشنگتن درباره آنها نظر مشابه دارند یا دستکم حاضر به تلاش و هزینه علیه آنها نیستند. بحث برجام در میان این مسائل قرار نمیگیرد. برعکس، در واشنگتن، پیداکردن حامیان برجام که حاضر به تلاش برای حفظ مسیر تعامل با ایران باشند، کار سختتری است. به همین دلیل بود که در آمریکا، برخلاف ایران، پروژه برجام نه در قوه مقننه بلکه از سوی رئیسجمهور وقت، باراک اوباما، در قوه مجریه پیگیری شد؛ چون اوباما میدانست که نمیتواند در کنگره رأی کافی در این زمینه جمع کند. حالا به همان دلیل، مسیری که میتواند برهمزدن برجام را در آمریکا، اگر نه غیرممکن بلکه سخت کند، وجود ندارد؛ چون در ترکیب فعلی، با اکثریتهای لب مرزی دموکراتها که حتی خودشان هم درباره برجام متحد نیستند، دولت نمیتواند طرحی دراینباره را از
کنگره با موفقیت عبور دهد تا در مقابل تصمیم نفر بعدی از آن محافظت کند.
نهادهای بینالمللیای که بازدارنده نیستند
ایده دیگر، استفاده از ظرفیتهای نهادهای بینالمللی است، مثلا به این شکل که خروج از توافق منوط به اجازه یا موافقت سازمان ملل متحد شود؛ اما این مسیری است که پیشتر طی شد و البته ناکام ماند. برجام به همین شکل فعلی پشتوانه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را داشت؛ اما چنانکه دیدیم، جایی که رئیسجمهور آمریکا حاضر به صرف هزینه سیاسی و تقابل با متحدانش باشد، سازمان ملل کاری از پیش نمیبرد.
چه باید کرد؟
تا اینجا دیدیم که خواست ایران درباره تضمین، مسیر ناممکنی در آمریکا پیشروی خود دارد؛ اما ایران باید در مقابل چه کند؟ دو سناریو در این زمینه پیشروی ایران است؛ اما در بررسی هر دو آنها باید به بندهایی توجه کرد که در آنها با گذشت زمان، محدودیتهای هستهای و نظامی ایران کمتر و کمتر میشود. یکی از آنها، یعنی یکی از محدودیتهای تسلیحاتی طبق همان توافق در سال ۲۰۲۰ گذشته است. اگر ایران با همین شرایطی که این توافق دارد، به برجام بازگردد؛ اما برندههای انتخابات در تعداد محدودی از دورههای آینده، مثل ترامپ برای برهمزدن توافقات و مقابله با ایران عزم جزم نکنند، موضوع کأن لم یکن خواهد شد؛ چون بدون تضمین نیز ما با دولتهایی مواجه خواهیم بود که خود حامی حفظ برجام هستند. اگر پس از احیای برجام، در یکی از دورههای آینده انتخابات و در بدبینانهترین حالت، همین سال ۲۰۲۴، رئیسجمهور جمهوریخواه و ضدبرجامی بر سر کار بیاید، چه؟ برای چنین سناریویی دو چشمانداز احتمالی پیشروی ایران است؛ اما در هر دو چشمانداز به نظر واضح میرسد که تصمیم درست برای ایران احیای برجام در اسرع وقت است.
پیچیدهکردن مسیر تکرار
یکی از نقدها پس از خروج آمریکا از برجام نسبت به دولت ایران این بود که از فرصت برقراری این توافق آنطور که باید و شاید بهره نبرده است. گفته میشد که در فاصله امضای برجام تا خروج آمریکا، اگر ایران میتوانست کشورهای مختلف و حتی برخی از بازیگران صحنه آمریکا را در زمین خود به لحاظ تجاری و اقتصادی درگیر کند، هم هزینه خروج از برجام برای آمریکا بالا میرفت و هم انگیزه دیگران برای مقابله با تصمیمی مثل تصمیم ترامپ. چنین عاملی میتوانست مانع از خروج ترامپ از برجام هم بشود. چنین مسیری اکنون نیز موجود است. اگر ایران پس از احیای برجام، با قدرت و جدیت لازم به دنبال گرهزدن منافع دیگران به منافع خود برود و در این مسیر موفق شود، راه سختتری برای تکرار بازی ترامپ پیشرو خواهد بود که یا این کار را ناممکن میکند یا اثرگذاری آن را بسیار محدودتر. این بار البته مسئله دیگری نیز ممکن است به کار ایران بیاید؛ این حقیقت که چنین اقدامی، تکرار بدعهدی و رفتار خلاف قانون آمریکا بوده، هم برای گفتوگوهای احتمالی لازم و هم حتی در شرایطی که ایران در نهایت به تصمیمات دیگری برسد، اهرمی در دست ایران خواهد بود.
مسیر مفید در مقابل آینده تکراری
حتی اگر بدبینانهترین سناریو را هم در نظر بگیریم، باز احیای برجام در این مقطع به سود ایران خواهد بود. فرض کنیم که دولت بعدی آمریکا به جمهوریخواهان ترامپیست ضدبرجام برسد، آنها همانند ترامپ از توافق خارج شوند و طرفهای اروپایی و شرقی نیز کاری از پیش نبرند. ایران نیز دوباره در همین موضع قرار بگیرد و با فشار حداکثری و تحریم مواجه شود. در همین سناریو، سریعترین زمان ممکن برای وقوع سال ۲۰۲۵ یا 2026 میلادی است. اولا تا آن زمان بخشی از بندهای زماندار برجام دوره خود را طی کردهاند و دست ایران در بخشی از مسائل- چه آمریکا بخواهد چه نخواهد- باز خواهد شد، چنانکه در همان دوره ترامپ نیز تلاش دولت آمریکا برای ممانعت از گذر زمان در جلسه شورای امنیت حتی به بحث گذاشته نشد. ثانیا، درحالحاضر ایران به هر سمتی که میچرخد، مانعی مربوط به برجام و تحریم را پیشروی خود میبیند. اگر ایران در اسرع وقت احیای برجام را به نتیجه برساند، حتی اگر برهمخوردن دوباره آن از سوی آمریکا قطعی باشد، در همین فاصله ایران خواهد توانست در شرایط بدون تحریم و بدون فشار حداکثری، پروژههای متعدد دیپلماتیک و اقتصادی را در منطقه و جهان پیش ببرد و بدون
مزاحمت تحریم به فروش نفت و دیگر اقلام مدنظر خود و در مقابل خرید همه چیزهایی بپردازد که در این مدت برای تهیه آنها به دیوار فشار حداکثری آمریکا میخورد؛ از واکسن و اقلام دارویی و پزشکی، تا دیگر اقلامی که تهیه آنها از خارج از کشور مطلوب ایران است. در چنین سناریویی در بدبینانهترین حالت نیز ایران تا سه یا چهار سال خارج از این فشار خواهد زیست و خواهد توانست در همین فرصت، سنگربندیهای اقتصادی لازم را انجام دهد تا در صورت تکرار فشار حداکثری و در بدترین حالت درصورتیکه هیچکس هیچ کار متفاوتی نتواند بکند، باز برای مواجهه با آن آمادهتر باشد. واقعیت این است که با یا بدون دریافت تضمینی که درحالحاضر مسیری برای دریافت آن نمیتوان متصور بود، احیای برجام در اسرع وقت و رفع تحریمها در نتیجه آن، بهترین گزینه و بلکه گزینهای ضروری برای ایران در جهت دنبالکردن دیگر پروژههای اقتصادی و دیپلماتیک کشور است.