به یاد دکتر آذین حسیندخت و دیگر شهیدان راه سلامت
جان برکفان
هفته پیش یکی از عزیزان و نخبگان پزشکی را از دست دادیم. متأسفانه این خبری است که مکرر میشنویم؛ عزیزانی که در راه سلامت این جامعه از جان خود گذشتند.
هفته پیش یکی از عزیزان و نخبگان پزشکی را از دست دادیم. متأسفانه این خبری است که مکرر میشنویم؛ عزیزانی که در راه سلامت این جامعه از جان خود گذشتند. بیشترین سختیها را تحمل کردند و ناگهان آن هم زمانی که باید ثمره تلاشهای خود را میدیدند، از میان ما رفتند. نامها بسیار است؛ اما من در این یادداشت از دکتر آذین حسیندخت حرف میزنم. و صد البته روایت زندگی او روایت تمام شهیدان راه سلامت است. چه خوب بود که داستان سرگذشت تمام این عزیزان را در دفتری گرد میآوردند تا همگان بدانند چه بزرگانی برای این جامعه و سلامت مردمانش زحمتها کشیدند و در گمنامی و بیهیچ ادعایی از میان ما رفتند. دکتر آذین حسیندخت رزیدنت سال چهارم بیهوشی بیمارستان امام خمینی شبی در تنهایی وقتی برای امتحان بورد تخصصی درس میخواند، ناگاه قلبش گرفت. در کنار تخت نشست. تمام تلاشها و زحمتهایش از جلوی چشمانش گذشت و آخرین نفس را کشید. وقتی به بالین او رسیدم، ساعتها از مرگش میگذشت. وقتی چهرهاش را دیدم، آرام خوابیده بود. آرامشی شگفتانگیز که در این روزها دائم به آن فکر میکنم. فقط یک زندگی پربار میتواند چنین آرامشی را برای کسی به ارمغان بیاورد. مرگش شوکهکننده بود. چه شده بود؟ او باید میماند و نامدار میشد. چه شده بود؟ تازه آن وقت بود که فهمیدم او چندین روز به دهدشت رفته بود. با اینکه هیچ وظیفهای نداشت؛ اما شب و روز به بیماران رسیدگی کرد. ساعتهایی را که باید استراحت میکرد، در بالین بیماران سپری کرد. خستگی فوقالعاده از کاری چنین سنگین، بیخوابی، دروس طاقتفرسای پزشکی و امتحان بورد تخصصی که در زمره سختترین امتحانهای این سرزمین است، همه و همه دست به دست هم دادند تا قلب عزیزش از کار بیفتد و امروز همه ما در سوگ او بنشینیم. گاه فکر میکنم که دکتر آذین حسیندخت و سایر شهیدان راه سلامت که من از نزدیک ایشان را نمیشناختم، چه رنجها و سختیها کشیدند. فقط در دوران کرونا همین جان بر کفی این عزیزان بود که به داد مردم ما رسید. آنها سعی کردند با جان و سلامتی خود هزاران هزار کمبود و نقصان سیستم درمانی ما را جبران کنند. البته هیچکس قدر این زحمات را ندانست؛ اما نتیجهاش همان آرامشی بود که آن شب در چهره آذین دیدم. ساعتها از مرگش میگذشت؛ اما او آرام و با شادمانی کامل آرمیده بود.