|

ادبیات به وقت آگاهی ما

در هفته گذشته احمدرضا احمدی، ر. اعتمادی و میلان کوندرا در‌گذشتند. هر یک شهرت خاص خود را داشتند. در حالی که شاید میلان کوندرا یکی از بزرگ‌ترین رمان‌نویسان تمام دنیا محسوب می‌شد و خوانندگان او را با رمان‌های فلسفی‌ای همچون بار هستی می‌شناختند، ر. اعتمادی در ایران به‌واسطه داستان‌های عامه‌پسندش مشهور بود.

در هفته گذشته احمدرضا احمدی، ر. اعتمادی و میلان کوندرا در‌گذشتند. هر یک شهرت خاص خود را داشتند. در حالی که شاید میلان کوندرا یکی از بزرگ‌ترین رمان‌نویسان تمام دنیا محسوب می‌شد و خوانندگان او را با رمان‌های فلسفی‌ای همچون بار هستی می‌شناختند، ر. اعتمادی در ایران به‌واسطه داستان‌های عامه‌پسندش مشهور بود. احمدرضا احمدی را اما از طریق شعرهایی می‌شناختیم که به موج نو شهرت داشتند و فارغ از اینکه از شعرش خوشمان بیاید یا نه، زبان مخصوص به خود را داشت و همین زبان شخصی اهمیت او را دوچندان می‌نمود. انگار هر یک در یکی از سطوح آگاهی ما قدم می‌زدند. در هفته گذشته این سطوح متفاوت آگاهی در آستانه مرگ با هم یکی شدند و نشان دادند که انگار مرگ تنوع‌پذیر نیست و همه‌کس را دربر می‌گیرد و همه چیز را با هم برابر می‌کند. در این میان من آشنایی بیشتری با احمدرضا احمدی داشتم. شعرهایش را خوانده بودم و چند باری با او دیدار داشتم. حضورش با آن طنز فی‌البداهه‌ای که داشت، بسیار خوش بود. وقتی شاعر یا رمان‌نویسی از بین ما می‌رود وزنی از جهان کم می‌شود. شعر، رمان و داستان چیزهایی هستند که به این جهان اضافه می‌شوند. معنایی که تا پیش از این نبوده و حالا با خلق‌شدنشان باری عمیق به جهان اضافه می‌کنند. هر یک از آنها تجربه‌ای از زندگی هستند. ما به غیر از زندگی در این جهان جسمانی، می‌توانیم در تو‌درتوی داستان و شعر نیز زندگی کنیم. در فضایی جدید دست به تجربه‌های جدیدی بزنیم و وزن زندگی خود را افزایش دهیم. بگذاریم معنا در ذهنمان رشد کند و جهان ما بسیار فراتر از جهانی شود که روزمرگی برای ما ساخته است. شعر و داستان هر یک به شکلی ما را به زمان متصل می‌کند. شعر زندگی در بارقه‌های زمان است. یک لحظه چیزی می‌خروشد و ما با آن همراه می‌شویم. ما را به اوجی در زمان می‌برد و بعد فرومی‌نشیند. داستان اما زندگی در لحظه‌های متمادی است و به‌جای فوران یک لحظه‌، ما را با بردار سهمگین خود همراه می‌کند. ما می‌رویم و می‌رویم و همسو با گذشت زمان، جهان تازه‌مان نیز شکل می‌گیرد. همین ارتباط عمیق ادبیات با زمان سبب می‌شود که ما به عنوان مخاطب آن فعالانه در ساخت این جهان جدید دخیل باشیم.

این است که ادبیات وقت آگاهی ما را افزون می‌کند، زمان ما را می‌سازد و ما را از زمان انباشته می‌کند. پس از مرگ ادبیات بترسیم. از مرگ شاعر و نویسنده بترسیم. در این زمانه بترسیم. زمانه‌ای که ناملایماتش آگاهی ما را نشانه گرفته است. مرگ ادبیات زمان را از می‌گیرد و ما را با خود به نیستی می‌برد. بار هستی این‌گونه از هم می‌پاشد و ما دلیل خود را برای زندگی از دست می‌دهیم.