مداقهای در بحران مخاطب در رسانه ملی
چندی است که سرزنش سازمان صداوسیما بهخاطر از دست دادن مستمر مخاطب، بالا گرفته و آنها ناگزیر دست به کار شدند و کارهایی میکنند که آب رفته را به جوی بازگردانند. رسانه بیمخاطب، مثل تریبونی است که برای صندلیهای خالی سخن میراند.
چندی است که سرزنش سازمان صداوسیما بهخاطر از دست دادن مستمر مخاطب، بالا گرفته و آنها ناگزیر دست به کار شدند و کارهایی میکنند که آب رفته را به جوی بازگردانند. رسانه بیمخاطب، مثل تریبونی است که برای صندلیهای خالی سخن میراند. اگر کسی رسانه ملی را در گسست دولت – ملت مقصر بداند، نباید او را ملامت کرد؛ اگرچه توفیق در حکمرانی و جلب رضایت عامه، عوامل متعددی دارد؛ اما سهم سازمانی که رادیو و تلویزیون انحصاری را در دست دارد، در این بیتوفیقی کم نیست. ریزش مخاطب صداوسیما، از آن زمان سرعت گرفت که در برابر رقبای تازه به دوران رسیده خود – تلویزیونهای ماهوارهای- به جای رقابت درست و مخاطبمداری، دست به کار وضع قانون ممنوعیت شدند. آن موقع کارشناسان دلسوز گفتند که با جبر فناوری گلاویز نشوید؛ بلکه خود را قوی و محبوب مخاطب کنید. هر چقدر زمان گذشت، برنامهها نازلتر و مخاطب، مهجورتر شد. شاید تقصیری هم نداشتند. آنچه از آنها خواسته میشد، غیرحرفهای بود و نیروهای تازهنفس هم اصلا دنبال مخاطب نبودند.
سیاست چند سال اخیر سازمان صداوسیما که «تمرکز بر مخاطب انقلابی» را هدف گرفته، تیر خلاصی بر موجودیت این رسانه بزرگ بود. صداوسیما نهادی عمومی است و به یک ملت تعلق دارد. پروپاگاندای فردی و محرومکردن ملت از حق خود، نوعی مجازات است؛ بههمینخاطر در حوادث سال گذشته، صداوسیما محلی از اعراب نداشت و بود و نبود آن به چشم نمیآمد. اکنون هم عنان افکار عمومی دست فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است و هر آنچه از تلویزیون هم دیده میشود، همانهایی است که در فضای مجازی انعکاس مییابد.
شوربختانه کشور و نظام از کژکارکردی طولانیمدت صداوسیما بسیار ضرر کردند. جای آن هم نیست که دنبال مقصر باشیم و بخواهیم به گذشته برگردیم. برای بازگرداندن رسانه ملی به مدار درست خدمت و دامن مخاطب، لازم است در درجه اول انحصار شکسته شود. در قانون اساسی، پخش رادیویی و تلویزیونی، به این سازمان منحصر شده است. همانگونه که انحصار دولتی بانکها، بیمهها و صنایع بزرگ شکسته شد، این انحصار را هم لازم است بردارند تا فضا برای نقشآفرینی آحاد متخصصان امر و هنرمندان در چارچوب قانونی باز شود. تجربه استفاده از توان بخش خصوصی در شبکههای نمایش خانگی با حفظ چارچوبهای قانونی، گویای آن است که سازمان صداوسیما هم تن به این خانهتکانی اساسی بدهد.
تا رسیدن به نقطه مطلوب، سازمان صداوسیما میتواند رأسا شروع کند و شبکههای تلویزیونی را از تصلب و انجماد و فردمحوری رها کند و به خدمت عامه مردم دربیاورد. بعضیها خیال میکنند اگر تلویزیون از انحصارشان بیرون برود، دیگر چیزی باقی نخواهد ماند. این تصور خطایی است. در انحصاری که مخاطب وجود ندارد و شبکههای بیگانه، پای مخاطب نشستهاند، دیگر نتیجه و حاصلی نیست. صداوسیما میتواند ترتیبات دیگری را مبتنی بر اجاره ساعات پخش به گروههای حرفهای تولید محتوای صوت و تصویر، امتحان کند. مهم این است که مخاطب بازگردد و پای برنامهها و اخباری بنشیند که در چارچوب نظام، تولید و پخش میشود.
به نظر میرسد درحالحاضر متأثر از فضای مخالفان فناوریهای ارتباطی و حرفهایسازی رسانه که درحالحاضر دسترسیهای درخورتوجهی به منابع قدرت دارند، نگاه سیستم به صداوسیما چندان منطبق با واقعیت نیست؛ بههمینخاطر نقش صداوسیما در بزنگاههای مهم تاریخی، تنزل زیادی یافته است.
متولیان امر و مسئولان صداوسیما دقت کنند که یکدستدیدن مخاطب از یک سو و یکدستبودن سلیقه و فکر مدیریت در رسانه ملی از سوی دیگر، توان تأثیرگذاری را از سازمان گرفته است. اگر قرار است رسانه ملی در جایگاه سخنگو و روابطعمومی یکطرفه نظام عمل کند، نیازی به اینهمه شبکههای متعدد و مدعی تنوع ندارد و اگر قرار است تنوع و تعدد شبکهها، حقیقی و کارآمد باشد، این منطق و نگاه و روش مدیریت، اشتباه است.
مخاطب تلویزیون بیش از 15 سال است که ریزشی شده و از سال ۹۹ شدت گرفته است. اگر امروز درآنتن تلویزیون برنامه درخور و تأثیرگذاری برای انتخابات و جلب مشارکت سیاسی نمیبینید، این یک هشدار جدی است. چابکسازی و چالاکسازی سیستم کنونی با تحول بزرگ و سپردن کار به متخصصان حرفهای مخاطبمحور، توصیه میشود.
مشکل سازمان صداوسیما در خود صداوسیما نیست و جای دیگری است. ریشه بسیاری از مشکلات، در روندهای غیرشفاف در سیاستگذاری و مدیریت، چینش غیرحرفهای مهرههای مهم رسانه ملی، بیاعتنایی به سیاستهای ملی و مطالبات مردمی و اتخاذ رویکردهای ناهمخوان با خواست مخاطب ایرانی است.