آغاز گفتمان وفاق روی تایتانیک
تبدیل شعار به گفتمان و مفهومسازی و فرهنگسازی از آن، آنهم برای نسل زد و آلفا، قدری سخت و گاه ناباورانه به نظر میرسد؛ چه برسد به اهالی فرهنگ و نخبگان و... آنهم شعار وفاق ملی در دوره زندگیهای عاریتی.
تبدیل شعار به گفتمان و مفهومسازی و فرهنگسازی از آن، آنهم برای نسل زد و آلفا، قدری سخت و گاه ناباورانه به نظر میرسد؛ چه برسد به اهالی فرهنگ و نخبگان و... آنهم شعار وفاق ملی در دوره زندگیهای عاریتی. در تمام دنیا، گفتمانهای مطلوب و رایج، منتج از نظامهای مبتنیبر دانش و سازنده معنا هستند که در فرایند بازنمایی واقعیات، براساس روابط قدرت بر حسب فرهنگ، جنسیت و نژاد و گاه با حذف و طرد دیگری و منزلت بخشیدن به خود، به استقرار و استمرار روابط و مناسبات برابر یا نابرابر اجتماعی کمک میکنند. در ایران ما، گفتمان فرهنگی مسلط پیش از این دولت، طرد و حذف را تجربه و تجویز میکرد. بسیاری از نخبگان و هنرمندان بیتوجه به شأن و کرامتشان، از عرصه حضور منع شدند و بسیاری ناخواسته و خودخواسته به تبعید و انزوا تن دادند. دیگر نه امیدی مانده بود و نه تحقق آرزویی. از نسل جوان هم دیگر چیزی نمیگویم. فضای امنیتی دانشگاهها که این روزها عارف، معاون اول دولت، از آن میگوید، گواهی است بر وضعیت نسل جوان. خوشبختانه این دوران به سر آمد و حالا برمبنای وفاق ملی، گفتمان جدیدی در راه است. چرا میگویم در راه؟ از آن رو که گفتمانها باید ساخته شوند، فرهنگسازی و دامنهای برای گسترش میخواهند؛ و البته توسط باورمندان. چند روز پیش به توصیه دوستی فیلم «زانوشکنی» را میدیدم. فیلم «Kneecap» یک درام اجتماعی و سیاسی است که با ترکیبی از طنز، موسیقی و داستانهای واقعی از زندگی در ایرلند شمالی ساخته شده است. این فیلم به کارگردانی کیث اُرایلی و با بازی اعضای گروه موسیقی رپ ایرلندی ساخته شده است.
فیلم لایههای متعددی دارد؛ از جمله اشارهاش به ترومای بیننسلی. ایرلندیها خیلی شبیه ما ایرانیها هستند. فیلم اشاره ظریفی به این نکته دارد که ترومای بیننسلی براساس اثرپذیری جامعه از سیاست و ایدئولوژی و... منجر به تغییر فیزیولوژی افراد یک نسل میشود و خیلی از کارکردهای حسی، جسمی و روحی روزانه آنان را تحت تأثیر قرار میدهد یا ناکارآمد میکند. جالبتر آنکه یکی از رهایشهای نسلی را از این مصیبت، زبان و کلام میداند؛ تا آنجا که در قالب موسیقی رپ میگوید هر کلمه یک گلوله است برای مبارزه.
تمام این مقدمه را گفتم تا برسم به گفتمان وفاق ملی رئیسجمهوری و تأکید وزیر ارشاد به گفتمانسازی اهالی فرهنگ در این مورد. اما تمهیدات لازم برای عبور از گفتمان سنتی دیروز به گفتمان مدرن و تحولخواه امروز چیست؟ شعارها زمانی تبدیل به گفتمان میشود که گوینده شعار، در راستای تحقق آن، پالسهایی به جامعه بدهد و گامهایی بردارد. بدون بالازدن آستین، جامعه چگونه صداقت را خواهد دید؟ آیا پیوستهای عدالت را خواهیم دید؟ آیا جامعه رأیدهنده نزد پزشکیان برتر از جامعه بدون رأی نخواهد بود؟ آیا اقلیتها و زنان به آنچه میگویند دست خواهند یافت و اهالی فرهنگ خواهند توانست اندیشههای خود را علنی در هر کوی و برزن در معرض قضاوت خلقالله
بگذارند؟ اگر پالسهای روشنی از مقامات به جامعه برسد، به یقین گفتمانسازی که هیچ، تمدنسازی هم آغاز میشود. هنرمندان و فرهنگیها هم تافته جدابافته نخواهند بود. شاید آنها بیشتر از مردم در این چندساله له شده باشند اما... . بگذریم. هر سال در جشنواره کن حضور مییافتم اما امسال با این وخامت اوضاع و تورم، شرایطش حاصل نشد. اما فیلم افتتاحیه را از دست ندادم و آن را دیدم. فیلم «پرده دوم (The Second Act)» ساخته کوئنتین دوپیو، روایتی از گفتمانسازی و آسیبهای جامعه هنری بود. لئا سیدو در سکانسی از فیلم به ونسان لندون میگوید: «توی تایتانیک تا لحظه آخر هنرمندها داشتن مینواختن. زندگی یعنی همین». و پاسخی با این مضمون میگیرد: «اون فیلم بود. ساخته جیمز کامرون. میخواست جا بندازه که هنرمندها خیلی قوین. اما زندگی واقعی یک چیز دیگه است. تایتانیک دیگه چیه؟ کشور روی هواست. دنیا روی هواست...». فیلم با نمایش ریلگذاری طولانی برای حرکت دوربین به اتمام میرسد. دهها متر ریلگذاری بدون کارگردان، بدون بازیگر، بدون دوربین، آنهم در ناکجاآباد!
بله آقای پزشکیان، زندگی واقعی یک چیز دیگه است... . بله آقای صالحی مملکت روی... .