|

داستان‌سرایی در آینه کیهان

لذت و هراس در نظر افکندن به سرآغاز

با 10 میلیارد دلار (یک با ۱۰ صفر) چه می‌شود کرد؟ این رقم نجومی را به دشواری بتوان درک کرد. تابلوی مشهور جیغ1 اثر نقاش شهیر نروژی، «ادوارد مونک»2 در سال ۲۰۱۲ میلادی به فاصله اندکی بیش از صد میلیون دلار به فروش رسید؛ هزینه تقریبی یک ‌فروند بمب‌افکن رادارگریز بی-۲ ساخت شرکت آمریکایی نورث‌روپ گرومن، یکی از پیشرفته‌ترین جنگ‌افزارهایی هوایی، اندکی بیش از یک میلیارد دلار است.

داستان‌سرایی در آینه کیهان

عطا کالیراد*:  با 10 میلیارد دلار (یک با ۱۰ صفر) چه می‌شود کرد؟ این رقم نجومی را به دشواری بتوان درک کرد. تابلوی مشهور جیغ1 اثر نقاش شهیر نروژی، «ادوارد مونک»2 در سال ۲۰۱۲ میلادی به فاصله اندکی بیش از صد میلیون دلار به فروش رسید؛ هزینه تقریبی یک ‌فروند بمب‌افکن رادارگریز بی-۲ ساخت شرکت آمریکایی نورث‌روپ گرومن، یکی از پیشرفته‌ترین جنگ‌افزارهایی هوایی، اندکی بیش از یک میلیارد دلار است. ساخت برج خلیفه در دبی، بلندترین سازه ساخت دست بشر به ارتفاعی قریب به ۸۳۰ متر، حدود ۱.۵ میلیارد دلار هزینه داشت. اما اگر بفهمید که این 10 میلیارد دلار صرف ساختن ابزاری ۶.۵ تنی شده که هدفش تنها رصد آسمان است، چه خواهید گفت؟ چه مشکلاتی از زندگی بشر که با این 10 میلیارد دلار حل نمی‌شد؛ احتمالا همه ما از رصد آسمان، لااقل از سر تفنن، لذت برده‌ایم و شناسایی صور فلکی را کاری بی‌فایده نمی‌پنداریم، اما چگونه رصدی 10 ‌میلیارد دلار می‌ارزد؟ چه اطلاعات ذی‌قیمتی از قِبل این ابزار رصدی به دست می‌آید که چنین هزینه سر‌سام‌آوری را توجیه می‌کند؟

1 پس از حمله نظامی روسیه به اوکراین و با توجه به چالش‌های پیش‌روی بشر درباره انرژی و مواد غذایی، توجیه هزینه‌های پروژه‌های علمی از حوزه بحث‌های انتزاعی به دامان نشریات کثیرالانتشار کشیده شد. در مقاله‌ای با عنوان «علم باید تغییر کند»3 که در ۱۵ نوامبر ۲۰۲۲ در روزنامه برلینا زایتونگ4 به چاپ رسید، «کلاوس اوربان»5 در این باب چنین قلم‌فرسایی کرد: «حتی پژوهشگران علوم پایه نیز باید از خود بپرسند که روش‌ها، انرژی کلان مورد نیاز، و مراکز عریض و طویل علمی بی‌ضرر هستند. [...] حوزه‌های گسترده‌ای در علم دیگر در راستای به دست‌آوردن دانش گام برنمی‌دارند، بلکه باور متعصبانه‌ای به نوعی نوآوری دارند که در آن مرز میان علم و تجارت محو شده است. […] نتیجه این فعالیت‌ها گرچه زندگی بخشی از بشر را بهبود بخشیده، اما برای تمامی انسان‌ها هزینه‌بر بوده است». چنین بحث‌هایی در مورد سودمندی علمی و فایده آن برای بشریت تازگی ندارد، و در سپهری که در ابزارهای اطلاع‌رسانی دموکراتیزه‌ شده‌اند چنین موضوعی بیش از پیش محل جدل است.

2 به نظر راقم این سطور، چنین بحث‌هایی ناشی از کژفهمی در باب سرشت علم و درآمیختن علم و تکنولوژی است. البته این ملغمه معنای تا حدی انعکاس‌دهنده واقعیت علم‌ورزی است؛ سپهری که در آن تنها ایده‌پردازی و فرضیه‌سازی به کشف اسرار کیهان نمی‌انجامد بلکه هرچه بیشتر متکی بر تکنولوژی‌های جدید است. اما بنیان علم‌ورزی سنخیتی با تکنولوژی ندارد؛ اگر تعریف «مایکل اِستِرِوِنز»6، استاد نیوزیلندی دانشگاه نیویورک را در باب علم بپذیریم7، درخواهیم یافت که ویژگی اساسی علم، قاعده پولادین تبیین8 است: قاعده‌ای که بر اساس آن صحت گزاره‌های علمی تنها با اتکا به اندازه‌گیری تجربی مشخص می‌شود و چنین اندازه‌گیری‌هایی امکان هم‌زیستی مسالمت‌آمیز فرضیات مختلف را ناممکن می‌سازد؛ چنین قاعده‌ای در فلسفه یا سیاست یافت نمی‌شود و از این‌رو مکاتب مختلف در چنین حوزه‌هایی همچنان رواج دارند و در طول زمان مکاتب جدید نیز سر بر می‌آورند و به اعضای این سپهرهای فکری می‌افزایند. اتکای علم به چنین قاعده‌ای، تلاش برای ابداع ابزارهایی برای اندازه‌گیری‌های دقیق‌تر از پیش را به جزئی جدایی‌ناپذیر از علم بدل می‌کند. علم از این منظر بیشتر به یک بازی چون شطرنج می‌ماند تا پروژه‌ای به منظور بهبود حیات بشر.

3 از منظر دیگر، علم روایتی از آفرینش، من‌جمله جایگاه ما در آن، را به تصویر می‌کشد که عطش همیشگی ما برای افسانه‌سرایی را سیراب کند. دشوار بتوان زیبایی در افسانه‌های کهن در این عصر یافت؛ دگرگونی دنیای اطراف ما با چنان سرعتی رخ می‌دهد که امکان جدی گرفتن چنین افسانه‌هایی را از میان می‌برد. به عنوان مثال، رشد شبکه‌های اجتماعی در چند سال اخیر یا پیشرفت شگفت‌آور هوش مصنوعی در همین سال‌ها عملا دنیایی را به وجود آورده که برای بسیاری ناشناخته است. پیشرفت شتابناک فناوری و علم، خوفناک است؛ پیشرفت‌هایی که بسیاری از ما حتی سر سوزنی نیز از آن سر در نمی‌آوریم. در چنین دورانی آکنده از هراسی که فناوری پدید می‌آورد، افسانه‌های علمی کورسویی از امیدند؛ چنین افسانه‌هایی تصویر علم از جایگاه انسان را، که در وهله نخست روایت موجوداتی غریب در کیهانی فراخ و خالی از امید و احساس را ترسیم می‌کند، به داستانی جذاب از زیبایی دنیای پیرامون و جایگاه ما در آن بدل می‌کنند.

4 ضرورت تولید چنین افسانه‌هایی به یکی از ابداعات کلیدی گونه بشر مربوط می‌شود: فردا. در قیاس با سایر موجودات، توانایی ما برای تصور آینده تفاوت اصلی ما با سایر موجودات است. بر اساس دانش فعلی ما، رفتارهای سایر موجودات، از مگس خانگی گرفته تا فیل و شامپانزه، تابعی است از حال و بی‌تفاوت به آینده. تاریخ گونه انسان اما با آینده در هم‌ تنیده است. چرایی ترک آفریقا توسط گونه انسان، که احتمالا از ۲۷۰،۰۰۰ سال پیش آغاز شد، و سفر این گونه به سراسر جهان را تنها می‌توان با در نظرگرفتن مفهوم آینده توجیه کرد. چرا افرادِ گونه‌ای که تعدادشان از چند ده‌هزار نفر تجاوز نمی‌کرد بوم خود را رها کردند و سفرهای طولانی را به جان خریدند و فرای افق دید خود گام بردارند. تصور چنین سفرهایی با پای پیاده و مسافت‌های بسیار در عصر بسیار دشوار است، به‌ویژه با توجه به این مسئله که این مسافران مقصد خاصی را مد نظر نداشتند؛ براساس جهان‌بینی آن دوران، احتمالا به ذهن آن انسان‌ها خطور کرد که چنین سفرهایی شاید به سقوط از لبه دنیای شناخته‌شده منجر شوند. با وجود چنین دشواری‌هایی، انسان از آفریقا بیرون شد و سرتاسر جهان را در نوردید. شاید تنها توجیه منطقی چنین رفتار به ظاهر غیرمنطقی، تسلط مفهوم فردا بر تک‌تک لحظات زندگی امروز ما باشد. امید به یافت سرزمینی بهشتی در آینده، آن انسان‌های نخستین را به پیش‌رفتن وا می‌داشت.

5 اما در دل کیهان، فردای ما مفهوم خود را از دست می‌دهد چراکه هم ‌زمان دیگر در مقیاس زمین‌شناسی نمی‌گنجد و هم باید برای فهم فضا به واحدهایی چون سال نوری متکی بود. عمر تک‌تک ما در چنین مقیاسی شاید از هیچ‌ هم هیچ‌تر باشد. داستان زندگی ما، شخص ما و گونه ما، در چنین ابعادی از معنا تهی می‌شود. کیهان در چنین مقیاسی نسبت به تکامل گونه نخستین در سیاره‌ای آبی «در گوشه‌ای دورافتاده در کنجی گمنام از بازوی غربی کهکشان راه شیری»9 بی‌تفاوت است. سوای ابداع مفهوم آینده، گونه ما توانایی خارق‌العاده‌ای در داستان‌سرایی دارد؛ حتی در قلب چنین کیهانی که به ظاهر بی‌نهایت به هر سو گسترده‌ شده و از بی‌تفاوتی آکنده است، با نگاه به آسمان بی‌پایان، بازتاب خود را می‌یابیم. شاید شاعرانه‌ترین برداشت‌ها را بتوان در نقطه آبی مات10 یافت. این تصویر مشهور، به درخواست «کارل ساگان»11 توسط کاوشگر وویجر-1 12 از فاصله شش میلیارد کیلومتری زمین، جایی فراتر از سیاره نپتون، در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۹۰ (25 بهمن ۱۳۶۸) از سیاره زمین گرفته شد. در چنین تصویری، سیاره زمین نقطه‌ کوچک‌تر از یک پیکسل است. ساگان اما، پیام چنین تصویری را تنهایی این سیاره آبی و بی‌معنایی انسان نیافت. تلسکوپ فضایی وب بیش از تصویر وویجر از نقطه آبی مات از عظمت کیهان و دانش اندک ما حکایت دارد، اما این تلسکوپ نمادی است از تلاش بی‌پایان ما به عنوان تنها گونه‌ای، لااقل در این گوشه از کیهان، که سعی می‌کند علت وجود خودش و دنیای اطرافش را دریابد. احساس ما با نگاه به این تصاویر شاید با انسان‌هایی که نخستین‌بار در آفریقا به افق خیره ‌شدند و تصمیم به سفر به سوی افق گرفتند چندان متفاوت نباشد: ملغمه‌ای از ترس از تنهایی و امید به فردا.

پی‌نوشت‌ها:

1- The Scream

2- Edvard Munch

3- Die Wissenschaft muss sich ändern

4- Berliner Zeitung

5- Klaus Urban

6- Michael Strevens

7- The Knowledge Machine: How Irrationality Created Modern Science، Liveright, October 2020

8- The iron rule of explanation

9- بخشی از پاراگراف آغازین Hitchhiker’s guide to the Galaxy اثر داگلاس آدامز.

10- Pale Blue Dot

11- Carl Sagan

12- Voyager 1

* پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی، مؤسسه ماکس پلانک در توبینگن، آلمان

 

زیبایی یک تلسکوب 10 ‌میلیاردی

تلسکوپ فضایی جیمز وب در ۲۵ دسامبر ۲۰۲۱ (۴ دی ۱۴۰۰)، سوار بر موشک آریان5، سفر 29 روزه‌ خود را از گویان فرانسه به سوی مقصدش، دومین نقطه لاگرانژی (نقاط لاگرانژی به نقاطی اطلاق می‌شود که در آن نیروهای گرانشی دو جرم و نیروی گریز از مرکز با یکدیگر در تعادل هستند) در فاصله یک‌ونیم میلیون کیلومتری زمین آغاز کرد. فاصله بسیار زیاد تلکسوپ فضایی وب از سیاره زمین، در قیاس با تلسکوپی که در ۵۳۵ کیلومتر قرار دارد، به این معناست که تعمیر این تلسکوپ از توان فضانوردان خارج است. پس از سفر موفقیت‌آمیز وب به مقصدش، تصاویر شگفت‌آور این تلسکوپ چشم ما را به بخش‌هایی از کیهان گشود که پیش‌تر در هاله‌ای از غبار، از جنس فضا و زمان، فرو رفته‌ بودند. به عنوان مثال، ماهیت جو هفت سیاره زمین‌مانند اطراف ستاره TRAPPIST-1 که در فاصله ۳۹ سال‌ نوری زمین قرار دارد، تا پیش از استقرار تلسکوپ وب در مدارش مشخص نبود. بررسی ماهیت این سیاره‌ها می‌تواند چگونگی شکل‌گیری کره زمین را روشن‌تر کند. سوای ارزش علمی، بسیاری از تصاویر تلسکوپ فضای وب از نظر زیبایی و جزئیات چنان جذابیتی دارند که می‌توان آن را چون اثری هنری پنداشت.

 

نقطه آبی مات*

«بار دیگر به نقطه نگاه کن. آن نقطه همین جاست... خانه... ما. روی آن هرآنکس که به او دلبسته‌ای، هرآنکس که می‌شناسی، هرآنکس که اسمش به گوشت خورده است و همه انسان‌های طول تاریخ زندگی کرده و می‌کنند. جمیع خوشی‌ها و ناخوشی‌های ما، هزاران مذهب که به درستی خود ایمان داشتند، همه آنهایی که تمدنی را ساخته و یا تمدنی را برانداخته‌اند، همه شاهان و گدایان، همه زوج‌های عاشق‌پیشه، همه مادران و پدران، همه کودکان پر امید، همه مخترعان و مکتشفان، همه معلمین اخلاق، همه سیاست‌ورزان فاسد، همه سوپراستارها، همه رهبران عالی‌قدر و همه قدیسان و گنهکارانی که در تاریخچه گونه ما، اینجا زیسته‌اند، روی نقطه‌ای از جنس غبار، معلق در پرتوی خورشید. زمین صحنه‌ای‌ست بسیار ناچیز در تئاتر عظیم کیهان. به تمام آن رودخانه‌های خون بیندیش که توسط فرمانروایان و امپراتوران ریخته شد تا بتوانند با شکوه و افتخار، موقتا به اربابانِ جزئی از یک نقطه مبدل شوند. به بی‌رحمی‌های پرشمار ساکنین بخشی از این نقطه نسبت به ساکنین بخشی دیگر، که به سختی از هم قابل تشخیص بوده و هستند، روا داشتند ... پرشمار کژفهمی ... مشتاق به دریدن یکدیگر ... با نفرتی از ته دل. توهم ما، تصور ما از اهمیت خود و این پندار که ما موقعیتی ممتاز در جهان داریم به واسطه این نقطه درخشان مات به چالش کشانده می‌شود. سیاره ما ذره‌ای‌ست تنها در تاریکی فراگیر کیهان. در گمنامی، در پهنه وسیع کیهان، هیچ گواهی نیست بر اینکه کسی از جایی دیگر خواهد آمد تا ما را از دست خودمان نجات دهد. زمین تنها دنیای شناخته‌شده‌ای‌ست که از حیات پشتیبانی می‌کند. جایی دیگری نیست که لااقل در آینده‌ای نزدیک، گونه ما بتواند به آنجا مهاجرت کند. از دنیاهایی دیگر دیدن کرده‌ایم اما هنوز در هیچ کجا رحل اقامت نیفکنده‌ایم. خواهی‌نخواهی اکنون تنها جایی که داریم همین زمین است. گفته شده که اخترشناسی تجربه‌ای شخصیت‌ساز و تواضع‌بخش است. شاید راهی بهتر از این تصویر دوردست از دنیای کوچک‌مان برای نشان دادن حماقت غرور ما انسان‌ها نیست. برای من، این تصویر بر مسئولیت‌مان برای برخوردی دوستانه‌تر با یکدیگر و حفظ و بزرگداشت نقطه آبی مات‌مان، تنها منزلگاهی که ما می‌شناسیم، تأکید می‌کند».

* Sagan, Pale Blue Dot: A Vision of the Human

 Future in Space, 1994 

 

نامی در خور «جیمز ادوین وب»

«جیمز ادوین وب»، از آغاز دوره ریاست‌جمهوری جان اِف کندی در ۱۹۶۱ میلادی تا پایان ریاست‌جمهوری لیندون جانسون دو ۱۹۶۸ میلادی سرپرستی ناسا را بر عهده داشت. او از مهم‌ترین مدافعین برنامه‌های اکتشافی سیاره‌ای و ساخت تلسکوپ‌های فضایی بود. در کنار نقش پررنگ در برنامه‌های علمی ناسا، او تلاش بسیار کرد تا بر تنوع نژادی سازمان تحت نظارت خود بیفزاید و ناسا را به نمونه‌ای ممتاز از سازمانی متشکل از سفیدپوستان و سیاه‌پوستان بدل کند. به سبب چنین فعالیت‌هایی، ناسا نام جیمز وب را در سال ۲۰۰۲ بر برنامه‌ای که تا آن زمان تلسکوپ فضایی نسل جدید خوانده می‌شود، نهاد. در مارس ۲۰۲۱، مجله ساینتیفیک آمریکن مدعی شد که نام جیمز وب درخور این تلسکوپ فضایی نیست چراکه او نقش اساسی در اخراج کارمندان ناسا به جرم همجنس‌گرایی داشت. این دعوی پس از بررسی موشکافانه آرشیو ناسا بی‌پایه از آب درآمد و نام تلسکوپ فضایی وب تغییر نکرد.