|

بازی بی‌پایان

نمایش "دستمال من زیر کدوم درخت آلبالو گم شده" اثر سعید محسنی تا اواخر دی ماه روی صحنه بود.

بازی بی‌پایان

الهام سنایی: نمایش "دستمال من زیر کدوم درخت آلبالو گم شده" اثر سعید محسنی تا اواخر دی ماه روی صحنه بود.

سعید محسنی چهره‌ای‌‌ست که پیش ازین با کتاب‌هایی همچون "نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است" و "برسد به دست لیلا حاتمی" و اجراهایی مانند "کُلاغ‌ها" و "دختران بابا آنتوان" برای اهالی هنر و ادبیات به ویژه اصفهان شناخته شده بود. او این بار در تجربه‌ای جدید  نمایش "دستمال من زیر کدوم درخت آلبالو گمشده؟" را در مقام نویسنده و کارگردان روی صحنه برد.

دستمال به مثابه نشانه

"دستمال من زیر کدوم درخت آلبالو گم شده؟" از همان ابتدا ترانه‌ای کودکانه و قدیمی را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند، ترانه‌ای که بیشتر به گوش کودکان دهه‌ی شصت و هفتاد آشناست و حالا مثل حالت استفهامیِ نام نمایشنامه، تبدیل به پرسشی بی‌پاسخ از چیستی و چراییِ معنا و مفهوم آن شده است. پرسشی مانند هزاران پرسش دیگری که در ذهن متولدین آن دهه‌ها همچنان باقی است و بی‌ پاسخ باقی مانده. عنوانی که می‌تواند بهانه‌ی خوبی برای شروع بازی نمایشی با مضمون بازی باشد.

شروع بازی

صحنه از در و دیوارهایی تشکیل می‌شود که نه وقار و هیبت در و دیوار را دارند و نه از انجام نقش آن شانه خالی می‌کنند. فضایی سرد و بی‌روح و پنجره‌ای کوچک با پرده‌ای که دیگر توان پوشاندن پنجره را ندارد. و صدای گاه گاه و مخوف دری که غایب است اما حضوری مهم و معنادار دارد.خانه‌ای خالی در فولادشهر اصفهان و در اصل خانه‌ی پدریِ "نیلو" نقش زن روایت. "نیلو" که پیش از این بازیگر بوده است با برگشتن به خانه‌ی پدری قصد فروش آن را دارد. او به محض ورود با شماره‌هایی روی در و دیوار خانه روبرو می‌شود. این‌شماره‌ها کنجکاویِ نیلو را برانگیخته می‌کند. یکی از آن‌ها شماره‌ی جاییست با نامِ تئاتر تلفنیِ سورنا‌. آن‌ها مردی را برای اجرای تئاتر درخواستی تماس گیرنده به محل می‌فرستند و اینجاست که روایت با آغاز تقابل آن‌ها آغاز می‌شود. زن درخواست می‌کند و مرد هرچه در چنته دارد را رو می‌کند اما قادر به کسب رضایت زن نیست تا اینکه زن خود برمیخیزد و جای مرد را می‌گیرد، از اینجا زن است که به مرد می‌گوید چه کار کند و چه بگوید و حتی چه بپوشد. و مرد گاهی خودخواسته و گاهی به اجبار تن به این بازی می‌دهد.همچنین زن است که برای جان گرفتن این بازی خود نیز نقش مرد را به عهده می‌گیرد.زن ناچار است برای بیان آنچه در درونش می‌گذرد از خودش بیرون آمده و در غالب آن دیگری بزرگ( به بیان لاکان) شبیه به آن‌چه در آثار بکت اتفاق می‌افتد زبان‌ورزی کند. گو این‌که می‌کوشد با تغییر دلالت‌های زبانی و تعیین قراردادهای تازه، سوژه را در اختیار خود بگیرد.همه چیز با بازی پیش می‌رود،از نام نمایش که حکایت شروع بازی‌ است تا  بازیِ مرد نمایش برای زنی که از نمایش و تئاتر هم بی‌خبر نیست، بازی‌های زبانی‌ای که گاهی به شوخی و گاهی با پریشان‌گویی جلوه می‌یابند، جایی که اجسام و اشیاء نام دیگری می‌یابند ودر نهایت جایی که "در" با طرحی شبیه به صفحه‌ی شطرنج تبدیل به میزی برای بازی‌ می‌شود نیز "بازی آخر" ساموئل بکت را تداعی می‌کند.

سایه بازی

"دستمال من..." از زوایایی به سبک گوتیک پهلو می‌زند. خانه‌ای تقریبا آوار و خالی در جایی اطراف شهر با نور کم و سایه‌‌های زیاد،همرا با کند و کاوی رازآلود در آسیب‌های روحی و روانی شخصیت زن،صدای باز و بسته شدن وهم آلود و مخوف دری که گواه ترس و خاطرات تلخ زن هستند، صحبت‌های عجیب و کابوس‌وار او از گذشته، خنده‌ها و گریه‌های بلند و بیمارگونه و... همه و همه بستری است برای بروز آنچه از سرکوب و شکست بر شخصیت زن روایت رفته است.

بازی می‌کنم پس هستم

آنچه در روبنای اثر خودنمایی می‌کند تاکید مولف بر نمایشنامه‌ی "کالیگولا" اثر آلبر کامو است و این تاکید تا انجا پیش می‌رود که شخصیت زن در انتهای بازی اول همچون کالیگولا دست به انتحار می‌زند درحالیکه در ادامه زنده است و به جای آن‌که مانند کالیگولا فریاد " من هنوز زنده‌ام" سر بدهد می‌گوید تا وقتی بازی هست من زنده‌ام و سپس به بازی دیگری با بازیگر جدید(و یا شاید همان قبلی) تئاتر تلفنی می‌پردازد. "دستمال من..." را می‌توان تجربه‌ای فرانمایشی به حساب آورد از آن‌جا که خود هم نمایش‌ است و هم به اجرای نمایش می‌پردازد. چه آن‌جا که بازیگر به اصطلاح "تئاتر بستن" طعنه زده و "تئاتر ساختن" را درست می‌داند هم بر این امر صحه می‌گذارد و هم در جایی دیگر پس از آن که زن به بازنمایی زندگی‌اش می‌پردازد با تمام وجود می‌کوشد به بازیگر مقابل و تماشاگر و کسانیکه آثار کامو و بکت را پوچ می‌انگارند بفهماند که جز این است و هیچی و پوچی هرگز یکسان نیستند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها