مقاومت در برابر فروپاشی روان جمعی ما
جنگ روایتها پیامدهای مختلفی دارد. شاید پیامد رسانهای آن مخدوششدن حقیقت باشد؛ اما پیامد عمومیتر آن فروپاشی روان جمعی است.
علیاصغر سیدآبادی
جنگ روایتها پیامدهای مختلفی دارد. شاید پیامد رسانهای آن مخدوششدن حقیقت باشد؛ اما پیامد عمومیتر آن فروپاشی روان جمعی است.
دستیابی به حقیقت در جنگ روایتها برای مردم معمولی بسیار دشوار است. معمولا برای تشخیص روایتهای جعلی از روایتهای درست متنهای راهنما تدوین کردهاند؛ اما این متنها هم در فضای رسانههای فارسیزبان کار چندانی از پیش نمیبرد. یکی از اصول این راهنماها در ارزیابی خبرهای جعلی بررسی منبع و مراجعه به رسانههای معتبر و رسمی است. به بیان دیگر اگر روایتی خواندیم که در آن نشانههای جعلیبودن را دیدیم، با ارزیابی منبع آن تا حدودی میتوانیم از واقعیت آگاهی پیدا کنیم؛ اما مشکل اینجاست که در فضای فارسیزبان، رسانههای رسمی- مثل برخی تلویزیونهای ماهوارهای- هم خود بخشی از سازمان جنگ روایتها هستند. بسیاری از روایتهای جعلی در این رسانهها تولید یا بازتاب داده میشود. برخی از خبرنگاران با اسم و رسم واقعی نیز بخشی از سازمان جنگ روایتها هستند. آنان این روایتها را تولید میکنند و حتی وقتی جعلیبودن این روایتها برملا میشود، باز هم در آن رسانهها به کار خود ادامه میدهند و طرفه اینکه روایتهای جعلی بعدیشان نیز اثرگذار میماند.
در نگاهی سطحی مشکل را فقط میتوان به آن رسانهها و آن خبرنگاران تقلیل داد؛ اما پرسش اصلی اینجاست که در چه زمینهای، چنین پدیدهای شکل میگیرد و رشد میکند؟ به نظر من اگر صبور باشیم، قضاوت نهایی جامعه در نهایت، به واقعیت نزدیک است؛ زیرا جامعه ایران در سالهای گذشته به خاطر مواجهه با رسانههای متنوع با انگیزهها و اهداف متفاوت، در تشخیص انگیزههای این رسانهها توانا شده است؛ اما با این حال این روایتهای جعلی کماکان در جامعه بازار دارد. چرا بازار روایتهای جعلی پررونق است؟
بیاعتمادی بخشهایی از جامعه به رسانههای رسمی و روایتهایشان یکی از دلایل است. جامعه در تجربههای پیشین خود نمونههایی را به یاد میآورد که برخی روایت رسمی جعلی بود و ارزیابیاش از روایت رسمی دستکم در میانه اعتراض این است که آن نیز بخشی از جنگ روایتهاست. در چنین شرایطی رسانههای مستقل میتوانستند حامل روایت درست و نهایی باشند؛ اما اعمال محدودیتهای بسیار در طی سالها رسانهها و روزنامهنگاران داخلی را نیز کماثر کرده است.
با این همه به نظرم پیامد اصلی جنگ روایتها با وجود تأثیرش در مخدوششدن حقیقت، در فروپاشی روان جمعی ماست. این روایتها که معمولا به جای تمرکز بر درستی و راستی بر کشش استوارند، کشش را با افزودن جزئیات سوزناک افزایش میدهند. در روایتی که از جان باختن نیکای ۱۶ساله، از سوی برخی از روزنامهنگاران و تلویزیونها و ماهوارهها جعل شده است، این ماجرا بهوضوح بیرحمی در حق نزدیکان و بستگان اوست.
در برابر فروپاشی روان جمعی که موضوعی جدی است، معمولا برخی از روانشناسان به نشنیدن و نخواندن و ندیدن اخبار توصیه میکنند؛ اما این نهتنها درمان نیست بلکه دعوت به نوعی انفعال است که اغلب مردم نمیپسندند؛ بنابراین ما همزمان که در معرض اخباریم و نسبت به آنچه در جامعه میگذرد، احساس مسئولیت داریم، باید برای نغلتیدن در دام فروپاشی روانی و مراقبت از روان خود و جامعه نیز کاری کنیم.
ما نیازمند مقاومت در برابر فروپاشی روان جمعیمان هستیم. در کنار تحریم رسانههای تولیدکننده روایتهای جعلی میتوانیم همواره در برابر هر روایتی که میشنویم، با خرد انتقادی و سنجشگرانه روبهرو شویم. همواره فرض کنیم که ممکن است این خبر و این گزارش و این روایت با انگیزه دستکاری در حقیقت یا حتی روان ما تولید شده باشد.