اولویتها و دغدغههایی برای دولت رئیسی (2)
در سرمقاله پیش هفت دغدغه و اولویت برای دولت آقای رئیسی بیان شد، اینک ادامه آن توصیهها...
هشتم. بنا به سنت اندرزگویی به حکام، توصیه میشود که تاریخ اداری و بهویژه تاریخ دولت در ایران را از طریق خاطرات مدیران ارشد دولتی در 60 سال اخیر بهصورت منظم و روزمره مطالعه فرمایید. این توصیهای مهم از سوی اندیشمندان سیاستگذاری عمومی است. در آنجا دردهای مزمن تاریخی اداره کشور را مشاهده میکنید. رئیسجمهور نباید از صبح تا شب بدود. دویدن و بر سر هر کوی و برزن رفتن و سفرهای پرشمار استانی داشتن به درد نمایشهای انتخاباتی میخورد. این، یکی از آلودگیهای سیاستی و سیاسی است که بهغلط بر گفتمان مدیریتی کشور سایه افکنده است و فقط به کار افسونگری عوام میآید. رئیسجمهور باید همواره تاریخِ سیاست و سیاستگذاری بخواند، گفتوگوی انتقادی داشته باشد، بسیار تفکر کند، حضور منظم و مداوم در گفتمان مدیریتی کشور داشته باشد، تیم پیگیری و پایش او فعال باشد و البته حتما باید اوقات فراغت کافی داشته باشد. به اشارتی و طنزی بگویم که اگر گاهی رئیسجمهور از باب فراغت به دوچرخهسواری و موتورسواری بپردازد، شاید سود آن برای کشور بیشتر باشد. حداقل درک میکند که کارکرد این «سواری»ها آن نیست که شماری از افراد بیان میکنند. آنگاه درمییابید که شماری از پدران این سرزمین ترجیح میدهند دخترانشان با دوچرخه و موتورسیکلت از دانشگاه به خانه برگردند تا هزار گونه ناامنی اجتماعی را در وسایل نقلیه عمومی تجربه نکنند.
نهم. دولت شما میتواند فاسدترین دولت تاریخ ایران باشد. اما چگونه؟ از طریق خودیپنداری طرفدارانتان و «برداشت مشروعِ» منابع با لعابی از تقدس. دیوانسالاری اداری ایران در واقع بازتولید ملوکالطوایفی-عشایری قاجاری است که از پهلوی تا امروز ادامه یافته و این نکته ظریفی است که بر آن تأمل نکردهایم. این ملوکالطوایفی در اشکال سیاسی و خویشاوندسالاری جلوهگر است و مبارزه با آن بدون شناخت دقیق امکان ندارد. برخی دستگاههای حکومتی شرکتهایی کاملا خصوصی را در حاشیه خود ساخته و پرداختهاند که عملا حوزههای وظایف حاکمیتی اعم از بندر و کشتی و نفت و گندم و خدمات و انتظام و... را تیولداری میکند. اغلب، مکانیسمهای حقوق اداری را نیز به خدمت درآوردهاند. اینک نیز خطر آن است که این ملوکالطوایفی لباس تقدس بپوشد. آفتِ دستگاه اداری، «خودمالکپنداری» و «مالِ خودپنداری کشور» از سوی کسانی است که به دلایل سیاسی! خود را برتر میپندارند. خیال میکنند که اصلِ اصیل «جنس» اسلامیاند و رسالت الهی در امور دارند. اینان «آغازیان» و نورسیدگانی سیاسیاند که حکومتگری را با این تصور آغاز میکنند که تاکنون کسی به فکر ملک و ملت نبوده است و همه دزد و خیانتکار و جاسوس بودهاند. فاسدپنداری دیگران، از لحاظ روانی این زمینه را برای فساد خودشان فراهم میکند. این ذهنیت سبب میشود که اساسا «اطمینان و اعتماد شخصی» و نه «سازوکارهای حرفهای» ملاک عمل ایشان باشد. به بیان فنی، مشروعیتِ حاصل از خودحقپنداریِ سیاسی، ما را از دیوانسالاری حرفهایِ ماکس وبری به خانسالاری سنتیِ قجری پس مینشاند. بدینسان، منابع را به کسانی تخصیص میدهند که خودی باشند و به آنها اعتماد سیاسی داشته باشند.
باقی حکایت روشن است: فرصتطلبانی مانند بابک زنجانی به قالب خودی درمیآیند و البته لای دندان نورسیدگان سیاسی نیز مزه میپرانند. این تصور که همه دزد و خیانتکار و جاسوساند، سبب میشود که اندکاندک این وسوسه در عمق جان شماری از اینان رشد کند که «اگر همه فاسدند چرا من نباشم؟». بهتدریج و به این روال، سیاست، خیانت، خودبرتربینی و فساد به هم میآمیزند و فاسدترین دولتها را تشکیل میدهند. در اینجا، یادآوری میکنم گفتههای یکی از مدیران پیشین بانک مرکزی را که «زمانی در یک برگ کاغذ A4 فهرستی از کسانی تهیه شده و به بهانه تدارک و تنظیم امور و بدون هیچگونه حسابوکتاب رسمی دستور پرداخت میلیوندلاری داده شده بود که البته خوشبختانه، این یکی، ناکام ماند». بنای دیوانسالاری بر اعتماد شخصی سبب میشود که لشکرکشی تودههای بیکار به دستگاه اداری تسهیل شود؛ همانگونه که در دوران دولتهای نهم و دهم شد. جذب این تودهها در حکم یارگیری سیاسی است و نمادی از فساد سیاسی که در اداره امور عمومی متجلی میشود. فسادی که تحت لوای دلسوزی برای «خلقالله بیکار» انجام میشود. دهم. به فکر ستونهای نامرئی ثبات سیاسی کشور باشید. این ستونها توسط گروههای سیاسی شکل میگیرد. همه مردم همفکر شما نیستند. شماری از مردمان گرد یک ایده و گروه فرامیآیند و شماری دیگر پیرامون گروهی دیگر و بدینسان، امیدواری و شور و شوق به زندگی سیاسی میآید. اگر این دلخوشیها را از آنان بستانید، پراکنده میشوند و راه برای ناهنجاریهای مدنی و خشونت سیاسی هموار میشود. جوانان فعال سیاسی، از گرایشهای گوناگون را دریابید. بهویژه برنامه منظمی برای ملاقات با احزابی که توسط جوانان ایجاد شده است بگذارید. آنها که جدیاند و دستساخته و مصنوعی نیستند، خطر کردهاند که حزب تشکیل دادهاند. آنها را نباید به دست کسانی سپرد که همه فکر و ذکرشان در سالهای اخیر تعقیب قضائی-امنیتی آنان یا مهندسی این نیروها بوده است. مهندسی سیاسیِ پشت پرده، آنها را دچار اختلال روانی، افسردگی سیاسی و پژمردگی اجتماعی میکند. برخی، نیرنگبازیهای پشت پرده سیاسی را هنر خویش میپندارند و با رؤیاهای عدالتطلبانه و آزادیخواهانه این جوانان بازی میکنند؛ غافل از جفایی که به آرزوها میکنند. خودتان مستقیم با جوانان فعال سیاسی نشستهای غیرتبلیغاتی و فکری بگذارید. مهمتر از نشست آنکه با برنامهای منظم سرآمدان آنها را بهعنوان ناظر به جلسات کارشناسی کمیسیونهای دولت و وزارتخانهها راه دهید تا با پیچیدگیها و واقعیت اداره کشور آشنا شوند. در چنین صورتی است که میتوانند طرفدارانشان را نیز با واقعیتهای اداره کشور آشنا کنند. این فرصت مهمی برای نیروسازی و ثبات سیاسی است. تجربه این کار بهصورت بسیار محدودی در کمیسیونهای دولت انجام شده است اما نیاز به نهادینهشدن دارد. وزارت ورزش و جوانان میتواند این کار را سازماندهی کند. یازدهم. برخی مایل هستند از دولت شما یک دولت خودرأی بسازند یا بنمایانند. البته خوشبختانه، به قول مرحوم هاشمیرفسنجانی، برخلاف تبلیغات رسانهای شخصیت معتدلی دارید اما این خطر همچنان وجود دارد. اما چگونه؟ از طریق هراسافکنی و وسواس. در تاریخ ایران افراد «سیاسیکار» حرفهای داشتهایم. سیاسیکارهایی که به سیاق لنین و بلشویکها معتقدند که جامعه باید در بحرانِ رادیکالیسم سیاسی باشد تا ناخالصیهای اجتماعی پالوده شوند. اینان نیرنگبازند، بدبینی و تفرقه را دامن میزنند و این را نشانی از هوش سیاسی خود میدانند. سیاستورزی را مساوی با افشاگریهای دروغین و پردهدریهای هنجاری میشمارند و از آن مست و سرخوشاند. بدتر آنکه، سرمشقی مخرب برای جوانان پاک و صادق میشوند. باید به سازوکاری که شما را به ورطه آنان میکشاند، خوب توجه کنید. این سازوکار از جنس جنگ تنبهتن روانی با مقامات و فشار روحی بر آنان است: آنها با هراسافکنی و مقدسمآبی روح را تسخیر میکنند. مقامات را به وسواس سیاسی گرفتار میکنند. این وسواس از هراسافکنی و «پمپاژِ» تردید شروع میشود. ظاهرا متصلب، صادق و قویاند اما در باطن سرشار از تردید به جهان و جهانیاناند. میترسانند و میهراسانند. نهتنها خود دچار ترس و تردیدند بلکه دیگران را نیز به همان هراس و بدبینی گرفتار میکنند. این، یک بیماری مسری است. ضربات مداوم و خستگیناپذیری بر روان جامعه و مقامات وارد میکنند تاجاییکه همه را متزلزل کرده و روح رئیسان را تسخیر میکنند. هراس مقامات زمینه خودرأیی است. آنگاه است که شما دیگر خودتان نیستید. روح افراطیون در شما حلول میکند و باقی حکایت... . دوازدهم. در سرمقاله هفته گذشته پیشنهادی را درباره آموزشوپرورش ارائه کرده بودم که واکنشها و پرسشهایی برانگیخت. جان کلام این است: با فرض آنکه سرانه هر دانشآموز برای وزارت آموزشوپرورش مثلا پنجمیلیون تومان باشد. طبق برآوردها، بخش خصوصی با ترتیباتی که در قالب شرکتهای بزرگ انجام میشود با دوسوم این هزینه و البته با کیفیت بهتر این کار را به انجام میرساند. براساس این ایده، دولت به والدین اختیار میدهد که فرزندانشان را به یکی از 10 مؤسسه بزرگ آموزشی بسپارند. این مدارس باید بهتدریج، تأکید میکنم بهتدریح و در یک بازه زمانی 5 تا 10 ساله ایجاد شوند و ایرادهای آنها بهتدریج رفع و رجوع شود. هزینه سرانه دانشآموز را دولت از طرف والدین مستقیم به این مؤسسههای بورسیشده میپردازد.
بخشی از سهام این مؤسسهها را به معلمانی میدهند که در این مدارس شاغلاند. معلمان میتوانند به اختیار و با تضمین امنیت شغلی از سوی دولت به استخدام این شرکتها درآیند. تجربه موفق چنددههای نهادهای مدنی آموزشی مانند مدارس مفید، انرژی اتمی، سلام، فرهنگ، آستان قدس و... در کشور میتواند زمینه مناسبی برای ایجاد این مؤسسههای بزرگ باشد. بدیهی است که سطح هزینههای این مدارس نمیتواند در حد مدارس غیرانتفاعی فعلی باشد. امتیاز مهم این طرح این است که اولا، به خانوادهها آزادی بیشتری میدهد، چون روشهای گوناگون مؤسسههای آموزشی و پرورشی فراروی آنان است؛ ثانیا، به نفع معلمان است چون در سود شرکتها سهیم میشوند؛ ثالثا، برای شرکتهای بزرگ نیز سودآوری دارد و رابعا، هزینههای دولت در آموزش و پرورش تقریبا به نصف کاهش مییابد. بدیهی است که چنین طرحی تفصیل، نقد، بحث و بررسی میخواهد که باید در محفلی خبرگانی و در مجال فراختری به آن پرداخته شود. انشاءالله اگر عمری و ضرورتی باشد، در آینده این نوشتارها را ادامه خواهم داد.