|

‌پروژه پایان «پرسپولیس»

انتقام از چه کسی؟!

لیگ برتر فوتبال ایران در شرایطی امسال وارد بیست‌و‌یکمین دوره خویش می‌شود که حواشی عجیب و غریب مدیریت در فوتبال، بر بار فنی فوتبال ایران سایه سنگینی انداخته و همه ضعف‌ها و نارسایی‌ها پشت موفقیت تیم ملی فوتبال ایران در صعود زودهنگام به جام جهانی پنهان شده است: از قرارداد ترکمنچای‌گونه و ننگین مارک ویلموتس بلژیکی، نمایش انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال، حذف تلخ ولی عادلانه سرخابی‌ها از لیگ قهرمانان آسیا تا فقدان زیرساخت‌های لازم، نبود نظام باشگاه‌داری و بی‌توجهی به مقوله استعدادیابی و استعدادپروری، همه و همه بخشی از فاجعه مدیریت در محبوب‌ترین رشته ورزشی ایران است. ریشه این ناکارآمدی‌ها و سوءمدیریت‌ها را باید در مثلثی با سه رأس «وزارت ورزش و جوانان»، «فدراسیون فوتبال» و «مافیای فساد سازمان‌یافته» در فوتبال جست‌وجو کرد. یکی از عجیب‌ترین و جدیدترین نمونه‌های این سوءمدیریت و ناکارآمدی که ارتباط نزدیکی با یکی از سه رأس این مثلث دارد، پروژه «پایان پرسپولیس» و تضعیف عامدانه قهرمان پنج دوره لیگ برتر است. از بدو روی‌کارآمدن دولت سیزدهم، در فضای غیررسمی نزدیک به وزارت ورزش و جوانان، زمزمه‌هایی مبنی بر نقش پررنگ دولت دوازدهم و وزیر سابق در موفقیت‌های پنج‌ساله اخیر پرسپولیس، سرخوردگی تیم و هوداران رقیب و ضرورت دگرگونی در احوالات این دو تیم به گوش می‌رسید تا اینکه با ورود سریع وزیر به حل مناقشه مدیریتی در این تیم (یک ماه پس از اخذ رأی اعتماد از مجلس)، این شایعه به‌تدریج رنگ واقعیت به خود گرفت: استقلال روی آرامش و ثبات به خود دید و پرسپولیس همچنان در محاق بلاتکلیفی باقی ماند! این وضعیت این شائبه را در اذهان افکار عمومی بیش از پیش ایجاد کرد که پروژه تقویت «استقلال» و تضعیف «پرسپولیس»، سناریویی است سیاسی برای اثبات فساد و ناکارآمدی در دوره قبلی مدیریت ورزش در کشور و حضور مصلحانه و رابین‌هودوار گروه جدید! نه هواداران متعصب و بدون منطق، بلکه فوتبال‌فهم‌ها این واقعیت را به‌خوبی می‌دانند که موفقیت‌های ادامه‌دار در فوتبال نمی‌تواند محصول یک اتفاق یا دستکاری باشد، بلکه اساسا محصول طراحی و پایه‌گذاری یک سیستم درست است: موفقیت‌هایی که در پرسپولیس سالیان اخیر، مرهون یک انتخاب درست بود و آن‌هم استخدام یک معمار-روان‌شناس- سرمربی به نام «برانکو ایوانکوویچ»! انتخابی که دو سال قبل از روی‌کارآمدن سلطانی‌فر انجام شد و با تدبیر درست مدیران و حمایت هواداران در سالیان بعدی تبدیل به یک نسل طلایی شد که در نهایت به یحیی گل‌محمدی به ارث رسید! میراث برانکو تغییر نسل بازیکنان، حاکمیت نظم و انضباط و تغییر ذهنیت آنان با اتخاذ تاکتیک‌های روانی متناسب با شخصیت بازیکنان ایرانی بود. موضوعی که استراماچونی در استقلال هم به خوبی بلد بود، ولی صبر ایوب برانکو برای عدم دریافت مطالبات را نداشت! مقایسه رفتار متفاوت این دو سرمربی نامدار در شرایط مشابه بی‌پولی این دو باشگاه خود دلیل دیگری بر این مدعاست: برانکو با وجود یک سال تعویق حقوق و دستمزد کار خویش را ادامه می‌دهد و استراماچونی با چند ماه عقب‌افتادن حقوق، تیم را ترک می‌کند! همچنین مقایسه رفتار برانکو و پرویز مظلومی (هرچند در سال‌های متفاوت) نیز می‌تواند درس بزرگی برای مربیان ما و دلیل قاطع دیگری برای چرایی کامیابی‌های پرسپولیس در این سال‌ها باشد: در ماجرای دعوای فیزیکی و لفظی علیپور و رضاییان در اردوی امارات پیش از بازی در لیگ قهرمانان آسیا، برانکو هر دو بازیکن را با وجود نیاز فنی به آنها اخراج و به تهران دیپورت می‌کند.

ولی پرویز مظلومی با وجود مصاحبه شدیداللحن مجتبی جباری علیه کادر فنی و زیر سؤال بردن دانش و توان فنی آنها در مسابقه بعدی به او اجازه می‌دهد فیکس بازی کند! برانکو در گفتار و رفتار نشان داد که هیچ‌چیز و هیچ‌کس بالاتر و بزرگ‌تر از باشگاه نیست! ولی در استقلال این واقعیت هیچ‌گاه به اثبات نرسید. باز هم نه هواداران متعصب و بدون منطق، بلکه فوتبال‌فهم‌ها می‌توانند تصدیق کنند که در تمامی سال‌های اخیر، از لحاظ کیفیت بازیکن و نفرات استقلال نسبت به پرسپولیس وضعیت به مراتب بهتری داشته، ولی در نهایت مشکلات داخلی درون‌تیمی، مسائل مربوط به حواشی مربیان و روابط آنها با سکوها (مورد قلعه‌نویی و منصوریان) و اختلافات داخلی درون اردوگاه خودی (مورد شفر- مجیدی) بیشترین ضربه را به تیم زده است. در این سال‌ها بازیکنان خارجی برجسته و گران‌قیمتی مانند مامه تیام، چباروف، الحاجی گرو، پاتوسی، دیاباته، میلیچ، مگویان، عادل شیحی و... جذب استقلال شدند که به دلایل مشابهی (با پرسپولیس) از جمله پرداخت‌نکردن دستمزد یا دریافت پیشنهاد مالی بالاتر از این تیم جدا شدند یا ستاره‌های جوان و آینده‌داری مانند قائدی و صیادمنش در این سال‌ها برای استقلال جذب شدند و بازی کردند. با وجود این استقلال به دلایل فوتبالی که ریشه در مشکلات درون‌باشگاهی داشت، نتوانست در رقابت با رقیب دیرینه توفیق قابل توجهی کسب کند؛ بنابراین دادن آدرس غلط ناکامی‌ها به روی سکوها و فضاهای کودکانه هواداری با اسم رمز «بابا مسعود»، به کارزار جدید برای سرپوش‌گذاشتن بر این ناکامی‌ها تبدیل شد. با وجود این گمان نمی‌رفت این فضای غوغاسالارانه بر مدیران جدید وزارت ورزش این‌چنین تأثیر بگذارد و آنها را به صرافت اتخاذ سیاست یک بام و دو هوا (برای مدیریت این دو تیم زیرمجموعه خویش) بیندازد و با قراردادن پرسپولیس در منگنه امتناع از انتخاب مدیران کارآمد و آزمون‌پس‌داده، درصدد ایجاد شکاف، دودستگی و فروپاشی درونی تیم از طریق عدم تقویت فنی تیم، قطع جریان مالی از کارگزار و مانند اینها برآیند. به‌راستی کدام تحلیلگر منصفی می‌تواند بپذیرد که پرسپولیس قهرمان پنج دوره لیگ و فینالیست لیگ قهرمانان آسیا در سال‌های اخیر تا این حد در مشکلات مالی غوطه‌ور باشد که از خرید حتی یک بازیکن در نیم‌فصل هم عاجز باشد، ولی در تیم رقیب با وجود پایین‌بودن ارزش برند و موفقیت‌های کمتر و خرید 11 بازیکن در ابتدای فصل، در نیم‌فصل هم 1+1 بازیکن خارجی (با حدود قرارداد یک میلیون دلار) و یک استعداد ناب ملی‌پوش (حردانی) جذب این تیم پرستاره می‌شود! در انتها هنوز این ابهام در ذهن باقی می‌ماند که پروژه «پایان پرسپولیس»، انتقام از چه کسی است؟ از دولت قبل یا از میلیون‌ها هوادار پرسپولیس؟!