|

چهار افق پیش‌رو

جامعه ایرانی از درون درگیر تحولات مهمی است و محتوای آن روز‌ به روز پیچیده‌تر می‌شود. اتفاقا در دنیای به‌شدت جهانی‌شده، رقابتی و متحول نیز قرار گرفته است. مسائل سرزمین یکی، دو تا نیست و گاه به حد ابر‌مسئله‌های بغرنج هم می‌رسد. آیا به آینده‌هایی مبهم پرتاب می‌شویم که نه درکی کافی از آن داریم و نه آمادگی زیستن در آن را؟ شکاف ملت-دولت و قطبی‌شدن جامعه به ابعاد این مشکل می‌افزاید. به نظر می‌رسد شکل اداره کشور با محتوای آن نامتلائم شده است

مقصود فراستخواه استاد دانشگاه

جامعه ایرانی از درون درگیر تحولات مهمی است و محتوای آن روز‌ به روز پیچیده‌تر می‌شود. اتفاقا در دنیای به‌شدت جهانی‌شده، رقابتی و متحول نیز قرار گرفته است. مسائل سرزمین یکی، دو تا نیست و گاه به حد ابر‌مسئله‌های بغرنج هم می‌رسد. آیا به آینده‌هایی مبهم پرتاب می‌شویم که نه درکی کافی از آن داریم و نه آمادگی زیستن در آن را؟ شکاف ملت-دولت و قطبی‌شدن جامعه به ابعاد این مشکل می‌افزاید. به نظر می‌رسد شکل اداره کشور با محتوای آن نامتلائم شده است. گویا بعد از انقلاب و جنگ لازم بود که در زمان مناسبی، ابتکار عمل به خود جامعه تحویل داده می‌شد؛ اما این مهم به تأخیر و تعویق افتاده است، ولی مسئله ایران در میان است و عقل، اخلاق و مصلحت حکم می‌کند که فرایند «تحویل» از جایی آغاز و بلافاصله با بقیه ابعاد تقویت و تکمیل شود. حسب اینکه تحویل با کدام آغاز بشود و سپس به بقیه تسری پیدا کند، دست‌کم چهار مدل قابل‌تصور است:

نخست، با امر اقتصادی (مثل چین پسامائو یا کره‌جنوبی بعد از جنگ ‌دوم که در هر دو اینها بستر رشد اقتصادی بلاگردان آنها شده است).

دوم، با امر سیاسی (مثل بوتسوانا در آفریقای پسااستعمار که دولت به فراگیر‌بودن، تکثرو مشارکت سیاسی ملتزم شد و کشوری موفق در آن منطقه ساخته شد).

سوم، با امر اجتماعی (تا حدی شبیه به خاستگاه شهرداری در حزب عدالت و توسعه ترکیه که توجهی نسبی به نهادهای شهری و اجتماعی داشتند؛ «اسلام‌گرایی اجتماعی»).

چهارم، با امر فرهنگی (مورد مثال نسبی‌اش ماهاتیر محمد و جبهه ملی امنو برای اتحاد مالایی در مالزی که درک تمدنی از فرهنگ اسلامی داشتند و نه یکسره ایدئولوژیک. رفتارشان نسبتا در مسائل فرهنگی مثل لباس زنان، نشریات و کتاب، رسانه و اینترنت و آزادی دیگر ادیان و مذاهب، تساهل‌آمیز و عمل‌گرا بود).

هیچ‌یک از این چهار مدل نه مثال عالی هستند و نه خطی و تک‌بعدی عمل کردند. مثلا در چین، راهبرد اقتصادی از فرهنگ جمع‌گرای کنفوسیوسی‌مشرب، معطوف شد به نظم و کار و به‌علاوه حافظه تمدنی کهن. در بوتسوانا، توسعه‌گرایی متمایل به منطق بازاری و هوش مقامات پشت‌بند امر سیاسی شد. در ترکیه امر اجتماعی پشت‌گرم به پس‌زمینه‌های طریقت بود و نیز نقشی که جنبش آموزشی نیرومند قبلی‌شان توسط فتح‌الله گولن و بقیه در موفقیت‌هایشان داشت، به‌علاوه مجاورت با اروپا و عامل اشاعه و صنعت‌-فرهنگ توریسم. سرانجام در مالزی نیز اصولا اسلام نه با سپاهیان فاتح که توسط بازرگانان عاقل به آنجا وارد شده بود و به‌علاوه سهم مؤثر فرهنگ آسیایی و بودایی و دیگر عوامل در کار بود. تفصیل داستان در پاسخ کوتاهی که خواستید نمی‌گنجد.