شیرینسخن بود نه سخنچین
زلال بود، بیهیچ ملال. سفرهدار بود نه چشتهخوار. در عالم سیاستی که غالبا دوزیستاند، او سادهزیست بود. در میان پلشتیهای روزگار، نیکسرشت ماند.
زلال بود، بیهیچ ملال. سفرهدار بود نه چشتهخوار. در عالم سیاستی که غالبا دوزیستاند، او سادهزیست بود. در میان پلشتیهای روزگار، نیکسرشت ماند.
اهل ثنا و دعا بود، نه ادعا. سیدمحمود دعایی را میگویم؛ سیدی که مرید راستین خمینی، امام امت بود و موتور انقلاب؛ از نجف تا جماران، یار همگام و همدل بود و هر هفته راهی حرمش میشد تا دیدار با معشوق را تازه کند. اهل مطایبه بود و عاری از کنایه. عهد اخوتش نه فقط با همنشینان خانه و گرمابه و گلستان، بلکه گسترهای تا منتهیالیه هیچستان داشت؛ هر رانده و درمانده بیپناهی میدانست که در جوارش حرمت و پناه خواهد داشت. اگر به جای فلان شورا و بهمان مجمع، او سوزنبان بود، کمتر کسی از آن به میل خود پیاده یا از آن اخراج میشد. رفاقتش رنگ رقابت نمیگرفت و دستگیر رفقایی بود که در رقابتها از عرش به فرش افتاده بودند. تولدهایی که هر سال برای برادرش سیدمحمد خاتمی میگرفت، نمازهایی که بر پیکر عزتالله و هاله سحابی و ابراهیم یزدی خواند، دفتری که برای محمدجواد ظریف در روزنامه اطلاعات برپا کرد و... تنها نمونههای محدودی از سخاوت و رفاقت دعایی عزیز بود.
مردی که بیتردید مصداق بلاشک تعهد به «جذب حداکثری» بود و حتی دفع حداقلی را هم بیدلیل برنمیتابید، چه رسد به بهتان و بهانه. نه آنکه در آستانه انتخابات یا راهپیماییای شعارش را بدهد، بلکه ایمان داشت که ایران جایی برای همه ایرانیان است.
فرقی نمیکرد آشنای 40سالهاش باشی یا اولین دیدارت را با او بگذرانی؛ با چنان خضوعی میزبانت میشد که گویی سالهاست همنفسش بودهای. کافی بود شماره ۲۹۹۹۹ را بگیری و بگویی با آقای دعایی کار دارم؛ تلفن را شخصا جواب میداد؛ بیهیچ سلسلهمراتب و منشی و خدم و حشمی. خودش بود و خودش. در دفترش شخصا پذیرایی میکرد، چای و دمنوش میآورد و انواع شکلات و شیرینی تعارفت میکرد و تا نمیخوردی دستبردار نبود. اهل غیبت نبود و جز به نیکی از کسی یاد نمیکرد. شیرینسخن بود نه سخنچین. تاریخ مسجل انقلاب بود؛ بیهیچ رتوش و پوششی.
مرگ ناباورانهاش در روزی رقم خورد که انقلاب اسلامی در همان روز کلید خورده بود و یار راستین امام به مقتدایش پیوست. بیشک این انقلاب، یکی از عناصر کلیدی و مؤثرش را از دست داد و نهتنها دلسوزان نظام بلکه جامعه مطبوعاتی کشور نیز سوگوار مردی هستند که روزنامهاش برای همه جا داشت؛ از مِلیون گرفته تا تندروهای انقلابی امروزی. اما کو تا دگر مادر گیتی چو او فرزند بزاید! نه در میان یاران بهجامانده از امام، کسی همتای اوست و نه در سپهر مطبوعاتی کشور، مثالی دارد. ایران و مطبوعات، بدون دعایی، قطعا دچار خلأ بزرگی خواهد شد.