عصر گانگسترهای جدید
سرقت از صندوق امانات بانک ملی حادثه بسیار مهمی است. فارغ از همه جزئیاتی که در چند روز اخیر از سوی رسانههای مختلف منتشر شده؛ اما این سرقت متفاوت از اختلاسهای چند هزارمیلیاردی سالهای اخیر است.
سرقت از صندوق امانات بانک ملی حادثه بسیار مهمی است. فارغ از همه جزئیاتی که در چند روز اخیر از سوی رسانههای مختلف منتشر شده؛ اما این سرقت متفاوت از اختلاسهای چند هزارمیلیاردی سالهای اخیر است. این سرقت تنها یک افتضاح بانکی نبود؛ حتی فراتر از این است که بگوییم محصول ناکارآمدی و ضعف مدیریت در کشور است. این سرقت یک مسئله امنیتی مهم و متفاوت است. یک هشدار به شمار میرود. این سرقت نتیجه همه فرایندهای اشتباه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چند دهه اخیر است. مسئله مهمی که باعث شده وارد عصر گانگسترهای جدید شویم؛ حتی اگر 10 نفر از سارقان دستگیر شده باشند و تعدادی هم همچنان متواری. یک مثال کوتاه، فعالیت باندهای گانگستری در ایالات متحده از سال 1783 و پس از انقلاب آمریکا آغاز شد. ظهور این باندها را به مهاجرت گسترده جمعیت روستایی به مناطق شهری به دلیل مسائل اقتصادی و سیاسی نسبت میدهند. سارقان این بانک با وجود دستگیری، موفق شدند یکی از پیچیدهترین سرقتهای تاریخ را در ایران انجام بدهند. افرادی که قطعا از هوش بالایی برخوردار بودند. حتما باید تحصیلکرده باشند، مثل همان سارق باهوشی که رتبه 136 کنکور سراسری در رشته ریاضی را به خود اختصاص داده بود و همراه با باند خودش خودروها را سرقت میکرد. سارقان با تکنولوژیهای روز در بالاترین سطح آشنا بودند و برنامهریزیهای بینقصی انجام دادند. آنها در یک منطقه شلوغ که تحت نظارت شدید است و بسیاری از دستگاههای مهم و نهادهای امنیتی حضور دارند، سر فرصت و با خونسردی کامل کارشان را انجام دادند. دزدگیرهای بانک و سیستم هشدار را از کار انداختند، وارد بانک شدند، در بسیار بزرگ گاوصندوق را باز کردند و صندوقهای امانات را یکییکی با ابزارهای کاملشان شکستند.
در آخر تجهیزات اتاق سرور و مرکز مانیتورینگ این بانک را سرقت کردند. یک سرقت بیعیبونقص به دست یک گروه بزرگ و یک باند کامل. اگر این حادثه در کشور دیگری جز ایران اتفاق میافتاد، حجم بسیار زیادی از محتوای همه رسانهها را به خودش اختصاص میداد و درعینحال بازتاب بسیار وسیعی نزد افکار عمومی پیدا میکرد؛ اما این اتفاق در کشوری رخ داده است که اختلاسهای چند هزارمیلیاردی در بانکهایش به یک خاطره تبدیل شده و درعینحال هر روز شاهد حوادث تلخی مانند متروپل، خارجشدن قطار از ریل و موارد بیشمار دیگر هستیم. طبیعی است که مکث کمتری روی این حادثه صورت میگیرد. اما این اتفاق حاصل فرایندهای اشتباه مدیران و تصمیمسازان در عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چند دهه اخیر است. شرایط اقتصادی که باعث شده بسیاری از افراد طبقه متوسط به طبقه فرودست سقوط کنند. قابل پیشبینی است که دو طبقه فرادست و فرودست تقابل پیدا کنند. این روزها و سالها گفتار و رفتاری را مشاهده میکنیم که بهندرت میتوان برای آن نمونههای مشابه سراغ گرفت. به طوری که یک سقوط آزاد در سطح کنش و گفتار سیاسی را تجربه میکنیم. طبیعی است که در چنین شرایطی اخلاقیات هم بهشدت نزول میکند. در نقطهای خطرناک قرار گرفتهایم. نقطهای که همه بنیانهای جامعه را در معرض تهدید قرار داده است. دیگر نمیتوان از وجود امنیت در جامعه حرف زد. فساد چنان مشکلات بنیادینی به وجود آورده است که رفع و رجوع آن مانند گذشته امکانپذیر نیست. شکاف بین فرهنگ رسمی و غیررسمی، فقر، بیعدالتی، قطبیشدن ارزشهای اجتماعی، بیاعتمادی و زوال ارزشهای اخلاقی همه و همه شرایطی را برای فعالیتهایی از جنس همین سرقت و شکلگیری باندهای گانگستری فراهم کرده است. اداره کشور، سیاستی دیگر میطلبد و مسئولان نمیتوانند منکر چنین واقعیتها و خطراتی در جامعه باشند که بهتدریج در حال رشد است. فساد در دولتهای تمرکزگرا با اقتصاد بسته بیشتر رشدونمو پیدا میکند. وقتی نظارت بر اعمال و رفتار مسئولان هم صورت نگیرد، دامنه فساد بیشتر و بیشتر میشود. سرقت از صندوقهای امانات بانک ملی یک ضربه محکم واقعیت بود؛ بهخصوص برای کسانی که کارشان انکار شرایط نامناسب موجود است؛ اما ضربه واقعیت میتواند هر روز محکمتر شود. باید پذیرفت که هیچ بخشی از جامعه و هیچ گرایش سیاسی بهتنهایی نمیتواند با چنین وضعی مقابله کند؛ اما جامعه از بیخ و بن درگیر فساد شده است و شاید برای هر کاری فرصت چندانی نباشد.