|

پس‌افتادگی قانون و جامعه پویای ایرانی

روز جمعه در میدان دربند پس از بازگشت از یک کوه‌نوردی عادی، با صدای فریاد دختری جوان، حواسم به گشت پلیس امنیت اخلاقی جلب شد که کنار مجسمه کوه‌نورد ایرانی ایستاده بود. آنها سه نفر بودند. جوان‌ترین‌شان دختری 16‌ساله بود که او را به خاطر رعایت‌نکردن حجاب از دو نفر دیگر جدا کردند و به داخل ون پلیس بردند و خواهر بزرگ‌تر به اعتراض فریاد می‌کشید.

روز جمعه در میدان دربند پس از بازگشت از یک کوه‌نوردی عادی، با صدای فریاد دختری جوان، حواسم به گشت پلیس امنیت اخلاقی جلب شد که کنار مجسمه کوه‌نورد ایرانی ایستاده بود. آنها سه نفر بودند. جوان‌ترین‌شان دختری 16‌ساله بود که او را به خاطر رعایت‌نکردن حجاب از دو نفر دیگر جدا کردند و به داخل ون پلیس بردند و خواهر بزرگ‌تر به اعتراض فریاد می‌کشید. پلیس امنیت اخلاقی با خونسردی وظیفه خود را بی‌توجه به امنیت روانی شهروندان مضطربی که با چنین صحنه‌ای مواجه می‌شدند، دنبال می‌کرد و به برخی از زنان که از نظر آنان حجاب مناسبی نداشتند، یا تذکر می‌داد یا اگر قرعه فال به نامش بود، به داخل ون هدایت می‌کرد تا در جایی دیگر تذکر بگیرند. کمی به تماشای رفتار پلیس و مردم ایستادم. تقریبا اکثر کسانی که این وضع را می‌دیدند، چندان از حضور و رفتار پلیس خشنود نبودند. این را می‌شد در نوع مواجهه زنان باحجاب نیز دید. کمی بالاتر زنان و دختران بسیاری را دیده بودم که حجاب از سر برداشته بودند، همان زنان و دخترانی که به احتمال زیاد پلیس امنیت اخلاقی را دیده بودند و احتمالا برخی از آنان تذکر هم گرفته بودند. تقریبا تمام کسانی که در آن میان آمد‌و‌شد می‌کردند، با این وضع اخت کرده بودند و آن را امری عادی احساس می‌کردند. کسی احساس بی‌هنجاری نمی‌کرد. روزهای میانی هفته، در نقاط مختلف شهر آمدوشد می‌کنم؛ از میدان تجریش تا میدان خراسان و بازار دوم نازی‌آباد. سطح شهر، تفاوت چندانی با کوه ندارد. زنان و دخترانی که بی‌اعتنا به اطراف خود بدون حجاب قدم می‌زنند و خرید می‌کنند. تنها تفاوت در توزیع فراوانی آنان در نقاط مختلف شهر است. 

جایی مانند خیابان ولی‌عصر و خیابان انقلاب بیشتر و جایی مثل میدان خراسان کمتر. اما نازی‌آباد چهره‌ای دیگر و متفاوت از میدان خراسان دارد. در این فضاها به‌ندرت می‌توان حضور پلیس امنیت اخلاقی را نیز دید. این دو تصویری است که از شهر تهران ارائه دادم. در بسیاری از شهرهای کشور می‌توان با شدت و ضعف چنین تصاویری را دید. این تصاویر از چه چیزی حکایت دارد و چگونه می‌توان آن را فهم کرد. در این زمینه به چند نکته اشاره می‌کنم.

1- قواعد عمومی رفتار در دو گروه کلی جای می‌گیرند: قواعد غیررسمی مانند آداب و رسوم و عرف و اخلاق اجتماعی و قواعد رسمی مانند قوانین و مقررات. برخی از این قواعد در طول زمان، تغییرات بسیار اندکی به خود می‌بینند، مانند رسوم که یکی از عوامل پیوند تاریخی جامعه است؛ اما برخی دیگر، تغییرات بیشتری را به ارمغان می‌آورند و عامل پیوند جامعه با تحولات اجتماعی و نوگرایی جامعه است. عرف از‌جمله قواعدی است که تغییرات در آن سریع‌تر رخ می‌دهد. پویایی جامعه در مواجهه با تحولات اجتماعی، ارزش‌های نوین و تغییرات معرفتی، خود را بیش از دیگر قواعد، در عرف نشان می‌دهد.

2- مجموعه قواعد عمومی رفتار در هر جامعه نمی‌توانند نافی یکدیگر باشند. در‌این‌صورت بصیرت اجتماعی با تزلزل مواجه می‌شود و افراد جامعه بر سر دوراهی‌های گوناگون می‌ماند. هرچند قوانین، به‌عنوان یکی از هنجارهای مهم اجتماعی انتظام‌بخش رفتار عمومی است‌ ولی در مقابل تغییرات، سخت و صلب و مقاوم است. دلایل این موضوع متعدد است‌ اما قوانین عمدتا با تأخر و پس‌افتادگی مواجه می‌شوند؛ چرا‌که جامعه، پدیده‌ای پویا است و تغییر و تحولات را زودتر در خود هضم می‌کند و قواعد جدید رفتار را در قالب عرف می‌پذیرد و به آن مقبولیت می‌بخشد و بر همان مبنا نیز به رفتار عمومی انتظام می‌بخشد. این در صورتی است که قانون برای تغییر نیازمند طی فرایند رسمی از سوی نهادهای رسمی است که در بسیاری از مواقع با توجه به منابع قانون و نیز کانون‌های قدرت، این تغییر به‌سادگی اتفاق نمی‌افتد و موجب بروز تعارض‌های اجتماعی و اختلال در رفتار عمومی می‌شود‌ اما گاهی ممکن است با قوانینی مواجه شویم که در هنگام تصویب خود تأخر و پس‌افتادگی دارد؛ یعنی قانون نه همگام یا حتی اندکی پیشگام جامعه‌ بلکه در پس پشت جامعه حرکت می‌کند. در این وضعیت، خسران ناشی از تصویب چنین قوانینی و پافشاری بر اجرای آن هم دامن جامعه را می‌گیرد، هم دامن سیستم را و هم دامن مقبولیت قوانین را؛ چرا‌که جامعه نمی‌تواند خود را با آن قانون هماهنگ کند و در چارچوب عرف مقبول خود عمل می‌کند و این‌گونه از یک‌سو، به دایره عدم حاکمیت قانون دامن می‌زند -که این دامن‌زدن ناشی از بی‌توجهی نهاد قانون‌گذار به عرف اجتماعی است- و از سوی دیگر، به تقابل جامعه و نهادهای مجری قانونِ پس‌افتاده منجر می‌شود. قطعا از این تقابل، خیری نصیب سیستم نمی‌شود؛ هرچند خیر آن به جامعه بازمی‌گردد و آن را مصمم در ادامه حرکت خود می‌کند.

3- وضعیت جامعه ایران، در برخی از حوزه‌ها به‌ویژه حوزه‌های فرهنگی، بدون توجه به تجربه پیشین جامعه ایرانی در پیش از انقلاب که فراموش‌شده نیست و در‌حال‌حاضر گاه در برخی از گروه‌ها با حسرت از آن یاد می‌شود و نیز بدون توجه به تحولات کشورهای همسایه و منطقه که غیر از ارتباطات مجازی با یک سفر چند‌روزه در دسترس ایرانیان است، چنین وضعیتی است؛ یعنی پس‌افتادگی برخی قوانین و اصرار بر عدم تغییر آنها و نیز پس‌افتادگی برخی قوانین در زمان تصویب. قانون مبارزه با ماهواره، قانونی بود که در زمان تصویب، پس‌افتاده بود و نسبت به عرف اجتماعی تأخر داشت و پس پشت جامعه حرکت می‌کرد. برای همین، حتی با هلی‌برد نیروی انتظامی به روی پشت‌بام‌ها هم به جایی نرسید.

4- جامعه تغییر کرده است. نسل جدید، برخی موارد را نه یک ارزش دینی می‌بیند و نه یک تقابل ارزشی. چشم از برخی برنامه‌های ماهواره‌ای بردارید که بر تغییرات اجتماعی ایران موج‌سواری می‌کنند و این تغییرات را به سبد سخنان بیهوده خود می‌ریزند. پوششی که اکنون در بسیاری از نسل جدید می‌بینیم، عین زندگی آنان است و آنان فهمی از لجاجت، گناه و نیز رفتار جنسی ندارند. این تغییر را باید درک کرد . این تقابل، جز فاصله نمی‌زاید. کاش می‌توانستم این حس را در میدان دربند، به پلیس امنیت اخلاقی نشان دهم.