|

من یک قوام‌السلطنه‌ای هستم

من نه یک کارشناس تاریخ سیاسی‌ام و نه یک تحلیلگر پدیده‌های اجتماعی، ولی در تلاشم تا آنجایی که مقدور است، با نگاهی پرسش‌گرانه به موضوعات بنگرم تا بتوانم به این سؤال از خود پاسخ دهم که آیا موضوعات همان‌طور است که در باور عمومی رایج است یا می‌توان از زاویه‌ای دیگر هم به آنها نگریست؟

من نه یک کارشناس تاریخ سیاسی‌ام و نه یک تحلیلگر پدیده‌های اجتماعی، ولی در تلاشم تا آنجایی که مقدور است، با نگاهی پرسش‌گرانه به موضوعات بنگرم تا بتوانم به این سؤال از خود پاسخ دهم که آیا موضوعات همان‌طور است که در باور عمومی رایج است یا می‌توان از زاویه‌ای دیگر هم به آنها نگریست؟ این چهارمین یادداشت و یادداشت پایانی در موضوع نوع رابطه با کشورهاست که به گمانم حتما لازم است از منظر منافع ملی به آن نگریست و نه از زاویه علاقه و کینه شخصی و به همین دلیل سعی کرده‌ام اگر بتوانم زاویه‌ای دیگر در بر آن بگشایم. وقتی به یک تابلوی نقاشی نگاه می‌کنیم، برای آنکه درکی جامع از آن به‌ دست آوریم، ناچاریم از آن فاصله بگیریم تا دیدی کامل از نقاشی حاصل شود. درمورد رابطه ایران و روسیه نیز به گمان من، چنان‌که با فاصله به تاریخ 200 ساله معاصر آن، یعنی از زمان جنگ‌های ایران و روسیه نگاه کنیم، سؤالاتی طرح خواهد شد که جواب‌دادن به آنها ضروری است. در دوره «پتر کبیر» این ایده مطرح شد که برای دسترسی ضروری روسیه به آب‌های گرم، بهترین مسیر، ایران است و همین موضوع باعث یک باور تاریخی در میان ما شده که روسیه، همیشه به ایران از این منظر نگاه می‌کند که بالاخره باید این مسیر را مال خود کند، باوری که در جنگ‌های ایران و روس و نیز اشغال بخشی از خاک ایران توسط ارتش شوروی در دوره استالین به شدت تقویت شد. در قسمت دوم این مجموعه یادداشت نوشتم که به باور من با وضعیتی که ایران در جنگ با روسیه داشت و پس از آنکه ارتش آن کشور از رود ارس گذشت و شهرهای ایران بی‌هیچ مقاومتی تسلیم می‌شدند و کار به سقوط قطعی قزوین و رشت و تهران رسید، ایران تسلیم درخواست صلح از جانب روسیه شد و در جنگی که خودمان آغاز کرده بودیم، کار به سپردن بخشی از کشورمان رسید. تا اینجا من با باور عمومی همراهم ولی یک پرسش اساسی در همین‌جا برایم پیش می‌آید که جایی جواب آن را ندیدم. آنچه روسیه در جنگ تصرف کرده بود، بیش از دو برابر آنچه بود که در قرارداد ترکمانچای به دست آورد. 

ایران هم که هیچ توانی برای بازپس‌گیری سرزمین‌های ازدست‌رفته نداشت و روسیه نیز چند روز یا حداکثر چند ماه بیشتر با تصرف تهران فاصله نداشت، که اگر چنین می‌شد می‌توانست ایران را ضمیمه خاک خود کند یا حداقل حکومتی تحت امر خود بر ایران مستقر کند تا به رؤیای «پتر» جامه عمل بپوشاند، پس چرا چنین نکرد و حتی به پشت رود ارس بازگشت و بخش بسیار مهمی از متصرفات خود را پس ‌داد؟ آن‌هم در شرایطی که بیش از 10 سال از شکست ناپلئون در روسیه می‌گذشت و هنوز 20 سال مانده بود تا بریتانیا در خلیج فارس و جنوب ایران حضور نظامی پیدا کند. با توجه به این مسائل و ضعف شدید ایران است که من برخلاف باور عمومی و با شرایطی که ایران داشت، قرارداد ترکمانچای را یک موفقیت دیپلماتیک می‌دانم و نه یک شکست. حتی اگر بپذیریم که روسیه به دلیل شرایط بین‌المللی از تصرف تهران دست کشید (که من هیچ مستند و دلیلی برای آن در جایی ندیده‌ام که حتما از بی‌اطلاعی من است و قطعا کارشناسان می‌توانند برای آن دلیل ارائه کنند) همین که اگر چنین فشارهایی هم وجود داشته و ایران توانسته از آن استفاده کند تا روسیه را به آن سوی ارس براند، نشانه موفقیت ایران در استفاده از شرایط بین‌المللی است، آن‌هم وقتی خود فاقد هر توانی بوده است.

اما فقط این نیست، پس از پایان جنگ جهانی دوم و خروج بریتانیا و آمریکا از ایران، ارتش روسیه حاضر به خروج از مناطق اشغالی نبود و برای رسیدن به اهداف خود، حدود 30 هزار نیرو و دوهزارو 400 توپ و تانک و نفربر در استان‌های آذربایجان و کردستان مستقر و برای جداکردن این بخش‌ها، جمهوری مهاباد در کردستان و فرقه دموکرات آذربایجان را در آذربایجان علم کرده بود که مرحوم «احمد قوام‌السلطنه» توانست با وعده امتیاز نفت شمال، ارتش شوروی را از این دو بخش کشورمان بیرون کند و عاقبت امتیاز نفت شمال را هم به شوروی ندهد. می‌گویند این فشار آمریکا و بریتانیا بود که سبب شد تا ارتش شوروی از خاک ایران خارج شود. 

به گمانم، اولا اگر واقعا آمریکا و بریتانیا این توان را داشتند که شوروی را از جایی بیرون کنند، قطعا نیمی از اروپا که در اشغال شوروی بود، برای غرب اولویتی بسیار بیشتر از دو استان ایران داشت که هیچ‌وقت نتوانستند تا زمانی که شوروی وجود داشت، آن کشور را وادر به عقب‌نشینی از آن کنند. ثانیا اگر هم چنین است و همه موفقیت در بیرون‌راندن ارتش شوروی، محصول تدبیر قوام‌السلطنه نباشد، این نشان از زیرکی و هوشیاری احمد قوام دارد که توانسته از تعارض و حفره‌های موجود میان نیروهای پیروز در جنگ جهانی دوم به نفع ایران بهره ببرد.

حال باید پرسید وقتی بین ایران و روسیه و بعد ایران و شوروی، کشورمان از تعارضات بین قدرت‌های جهانی به نفع خود بهره برد، چرا امروز که با غرب در سخت‌ترین دوره مناسبات هستیم، نباید از حفره‌هایی که بین بلوک‌های نوین قدرت پدید آمده، به نفع ایران بهره ببریم؟

 البته بسیارند کسانی که مدعی‌اند این نه بهره‌بردن از تعارضات قدرت‌ها، که به زیر بلیت شرق و به‌ویژه روسیه رفتن است که اینجا یک سؤال بسیار کلیدی پیش می‌آید که اگر این گفته درست باشد، آن‌وقت باید جواب این سؤال را هم داد که در عرصه تقابل‌های آسیای میانه و به‌ویژه بین تاجیکستان و قرقیزستان، چه رخ داده که بعد از کدورت هفت‌ساله بسیار شدید تاجیکستان با ایران، به ناگهان امام علی رحمان در یک سفر فوری به ایران می‌آید و بسیار خوشحال بازمی‌گردد؟ نگاه‌کردن به تمامی عرصه تابلو نقاشی یعنی همین.