مسئله حضور در فضاهای عمومی شهری
پرسشی که با سوگ مهسا امینی، دختر ی که میهمان شهرمان بود، در ذهن من و شاید برای همه ما مطرح شد، این بود که مگر با گذشت این سال ها نباید عرف و شیوه حضور آزادانه زنان در فضاهای عمومی شهری کشورمان برای همه جاافتاده باشد؟
پرسشی که با سوگ مهسا امینی، دختر ی که میهمان شهرمان بود، در ذهن من و شاید برای همه ما مطرح شد، این بود که مگر با گذشت این سال ها نباید عرف و شیوه حضور آزادانه زنان در فضاهای عمومی شهری کشورمان برای همه جاافتاده باشد؟ از تأثر، و اندوه عموم مردم نسبت به وقوع چنین حوادثی نمیگویم؛ زیرا تعداد پستها، یادداشتها و نامهها گواهِ برناراحتی پیر و جوان از این واقعه است. سؤال اول این است که تعریف فضای عمومی چیست و چطور از آن استفاده میشود؟ در علم شهرسازی، «فضای عمومی شهری» به همه شوارع عام، یعنی خیابانها، کوچهها، پسکوچهها، میادین بزرگ و کوچک، میدانچههای محلی، میدانگاهها، صحنهای ورودی اماکن مذهبی و فرهنگی، پارکها و ورزشگاهها، بازارها و دیگر پاساژها و مجتمعهای تجاری جدید و خلاصه تمام فضاهای شهریای اطلاق میشود که حضور در آنها برای همه مردم، اعم از مرد و زن و کودک آزاد و رایگان بوده و مانعی برای آن وجود نداشته باشد. امروزه حتی در عربستان و دیگر کشورهای اسلامی نیز زنان با رعایت عرف جامعه در فضای عمومی شهرها ظاهر میشوند. و از آنسو، حتی در کشورهای غربی هم که آزادیشان بیشتر است، هر فضایی پروتکل و رسم و رسوم و شرایط خودش را دارد. چه بسیار شاهد بودهام در دوران دانشجوییام در ایتالیا که مانع ورود گردشگرانی که در تابستان میخواستهاند با شلوار بالای زانو وارد کلیسایی شوند، شدهاند.
یا اینکه قدیمها پوشیدن شلوار جین برای رفتن به تئاتر و اپرای مهم بعضی شهرها رسم نبوده و چپچپ نگاهشان میکردند. دورهای هم بعضیها برای اعتراض به موضوعی خاص، لباسهایشان را درمیآوردند و پلیس فورا مانعشان میشد. بههرحال در هرجای دنیا عرف و میل عمومی افراد جامعه حرف اول را میزند و احترام به عقاید متفاوت نیز خود یک عرف پسندیده است که بهتدریج تعادل خود را مییابد.
سؤال دوم در حوزه فضاهای عمومی، بهویژه در کشورهای اسلامی، جداییگزینی و تفکیک فضاهای زنانه و مردانه است. این فضاها چه لطفی دارند و چه مضراتی؟ در عوض، مدارس دخترانه و پسرانه همیشه در شرق و غرب وجود داشتهاند و دارند، بهخصوص برای فرزندان اقشار مرفه جامعه. داستان پارکهای زنان در شهرهای خودمان هم که دورهای نقل مجالس حرفهای و اجتماعی شده بود و همه میپرسیدند که چطور میشود خانواده را به دو نیم کرد؟ همچنین ورود زنان و دختران به ورزشگاهها نیز تبدیل به معمایی شده بود که اخیرا حداقل در مورد ورود ۵۰۰ زن به ورزشگاه آزادی تهران با مسالمت حل شد. خانم زهرا نژادبهرام (در مقالهای در روزنامه اعتماد) نیز گفته است جداسازی زنان و مردان در فضای عمومی کار پسندیدهای نیست. دیگر رسم نیست و اصلا امکان عملی ایجاد اینگونه خدمات نیز معنی ندارد. او میگوید: «هرقدر نهاد خانواده قوامیافتهتر باشد؛ از بروز آسیبهای احتمالی در فضاهای تکجنسیتی جلوگیری میشود. اگر به این مهم توجه شود، ضرورت بازنگری بر امور برنامهریزی شهری و ایجاد ظرفیتهای رفاهی مشترک برای زنان و مردان در شهر را بهوجود میآورد».
پرسش مهم سوم، چارچوبهای رعایت حجاب در ملأ عام است. این موضوع که چند دهه است مسکوت مانده هنوز برای درصد قابلتوجهی از شهروندان ما مسئله است. یا لااقل رعایت سفتوسخت آن هنوز سؤال است. بهخصوص آنکه هنوز برای نهادهای دولتی مانند گشت ارشاد و پلیس معلوم نیست که چگونه باید عمل کنند؟ در فیلمهایی که این روزها دیدیم، متوجه شدم که گشت ارشاد علاوه بر موضوع حجاب، به امور معتادان به مواد مخدر و قاچاقچیان، گدایان و تکدیگران و دیگر اقشار فرودست جامعه که برای لقمه نانی یا لحظهای راحتی و فراموشی به هزار کار خلاف دست میزنند نیز رسیدگی میکند. بگذریم از دزدان و جیببران و اصلِکاریها که دست هیچکس به آنها نمیرسد و معمولا در اماناند. امروز در تیتر روزنامه سازندگی خواندم که ستاد امر به معروف و نهی از منکر، ضمن مخالفت با مقابله مستقیم پلیس با «بدحجابان»، در بیانیهای پیشنهاد کرده بود که «پلیس باید به گشت ارشاد مسئولان و اقویا تبدیل وضعیت دهد». حیرت کردم. بهخصوص اینکه در تلویزیون خودمان هم شنیدم که در میزگردی آقای کرباسچی در مورد اصلاح قانون اصرار میورزید و رعایت حجاب اجباری در فضاهای عمومی را با وادارکردن مردم به نمازخواندن اجباری مقایسه میکرد. بههرحال، مرگ مهسا دارد راهگشای حل بعضی مسائل لاینحل میشود.
جالب اینکه برخی از علما نیز دیگر امروز معتقد به گشت ارشاد نیستند. نامه محمدجواد حجتیکرمانی که با عبارت «در انتظار حکم حکومتی انحلال گشت ارشاد؛ دوست و ارادتمند قدیمیِ صمیمی شما» امضا شده است، نمونهای از این عکسالعملها بود که صراحتا مرگ مهسای 22ساله را مطرح کرده .
شاید وقت آن رسیده باشد که صلح و تساهل را در فضاهای عمومی شهرمان جایگزین خشونت کنیم. بگذاریم مردم خودشان تصمیم بگیرند چگونه در کنار هم باشند. در این تنگنای فضای عمومی حاصل اشغال همهجا توسط راه و جاده و اتوبان، یا ساختمانهای زشت و پرتراکم، بگذاریم مردم بساط و سفرهشان را هرجاکه خواستند در فضاهای عمومی شهرها پهن کنند، چون دیگر خبری از حیاطها و باغچههای کوچک خصوصی نیست.