تلویزیونی برای سایهها
کسانی که سالهای جنگ را بهخاطر میآورند، به یاد دارند که در بازتابهای رسانهای جنگ، تا چه اندازه دولت و ارتش عراق ضعیف و ناتوان تبلیغ میشدند.
کسانی که سالهای جنگ را بهخاطر میآورند، به یاد دارند که در بازتابهای رسانهای جنگ، تا چه اندازه دولت و ارتش عراق ضعیف و ناتوان تبلیغ میشدند. حتی در عملیاتهایی که بعدها معلوم شد ایران توفیقی نداشت هم باز ارتش دشمن ناتوان خوانده میشد که کاری از دستش برنمیآید و شکستخورده و هزیمتکرده است. هیچگاه به افکار عمومی نگفتند که دشمن عراقی فلان تجهیزات را دارد و سبب شده است که جوانان رزمنده ما به شهادت برسند. اما حالا این را مقایسه کنید با نوع توصیفاتی که امروز در جریان رقابت رسانهای از رسانههایی میشود که در بیرون از کشور فعالاند. توصیفهایی که حاکی از ضعف رسانهای داخل و قدرت برتر رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی است. برخی چهرهها و جریانها مستمرا اعتراضات اخیر را به گردن رسانههای فارسیزبان خارج از ایران و شبکههای اجتماعی میاندازند. گذشته از اینکه چنین گزارههایی چقدر درست یا نادرستاند، این ادعا به معنای اقرار ضمنی به ضعف و ناتوانی نظام گردش اطلاعات در داخل کشور است که نمیتواند بر افکار عمومی اثر گذاشته و مانع از تأثیرپذیری مردم از فضای رسانهای خارج از کشور یا شبکههای اجتماعی شود. درواقع این بار در مقایسه با آن اعتمادبهنفس سالهای دوران جنگ، عدم اعتمادبهنفس بزرگی در میان مدیران کشور موج میزند که ریشه آن را باید در جای دیگری جست. اخیرا دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی که استاد ارتباطات هم هست (آقای سعید عاملی) نیز مشابه همین حرفها را گفته است. ایشان بدون آنکه به عنوان یک استاد ارتباطات دانسته باشد علت اصلی کجاست، در توصیف وضعیت اعتراضی که در سطوح دانشجویی و دانشآموزی رخ داده است، میگوید: «زیرساختهای فراوان رسانهای دشمن از تلویزیون ماهوارهای تا شبکههای اجتماعی در فضای مجازی که در خدمت آشوبگران هستند، مسائل را اینگونه القا میکنند».
این دیدگاه معمولا راهحلش نقض آزادی رسانه و بستن فضای مجازی و کاهش شدید امکان دسترسی مردم به اینترنت است. این دیدگاه و طرفدارانش از این پرسش جدی و بنیادین آگاهانه یا ناخودآگاه غفلت میکنند که بر سر نظام گردش اطلاعات در داخل کشور چه آمده است که به شکل بیسابقهای بیاعتبار شده و مردم برای دسترسی به اطلاعات به منابع خبری دیگر مراجعه میکنند. چرا میزان مخاطبان پربینندهترین برنامههای تلویزیون داخلی (غیر از پخش مستقیم فوتبال) کمتر از 20 درصد است؟ چرا تیراژ روزنامههای داخلی به نقطه صفر میل میکند؟ چرا سهم رسانههای داخلی در گردش اطلاعات در ایران چنان بیمقدار شده است که سه، چهار شبکه فارسیزبان خارج از کشور و چند پلتفرم در محیط وب به این اندازه در افکار عمومی ایرانیان داخل کشور مؤثر شدهاند که صدای اغلب مسئولان را درآورده؟
آنچه مسئولان کشوری و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی میگویند، به این معناست که رسانههای رسمی داخل کشور در برابر رسانههای فارسیزبان خارج از کشور و فضای مجازی شکست خوردهاند. با توجه به سهم و نقش رسانه تلویزیون در مجموعه فضای رسانهای باید این شکست را عمدتا به پای تلویزیون نوشت. تلویزیون داخلی ایران چه کرده است؟
در سال 1401 بودجه مصوب صداوسیما پنجهزارو 289 میلیارد تومان است. در سال 1399 حدود سههزار میلیارد تومان درآمد این سازمان از محل تبلیغات بوده است. همچنین برآورد شده است این سازمان از محل پخش زنده فوتبال داخلی درآمدی حداقل حدود 17 هزار میلیارد تومان به دست میآورد. درواقع جمع بودجه و درآمد سازمان صداوسیما چیزی در حدود 25 هزار میلیارد تومان است. این سازمان در سال 99 نیز مبلغ 150 میلیون یورو از صندوق توسعه ملی برداشت کرد. در این سازمان چه میگذرد و کدام تفکر رسانهای برای جلب چه طیفی از مخاطبان تعریف شده است که قادر نیست در رقابت با تلویزیونهای خارج از کشور کاری از پیش ببرد. آنها چه کردهاند که مردم را عملا تشویق به آن کردهاند که برای دسترسی به اطلاعات به شبکههای مجازی پناه ببرند؟ هیچکس پاسخی به این سؤالها نمیدهد.
اگر تلویزیون داخلی کارش را درست انجام میداد، آیا بازهم مردم سراغ شبکه اجتماعی میرفتند. مشکل اصلی تلویزیون داخلی این است که ارزشی برای طیف متنوع مخاطبان قائل نیست. با مخاطب به شکل دستوری برخورد میکند. برایش مهم نیست که مخاطب چه سلیقهای دارد، چه نوع موسیقیای میپسندد، به چه سرگرمیهایی علاقهمند است، اخبار را چگونه دنبال میکند، از کارشناسان و تحلیلگران چه برداشتی دارد. این رسانه با غیرحرفهایترین شیوه فقط آنچه را مدیرانش دوست دارند، میسازد و پخش میکند بدون آنکه کمترین اهمیتی به مخاطب بدهد. گویی آنها فقط برای سایهها برنامه میسازند یا اخبار میگویند و تحلیل ارائه میدهند.
مخاطب و فهم و درکش جایگاهی در این سازمان عظیم ندارد. در جهان امروز مخاطب مجبور نیست هرچه را رسانه در مقابلش گذاشت، بپذیرد. او میتواند قلم قرمز بر آنها بکشد و در جهان رسانه آنچه را میخواهد برگزیند. نقطه شکست همینجاست. وقتی مهمترین رسانهای که میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و در آن اثر بگذارد، مهمترین بخش کار رسانه، یعنی مخاطب را به هیچ میگیرد، مخاطب نیز با او عمل متقابل انجام میدهد. اگر میبینید و میگویید که رسانههای فارسیزبان خارج از کشور و فضای رسانهای با جوانان و سایر مردم چنین و چنان کردهاند، شکایت از کسی نکنید که غمازتان خانگی است. مگر تجهیزات عراق چندینبرابر ایران نبود؟ اما مجبور به قبول شکست و عقبنشینی از خاک ایران شد. زیرا مردم در جنگ حضور داشتند. تلویزیون داخلی اما مردم را از صحنه بیرون رانده است و جایی برای آنها بهعنوان مخاطب قائل نیست. تا اصلاح جدی و همهجانبه در شیوه عمل صداوسیما نشود و در کنار آن آزادی و امنیت مطبوعات و روزنامهنگاران تأمین نشود، در بر همین پاشنه خواهد چرخید و فضای رسانهای داخلی مقهور شبکههای اجتماعی و تلویزیونهای فارسیزبان خارج از کشور خواهند بود. در جهان رسانهایشده، این یعنی پیشروی بهسوی ناکامی. حالا کدام روش به نفع امنیت ملی است؟