|

هنر «شنیدن» فضیلت است

چه آنانی که در خیابان فریاد می‌زنند، چه آنانی که قلم در دست گرفته روشنگری می‌کنند و همگان را به فضیلت «شنیدن» دعوت می‌کنند، چه آنانی که خموش‌اند ولی صدای فروخفته در گلو دارند و چه آنانی که اهداف گوناگون و متفاوت را دنبال می‌کنند، بر یک موضوع مشترک پافشاری می‌کنند؛ صدای‌مان را بشنوید! چه با فریاد باشد، چه با سکوت.

حسین ساسانی

 چه آنانی که در خیابان فریاد می‌زنند، چه آنانی که قلم در دست گرفته روشنگری می‌کنند و همگان را به فضیلت «شنیدن» دعوت می‌کنند، چه آنانی که خموش‌اند ولی صدای فروخفته در گلو دارند و چه آنانی که اهداف گوناگون و متفاوت را دنبال می‌کنند، بر یک موضوع مشترک پافشاری می‌کنند؛ صدای‌مان را بشنوید! چه با فریاد باشد، چه با سکوت. اگر تلاش برای شنیده‌شدن یک روی سکه باشد، روی دیگر تمایل به گوش‌دادن است. این دو به شکل جدایی‌ناپذیری با هم هستند. زمانی که متقاعد شویم هیچ‌کس به مطالبات، اعتراضات و تقاضاهای ما گوش نمی‌دهد، کمتر مایل به گوش‌دادن به دیگران خواهیم بود. در این شرایط، تعامل در میان بخش‌های مختلف جامعه متزلزل شده و زمانی که ارتباط از بین برود، همزیستی و هماهنگی اجتماعی نیز دچار آسیب خواهد شد و در نهایت جامعه به سمت عقب سیر می‌کند. احساس شنیده‌نشدن در صورتی که تداوم یابد و به امری عادی تبدیل شود، به‌ تدریج گوش‌ها و بعد قلب‌مان را می‌بندد. با گوش‌ندادن به دیگران باعث می‌شویم آنان هم احساس کنند هیچ‌کس صدای‌شان را نمی‌شنود. بعد این چرخه ادامه پیدا می‌کند و هر بار که یک دور می‌زند، همه چیز بدتر می‌شود. وقتی ضرورت گوش‌دادن به نظرات مختلف را فراموش کنیم، قضاوت عادلانه هم در ما متوقف می‌شود؛ چون یکدستی چیز زیادی به ما نمی‌دهد. معمولا تفاوت‌ها و گوناگونی صداها هستند که چیزهای زیادی به آدم یاد می‌دهند. «هنر شنیدن» به ما می‌آموزد به جای اینکه برای گشودن ذهن دیگران تلاش و وقت‌مان را تلف کنیم و فقط اصرار به سخنوری داشته باشیم، حرف‌های دیگران را بشنویم و بعد با یک چشم‌انداز مشترک، آینده را هم‌آفرینی کنیم. این کار هم وظیفه حاکمیت است و هم وظیفه ملت. 

فرار از این وظیفه جز شور‌بختی چیز دیگری عایدمان نمی‌کند. شنیدن، گوش‌سپردن و عمل‌کردن به تقاضاهای مردم و قضاوت‌کردن بر درستی یا نادرستی آنها فقط از طریق قانون امکان‌پذیر است، نه بر اساس ذهنیت‌ها و پیش‌داوری‌ها؛ یعنی رجوع به آرای عمومی از طریق مکانیسم پیش‌بینی‌شده در قانون اساسی کشور؛ مکانیسمی که اعتماد مردم را برانگیزاند، سالم و شفاف باشد و از طریق گروه‌های بی‌طرف و بی‌غرض اجرا شود. قانون اساسی کشور، نام آن را «همه‌پرسی عمومی (رفراندوم)» نهاده است و هر آنچه از آن را به‌عنوان «زایش جدید» خارج می‌شود، باید باور کنیم، آن را بپذیریم و با یک زبان مشترک اجرا کنیم. شمس تبریزی در جایی گفته است برای همه ما زندگی رشته‌ای از تولدها و مرگ‌هاست، آغازها و پایان‌ها. برای تولد یک لحظه جدید، باید لحظه پیش از آن بمیرد؛ همان‌طور که برای زایش «من» جدید، منِ کهنه باید پژمرده و خشک شود.