جستاری تاریخی در باب مالکیت و حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه(3)
سیاست دوپهلوی انگلیس در حمایت از شیوخ
در راستای اعمال سیاست ایرانزدایی انگلیس و کوبیدن آن بر طبل اختلافات ارضی در منطقه به موجب سندی دیگر، دولت انگلیس به مأمور خود در منطقه خلیجفارس یادآور میشود که سیاست بریتانیا حمایت از شیوخ عرب در مقابل ایران و ندادن هیچ امتیازی به ایران است.
در راستای اعمال سیاست ایرانزدایی انگلیس و کوبیدن آن بر طبل اختلافات ارضی در منطقه به موجب سندی دیگر، دولت انگلیس به مأمور خود در منطقه خلیجفارس یادآور میشود که سیاست بریتانیا حمایت از شیوخ عرب در مقابل ایران و ندادن هیچ امتیازی به ایران است. گفتنی است که نگارنده برای اولینبار با مطالعه کتاب «نزاع بین امارات عربی و ایران در مورد جزایر ابوموسی و تنبهای بزرگ و کوچک در اسناد انگلیس» نوشته حقوقدان شهیر اماراتی ولید حمدی الاعظمی با سند مزبور مواجه شد. نامبرده با استناد به این سند که همانا نامه هفتبندی مورخ 7 نوامبر 1928 لرد کوشندن، وزیر خارجه وقت انگلیس، خطاب به سر رابرت کلایو، نماینده وقت آن کشور در منطقه خلیجفارس است، تلاش کرده تا آن را دلیلی بر حقانیت دعاوی کشور امارات راجع به جزایر اعلام کند. اما حذف سه بند از آن نامه توسط آن نویسنده مدعی حقانیت امارات، این نگارنده را بر آن داشت تا با مراجعه به اصل سند مزبور به سه بند سانسورشده آن دسترسی پیدا کند. از سه بند یادشده، بندهای سه و چهار مربوط به این فراز از یادداشت حاضر است که در ذیل عینا نقل میشود:
بند 3: «در طول مذاکرات همواره این نکته را به خاطر داشته باشید که یکی از ارکان مهم سیاست بریتانیا در منطقه، حمایت از شیوخ عرب در مقابل ایران است».
بند 4: «به همین علت بریتانیا نمیتواند امتیازاتی برای ایران در جزایر تنب و ابوموسی قائل شود».
جالب است که در این سند بلندپایهترین مقام دستگاه سیاست خارجی انگلیس در آن زمان تقریبا یه صراحت اذعان میکند که علت قائلنشدن امتیاز برای ایران همانا سیاست حمایت آن کشور از شیوخ عرب است. به عبارت دیگر، محرومیت ایران از آنچه در بند چهار امتیاز خوانده شده، نه به دلیل محقنبودن آن کشور (دلیل حقوقی)، بلکه ناشی از سیاست حمایت از شیوخ انگلیسیها (دلیل سیاسی) است!
علاوه بر موارد پیشگفته، باز هم به شهادت اسناد موجود استعمارگران انگلیسی با ایجاد فضایی امنیتی و انداختن ترس و وحشت در دل شیوخ و حتی گماردن خبرچین بر سر راه ارتباطگیری آنان با ایران، مانع ایجاد میکردند. بهعنوان مثال، زمانی سرتیپ حاجی احمدخان، فرمانروای بوشهر که نماینده دولت مرکزی ایران در استانهای جنوبی محسوب میشد، به ابوظبی و سپس دوبی و دوباره ابوظبی میرود و با شیوخ آن امارات صحبت میکند و به آنان میگوید بیایید با هم مصالحه و ارتباطاتمان را مستقیم کنیم. حاجی از شیوخ میخواهد که صحبتها خصوصی بماند و آنها هم قول میدهند و حتی با طرف ایرانی همقسم میشوند، اما شیخ دوبی برای اینکه سوگندی را که یاد کرده بود زیر پا نگذارد، سلطان مسقط را در جریان موضوع میگذارد تا از طریق او خبر دیدار فرمانروای بوشهر با شیوخ به اطلاع انگلیس برسد! داستان آگاهشدن انگیسیها از دیدار محرمانه سرتیپ حاجیخان با شیوخ دوبی و ابوظبی و پیامدهایهای آن مفصل است که در این یادداشت نمیگنجد. ضدیت انگلیس با ایران، «شیخنشینهای متصالحه» را هم دچار مشکل کرده بود، چراکه اهالی دو کرانه شمالی و جنوبی طی سالیانی متمادی با هم مراوده داشتند و بین قلمرو یکدیگر در رفتوآمد بودند و خود را عموزاده (بنیاعمام) همدیگر میدانستند. قواسم جنوبی به این امر واقف بودند که انگلیسیها همانطور که روزی آمدند و میهمان ناخوانده شدند، روزی هم خواهند رفت و این ایران است که اینجا بوده و هست و خواهد بود و با آن باید بهعنوان همسایه دائمی و حتی به عبارتی که خود میگفتند، برادر بزرگتر، زندگی کنند.
جا دارد که در اینجا این نکته را هم یادآور شوم که سیاست ایرانزدایی انگلیس در خلیجفارس به بازداشتن مستعمرههای منطقهای خود، شیخنشینهای متصالحه، از برقراری تماس مستقیم با ایران و همکاری با آن محدود نمیشد و کشورها و قدرتهای آن روز جهان مانند روسیه (بهعنوان رقیب انگلیس) یا بلژیک و قبل از آن فرانسه را هم که با ایران قرارداد داشتند، در بر میگرفت. یکی از نمونههای این نوع مقابلهها را میتوان در برخورد انگلیسیها با موسیو نوز بلژیکی که برای سروساماندادن به گمرگات مناطق جنوبی و جزایر ایران به استخدام دولت وقت درآمده بود، سراغ گرفت. او هرگاه از جزایر ایران در خلیجفارس ازجمله ابوموسی بازدید میکرد و پرچم کشور را در آنها به اهتزاز درمیآورد، با خشم شدید آن قدرت استعماری مواجه و متهم میشد که نفوذی روسهاست.
اقدامات ایران در دوره پهلوی اول و دوم در مورد جزایر سهگانه
از آنجا که همواره ضعف حکومت مرکزی قاجار ازجمله دلایل فترت حاکمیت ایران بر جزایر تنب و ابوموسی برشمرده شده، این پرسش پیش میآید که چرا در دوره رضاشاه که حداقل مشکلی از آن بابت وجود نداشت، جزایر به سرزمین اصلی بازگردانده نشد یا در دوره محمدرضاشاه دیرهنگام انجام شد. در پاسخ باید گفت که با رویکارآمدن رضاشاه، کشور کموبیش از آن وضعیت پر از ضعف و رخوت حاکم بهویژه در اواخر دوره قاجار بیرون آمد، اما مشکلات به قدری زیاد بود که موضوع جزایر حداقل در اولویت نخست جای نمیگرفت، هرچند به فراموشی هم سپرده نشده بود. با استقرار کامل رضاشاه و ایجاد ثبات در کشور، رضاشاه وزیر دربارش، تیمورتاش را مأمور مذاکره با انگلیس کرد که اولین دور آن در سال 1308 شمسی مصادف با 1929 میلادی برگزار شد. او در آن زمان وزیر دربار و قدرتمندترین وزیر کابینه و نزدیکترین مقام به رضاشاه بود و به همین دلیل مسئولیت پروندهای به آن مهمی بر عهده او گذاشته شد. در آن دور راجع به جزایر هم گفتوگو شد. به موجب یکی از اسناد که انگلیسیها منتشر کردهاند، تیمورتاش مایل بوده که مسئله جزایر سهگانه با مماشات و انعطافپذیری ایران و انگلیس حل شود. این در حالی بود که طرفین درباره جزیره سیری که ایران در آن مستقر بود، حرفی نداشتند، اما انگلیس درباره ابوموسی انعطاف نداشت. اسناد و صورتجلسات این دور از مذاکرات نشان از این دارد که طرف انگلیسی مذاکرهکننده بنا بر تعلیمی که دولت متبوعش به او داده بود، درصدد بوده طرف ایرانی را به سمتی بکشاند که نه جزایر را به دست بیاورد و نه بهطور کامل هم از آن قطع امید کند. دور نخست مذاکرات مزبور در حالی بدون فرجام پایان یافت که دو طرف فقط در یک مورد اشتراک نظر داشتند و آن هم برکناری تیمورتاش بود! طرف انگلیسی با وجود انعطافی که تیمورتاش به خرج میداد، از او راضی نبود و انتظار برکناریاش را میکشید تا بهزعم خود با فرد منعطفتری مذاکره کند. این در حالی بود که مقامات ایرانی هم قصد برکناری او را داشتند، چراکه میگفتند در انجام مأموریت محوله موفق نبوده است. با کنارگذاشتن تیمورتاش از مذاکرات، پرونده مذاکرات جامع به وزارت امور خارجه واگذار شد که در آن موقع محمدعلی فروغی در رأس آن بود. او برخلاف امیدواری انگلیسیها به رویکارآمدن شخصی منعطف به جای تیمورتاش به دلیل برخورداری از تعصب ایرانی و روحیه سماجت، اهل انعطاف و امتیازدهی نبود. موضع فروغی درباره ابوموسی مثل تیمورتاش محکم بود، اما در مورد تنبها برخلاف سلفش انعطاف نداشت و به همین جهت در همان آغاز مذاکرات دور جدید صراحتا به همتای مذاکراتی خود اظهار کرد که «تنبها مال ما است و فقط تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که برای بحرین فرمولی پیدا کرده، از آن عبور کنیم». فروغی هم چندان دوام نیاورد و جای خود را به باقر کاظمی، وزیر خارجه جدید داد. نامبرده هرچند که از اسلاف خود بیشتر نسبت به موضوع جزایر اهتمام داشت و میخواست آن را به فرجام برساند، اما او هم زمان زیادی در کار مذاکرات با انگلیس نبود، چراکه مذاکرات جامع ایران با انگلیس که جمعا سه سال به درازا کشید و سه وزیر ارشد رضاشاه سه دور آن را هدایت کردند، نیمهکاره رها شد. در مدتی بیش از
20 سال از آن تاریخ، فقط میتوان از دیدار سال 1334 نصرالله انتظام، وزیر خارجه وقت ایران، از لندن سخن گفت که در آن موضوع جزایر هم مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت. انتظام تقریبا همان نسخهای را که باقر کاظمی در زمان انجام مذاکرات جامع به طرف انگلیسی داده بود، ارائه کرد که با پاسخ سرد طرف انگلیسی مواجه شد. با اعلام تصمیم دولت انگلیس در سال 1968 مبنی بر خارجکردن نیروهایش از شرق سوئز، مذاکرات ایران و انگلیس یک سال بعد از آن (1969 برابر با 1348) شروع شد و در نوامبر 1971 (برابر با آبان 1350) خاتمه یافت. از این مدت، یکسالونیم اول به موضوع بحرین و یکسالونیم دوم به موضوع جزایر اختصاص داده شد که به آن خواهیم پرداخت.