|

خاموشی انوار

سخت است در غربت غریب غرب باشی و خبر خاموشی دانشی‌مرد یگانه، ابن‌سینای زمان حضرت علامه سیدعبدالله انوار را بشنوی. عمر پربرکتی داشت با انبوه کارهایی که کرد و راه‌هایی که رفت.

سخت است در غربت  غریب غرب باشی و خبر خاموشی دانشی‌مرد یگانه، ابن‌سینای زمان حضرت علامه سیدعبدالله انوار را بشنوی. عمر پربرکتی داشت با انبوه کارهایی که کرد و راه‌هایی که رفت. این سال‌ها کمان کمر خم شده بود، اما به روزگار کمر خم نکرده بود. قلم به قدرت نفروخته بود، اما قدرت قلم را پاس داشته بود. پدر مجتهدی بود شهره که آخرین سمتش رئیس مجلس شورای ملی بود، اما سیدعبدالله انوار برای گذران زندگی به معلمی پرداخته بود. به مدرسه‌ای در جنوب شهر تهران نزدیک دروازه‌دولاب رفته بود و خود می‌گفت: باید بچه‌ها را از سر بساط قمار برمی‌داشتم و به کلاس می‌بردم. پس از آن به همت استاد دکتر محقق به کتابخانه ملی راه یافت و به کار ثبت نسخه‌های خطی در 10 مجلد پرداخت.

نخستین‌بار وی را در کافه فیروز تهران دیدم که جلال آل‌احمد دوشنبه‌ها به آنجا می‌آمد و دوستان و حواریون گردش گرد می‌آمدند. جلال، سید صدایش می‌زد. چشمان درشت مهربانی داشت و شارب پرپشتی، فربه بود اما چالاک. بعدها از کتابخانه ملی در خیابان 30 تیر فعلی تا دزاشیب شمیران با کیف چرمی پر‌کتابی پیاده می‌رفت و می‌آمد و همین از فربهی‌اش کاسته بود.

به سال 46 که در معیت زنده‌یاد مهندس بازرگان به خانه شادروان جلال آل‌‌احمد رفتیم، جلال ذکر خیر دوستش سیدعبدالله انوار را به میان آورد و گفت کتابی به زبان فرانسه در پاریس نشر یافته با نام «ادعیه ادیان» و بخش دعا در اسلام را انوار نوشته است.

در این سال‌ها جویای آن کتاب شدم. گفت همین گوشه‌کنارهاست. انوار حقوق و ریاضی خوانده بود، فرانسه و انگلیسی و عربی را به نیکی می‌دانست. در دنیای فلسفه و موسیقی و فقه و حقوق و ریاضی غوطه‌ها خورده بود و گوهرها فراهم آورده بود. در آپارتمان کوچکش در دزاشیب شمیران که می‌رفتی، تنها تزیین اتاقش در میان انبوه کتاب‌ها و یادداشت‌ها، بر دیوار کشکولی و تبرزینی بود. جهانی بود بنشسته در گوشه‌ای. عارفی دریادل که دل به دنیا نبست، آنچه داشت از ثروت و مکنت به دوستان بخشید و با حقوق بازنشستگی روزگار می‌گذراند.

جلال آل‌احمد می‌گفت خانه‌ام را با قرضی که از انوار گرفتم، ساختم و نیک می‌دانم که خانه‌ای رایگان به فرزند استادی نامدار بخشید. 

فرزانه فروتن روزگار ما، تهران‌شناس بی‌بدیلی بود. دوره 22‌جلدی شفای ابن‌سینا را با تعلیقات ترجمه و تفسیر کرده بود و «اساس‌الاقتباس» خواجه نصیر‌الدین طوسی را به چاپ سپرده بود.

به دعوت زنده‌یاد دکتر معین در تألیف لغت‌نامه علامه دهخدا تمامی حروف «خ» و بخش‌هایی از حروف «ک» و «ی» را به انجام رساند. بار آخر که با دوستی به دیدارش رفتم، اعجاب خویش را از «فرائدالاصول» شیخ مرتضی انصاری بازگفت و در همان حال نگران حال و احوال جوانانی بود که از میراث کهن خویش ناآگاه هستند. از گذشته‌ها سخن گفت، نام زنده‌یاد دکتر محمد مصدق که به میان آمد، چشمان درشتش پر اشک شد و سخت گریست. در تمامی عمر نام و نان به ننگ نیالود. پاک زیست و پاک ماند و پاک رفت و به پاکان پیوست.