معضل مدیریتهای اجرائی
این بحث روز شده است که کارشناسان و معماران اجتماعی از نگرانی مردم و بهویژه جوانان از آینده سخن بگویند و این میتواند اتفاق تلخی باشد. اینکه شنیده میشود بعضی شهروندان هیچ امیدی به فردای زندگیشان ندارند، نخستین پیامد ناگوارش فقدان توان تصمیمسازیهای فردی و جمعی در راستای توسعه امکانات زندگی است.
این بحث روز شده است که کارشناسان و معماران اجتماعی از نگرانی مردم و بهویژه جوانان از آینده سخن بگویند و این میتواند اتفاق تلخی باشد. اینکه شنیده میشود بعضی شهروندان هیچ امیدی به فردای زندگیشان ندارند، نخستین پیامد ناگوارش فقدان توان تصمیمسازیهای فردی و جمعی در راستای توسعه امکانات زندگی است. به معنای دیگر وقتی نشود نسبت به پیشبینیها از آینده خیالی آسوده داشت، نظام تصمیمسازی از تصمیمسازیهای فردی تا تصمیمسازیهای جمعی گرفتار آشفتگی میشود و درنهایت نیز افت جدی در ارزش افزوده و کسب سود رخ میدهد. ما از این عارضه رنج میبریم؛ اما آیا واقعا نسبت به فردا تا این حد ناامیدی وجود دارد. بشخصه معتقدم مشکلات زیاد و اغلب بسیار زیادی داریم؛ اما هم میتوان به فردا امید داشت و هم باید امید داشت؛ چون بدون امید هیچ اتفاقی در پیشرفت رخ نمیدهد. البته بر این باورم که شرایط امروز اقتصادی و مقتضیات توسعه آنقدر بغرنج نیست که ما را ناامید کند؛ اما چه باید کرد؟ بدونشک بخش بزرگی از این شیوع ناامیدی و بیاطمینانی از فردا جدا از مشکلات عدیده ساختاری ناشی از معضلات مدیریتی است. ما باید بدون تعارف از این مسئله صحبت کنیم که مدیران ما (از مدیران بنگاههای متوسط اقتصادی تا مدیران سامانههای کلان) در ایجاد بدنههای اجرائی-مولد ضعفهای فراوانی دارند. در بخشهای کلان مدیران معمولا چون به صورت جناحی برگزیده میشوند، گرفتار این ضعف بزرگ هستند و در بخش خصوصی نیز اگر گاهی مسئله مدیریتی وجود داشته باشد، خیلی از مدیران هنوز نمیدانند که مدیریت یک فصل علمی است که با مدیریتهای تجربی و رفتارهای اربابگونه تفاوت دارد.
مدیران باید بتوانند با چیدمان کارشناسی و کارکردگرا موقعیت تحرک و پیشرفت و استفاده عموم مردم از خدمات توسعه، شرایط را به سمتی ببرند که در مقابل وجود همه مشکلات شهروندان بتوانند به فردا امیدوار باشند و تصمیمهای مولد اتخاذ کنند. کیفیت کارآمدی چه در سطح مدیریتهای اجرائی و در وسعت ملی و چه در سطح بنگاههای خصوصی نقش اساسی در ساخت انگیزههای اجتماعی دارد. ما وقتی مدیران جناحی را همهکاره فضای اجرائی کنیم و آنها نیز بدون ذرهای توجه به تخصصهای دوستان، رفقا و همراهان جناحی خود را مسئول فعالیتهای جدی در حوزه اجرائی کنند، بعد از مدتی آنقدر کیفیت کارآمدی افت میکند که جامعه ناخودآگاه گرفتار دلمردگی میشود؛ چون همه هرچه تلاش میکنند، احساس میکنند چیزی جلو نمیرود و بهروز نمیشود. بخش بزرگی از مشکل همان ضعف مکانیسم مدیریتهای جناحی و ایجاد ساختارهای اجرائی-رانتی است که نمیتوانند کیفیت کارآمدی را به حدی برسانند که موجب رشد امید و انگیزههای اجتماعی شود. بدترین اتفاق این است که در بخش خصوصی هم دچار این عارضه شویم که در بعضی از بنگاهها متأسفانه وجود دارد؛ یعنی در بخش خصوصی هم در خیلی از موقعیتها مجال تخصص آنطور که باید شکل نمیگیرد. معتقدم که جای امیدواری به فردای ایران بسیار زیاد است و اتفاقات تأملبرانگیز و بااهمیتی نیز رخ میدهد که میتواند مبنایی برای ایستادگی بر سر ساختن و کارکردن باشد؛ اما این امر نیاز به یک تصمیم ملی در سطح مردم و شهروندان در موقعیتهای مختلف دارد. باید به جایی برسیم که اگر یک مدیر جناحی شدیم، بدانیم که پیشرفت نیاز به آدمها و اندیشههای باارزش دارد و به جای آنکه میزهای کاری را در اختیار شاید آدمهای فاقد صلاحیت قرار بدهیم، فضا را برای رشد و استفاده از اندوختههای دانش و سرمایههای انسانی باز کنیم. همه باید این نیاز را درک کنیم و فراتر از آن برایش تلاش کنیم.