ناکامی مدرنیته در مشروطه
تکانی که بر اثر شکستهای پیدرپی از روسها و انگلیسیها همراه با ازدسترفتن سرحدات شمالی و شرقی ایران به ملت وارد آمد، وابستگی اقتصادی و امنیتی به بیگانگان بهویژه به روسها و ازدسترفتن حقوق و استقلال کشور و اینکه روسها در ۱۹۰۵ از ژاپنیها شکست خوردند
تکانی که بر اثر شکستهای پیدرپی از روسها و انگلیسیها همراه با ازدسترفتن سرحدات شمالی و شرقی ایران به ملت وارد آمد، وابستگی اقتصادی و امنیتی به بیگانگان بهویژه به روسها و ازدسترفتن حقوق و استقلال کشور و اینکه روسها در ۱۹۰۵ از ژاپنیها شکست خوردند و حکومت در روسیه با انقلاب اجتماعی تغییر کرد و پس از آن مجلس دومای روسیه تشکیل شد هرچند دوامی نیافت و از سویی دیگر بیداد و ستم کارگزاران حکومت از پادشاه تا فراشها، وامهای کلان و متعددی که فتحعلیشاه برای سفر به اروپا از بانکهای بیگانه عمدتا روس و گاهی انگلیس به حساب مردم ایران میگرفت، همه اینها مردم را به تغییر حکمرانی از خودکامگی و فرمان یک نفر، به حکومتی مبنی بر قانون امیدوار کرد و آنها را به تکاپو واداشت و منجر به پایمردی، ازخودگذشتگی و جانفشانی مردم از هر طبقه و صنفی برای دگرگونی کشور شد. اگرچه مشروطه با عدالتخانه، مجلس، قانون و مبارزه با استبداد آغاز یافت، ولی اندیشه تجددطلبی و نوگرایی از همان دوره اول مجلس شورای ملی، هواخواهانی جدی داشت. نگارش متمم قانون اساسی مشروطه منجر به جدایی باور برخی سران مشروطه نسبت به مدرنیته شد. اینکه ایرانیان فارغ از قومیت، جنسیت، مذهب، زبان و گویش، ایل و تبار، حزب و گروه و از همه مهمتر طبقه اجتماعی در برابر قانون برابر هستند، خواستهای ناپذیرفتنی و مخالف با فرهنگ محافظهکارانه و سنت بود. گذشته از آن، مرجعیت افراد در رده حکومت، دین یا خرد مورد تردید قرار گرفته بود. برخی از تجددطلبان میاندیشیدند که باید از «نوک پا تا فرق سر غربی شوند و نوگرایی را تشابه همهگونه به غرب میپنداشتند» و اعتنایی به اندیشه مدرنیته که مرجعیت دانش و برابری آدمیان و امکان انتخاب آزاد را ترویج میکرد، نداشتند. در ناکامی نوگرایی علل چندی میتوان برشمرد:
نخست آنکه اندیشه تجددطلبی بهجای آنکه از خاستگاه آن که فرهنگ غرب بود، فراگرفته شود، از ترجمه آن اندیشه در قلمرو عثمانی اقتباس شد. بنیانگذاشتن تفکر و اندیشه و مشتقات آن اعم از باورها، گرایشها و رفتارهای مدنی بر مفاهیمی که از ترجمه به دست میآید، بهجای آنکه آنها را با فراگیری و فهم عمیق از مبادی اصلی درونی کند، منجر به ایستایی اندیشه و عدم جرئتورزی بر تغییر و رشد آن خواهد شد. آزادیخواهان به تقلید عثمانیها «کنستی توسیون» را به مشروطه ترجمه کردند که بعدها منشأ بدفهمیها و دشواریهایی شد. اینکه چه چیزی مشروطه است، مشخص نبود؛ فرمان پادشاه و حاکم علیالاطلاق مشروط به قانون است یا قانون مشروط به حکم و فتوای علما؟ مشروطه مشروعه از پی آن درآمد و موجب ستیز و دوگانگی بین مشروطهخواهان شد.
همه این بدفهمیها ناشی از نبود اندیشه مستقل و آزاد و وابستگی به ترجمه «مفاهیم نوگرایی» و نه اصول و مبادی اندیشه و فرهنگ مدرنیته از خاستگاه اصلی آن در غرب بود.
دیگر آنکه برخلاف اروپا و غرب که با کشیشان بهعنوان پیشقراولان سنت و استبداد در نبرد بودند، در ایران روحانیت بهعنوان مدافع سنت در پیشانی نهضت مشروطه و مبارزه با استبداد جای داشت. نوگرایی در بنبست قرار گرفته بود. مرجعیت دانش و مدرنیته با مرجعیت دانایان سنت در یک جبهه با استبداد میجنگید. اندیشه و گفتار مدرنیته بر دادههای دنیای واقعی و آمیزهای از رخدادهای احتمالی متکی است و با حقایق ثابت و لایتغیر دانایان الهی و غیرالهی اعم از سوسیالیستها و تکنوکراتها در تعارض جدی است. اندیشه نوگرا به دنبال ساختن و شکلدهی به انسان نیست؛ قالبی مانند تاریخ یا فطرت ندارد که انسانها و جوامع را با آن استاندارد کند یا مانند تکنوکراتها با مهندسی اجتماعی محصول انسانی و نهادهای اجتماعی ایجاد کند. مدرنیته به دنبال پویایی اندیشه است. پویایی اندیشه نیاز به آزادی دارد؛ درحالیکه پایبندی اندیشه به امور ثابت، موجب زندانیشدن آن، ایستایی و امتناع تفکر میشود. اگر اندیشه تجددطلبی میخواست راه خود را پیدا کند، میبایست با نقد اندیشه و مبادی سنت آغاز میشد، نه با حبسکردن خود در اصول سنت. لازمه این کار، فهم عمیق سنت و سپس نقد آن است. نقد سنت نیازمند ابزار نوینی بود که با درک و فهم فرهنگ و اندیشه اصیل مدرنیته در زادگاه خود به دست میآمد. از سوی دیگر، تقلید و وابستگی ذلیلانه به فرهنگ جدید، اندیشه را از درون تهی کرده بود.از دیگر علل ناکامی مدرنیته، نبود سیاستهای واقعی و تعهد به آن سیاستها در حکومتها و دولتها برای حکمرانی بر پایه دانش و ترویج اندیشه آزاد است؛ عدم اختصاص منابع کافی سرمایه انسانی و از آن مهمتر مالی برای زیرساختهای فرهنگی نوگرایانه است. حکومتهای غیرنوگرا بهجای ترویج اندیشه و فرهنگ نو، شکوه دنیای جدید را به نمایش میگذارند و از مواهب مدرنیته در قالب تکنولوژی نوین بهره میگیرند. ساختمانهای بلندمرتبه اداری، کاخهای مجلل مسکونی، اتومبیلها و هواپیماهای گرانقیمت، جشنها، همایشها و پویشهای پرزرقوبرقو... را بهعنوان مدرنیته به کار میگیرند و شکر به جای میآورند که غربیها میاندیشند و به خود زحمت میدهند تا ما مصرف کنیم و در زندگی راحت باشیم. از هیچ اقدامی برای نشاندادن عظمت و شکوه دولت فرونمیگذارند. در کنار آن قفلی بر اندیشه نو میزنند تا پایه کاخها نلرزد. کاروان فرهنگ و تمدن با نوگرایی بر پایه دانش و اندیشه آزاد و مستقل، اندیشهای که مرجعیت دادههای برآمده از احتمال رویدادها را میپذیرد، آنها را مطالعه میکند و برای آینده خود پیشبینیهای لازم را به عمل آورده، راه خود را میپیماید؛ اما ایرانیان بدون گذر از این راه نوگرا با مرجعیت دانایان و خردمندان، پای در پسامدرنیسم و توجیه حقانیت جهان بر مبنای ارزشهای فردی گذاشتهاند.