|

دشواری‌های دولت در مواجهه با فرهنگ رایج و فرهنگ رسانه

اگر فرهنگ رایج هر سرزمین را به‌مثابه راهبردی برای مقابله با چالش‌ها و نیازهای مردمان و انتقال این استراتژی به نسل‌های بعد تلقی کنیم، با مجموعه‌ای از دانش، باورها، عادات، آداب و رسوم، گونه پوشش، زبان و گویش، داستان‌ها و افسانه‌هایی روبه‌رو خواهیم شد که به جای آنکه نوشتار باشند، به صورت سینه به سینه درونی می‌شوند.

اگر فرهنگ رایج هر سرزمین را به‌مثابه راهبردی برای مقابله با چالش‌ها و نیازهای مردمان و انتقال این استراتژی به نسل‌های بعد تلقی کنیم، با مجموعه‌ای از دانش، باورها، عادات، آداب و رسوم، گونه پوشش، زبان و گویش، داستان‌ها و افسانه‌هایی روبه‌رو خواهیم شد که به جای آنکه نوشتار باشند، به صورت سینه به سینه درونی می‌شوند. تجربیات دریافتی در دنیای واقعی با شرایط تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیوسته به آن در دگردیسی فرهنگ جاری نقش می‌یابند. این‌گونه است که فرهنگ سیلانی ملایم، آهسته، دشوار، ضعیف و پایدار دارد. فرهنگ گذشته از پیشینه تاریخی، حاصل روزگار خود است. رواج آن اصیل است . فرهنگ یک فراورده مکانیکی یا بیولوژیک نیست؛ بنابراین نمی‌توان آن را ساخت و تولید کرد، همان‌گونه که میزان احتمال فرضیه شکل‌دادن به آدم‌ها و انسان‌سازی در میدان واقعیت‌ها بسیار اندک و قابل ابطال است، فرهنگ‌سازی با پیامدهای پیش‌بینی‌پذیر هم مردود است. آنچه در فرهنگ مطرح است، روابط انسانی است و نه روابط مکانیکی و زیستی؛ روابطی که متغیرهای آن فراوان و چند گونه‌اند. متغیرهای فرهنگی انسان‌هایی با آمیزه‌ای از قدرت انتخاب و مسئولیت هستند. خمیر مجسمه‌سازی یا گیاه یا اسب عصاری نیستند که بتوان آنها را ورز داد، بارور کرد یا راه برد. نخستین دشواری دولت در برخورد با چالش‌های فرهنگی همین رویکرد اطمینان مطلق در دستیابی به موفقیت و ایده تطابق درون‌داد با برون‌دادی مکانیکی و زیستی است که نظریه‌پردازان و رسانه‌های رسمی به دنبال تحقق آن هستند؛ درحالی‌که این رویکرد نه امکان‌پذیر است و نه مطلوب. توفیق‌نیافتن ده‌ها نهاد فرهنگی پس از چهل‌سال‌و اندی که موجب شماتت دلسوزان انقلاب شده، هم ناشی از موفقیت‌نداشتن ایدئولوژی الزام به سبک زندگی خاص است. اگر فرهنگ‌سازی به این سادگی بود، اصولا فرهنگ بشریت شکل نمی‌گرفت. فرهنگ مانند زبان راه خود را می‌رود و مسیر آن با ریسک توأم است. غایت آن، چنان‌که سیاست‌مداران می‌خواهند، پیش‌بینی‌پذیر نیست. می‌توان با صرف هزینه‌های فراوان مادی و ‌خسارت‌های انسانی به اهدافی در زمینه سبک زندگی رسید؛ مانند روشی که رضاشاه و حلقه یارانش در زمینه پوشش و سبک زندگی به تقلید آتاتورک در پیش گرفتند؛ اما پرسش دینی، سیاسی و اخلاقی این است که بابت آن چه بهایی باید پرداخت؟ اجبار در تغییر سبک زندگی مردم و ‌جرم یا بیماری انگاشتن سبک مخالف منجر به چالش و دشواری دیگر برای سیستم و فشار در حق انسانی شهروندان می‌شود و این خود نقض غرض حکمرانی برای زیست اجتماعی بهتر توأم با امنیت و رفاه است. تحول فرهنگ تا حدودی شبیه تحول زبان و چگونگی آموزش است. آنهایی که آموزش را با پیشینه قوی، ایمن، پیش‌بینی‌پذیر و ‌فاقد ریسک تصور می‌کنند، نگرشی کودکانه دارند (میریو، ۲۰۰۸، ص ۱۲). کنترل کامل امور فرهنگی متضمن انکار این حقیقت است که جهان به همه در دسترس ما نیست. حتی در یک مکتب فکری ایدئولوژیک هم همه انسان‌ها یکسان نمی‌اندیشند. باورها، استدلال‌ها و انگیزه‌های آنها متفاوت است. این نگرش خودحق‌مداری مانع از رابطه عادلانه بین دولتمردان و شهروندان می‌شود. حکومت باید که فرهنگ را به‌عنوان یک امر جاری و رایج و نه به‌مثابه امری از‌پیش‌ساخته و ‌خاتمه‌یافته بنگرد؛ امری که غیر از مبادی حکومت، شهروندان هم در آن نقش دارند و مورد غفلت واقع نمی‌شوند. اگر یک سوی این جریان فرهنگی قوی‌تر از سوی دیگر باشد، هیچ اتفاقی به وقوع نخواهد پیوست (ژاک دریدا، ۲۰۰۱، ص ۶۴).       

دولت اگر بخواهد همه رفتارهای فرهنگی شهروندان را کنترل کند؛ حتی اگر از درون هم نپاشد، زیر بار آن کمر خم خواهد کرد. برخلاف فرهنگ رایج، رسانه به‌عنوان فرهنگ فراگیر برای ترویج مصرف کالا به کار برده می‌شود؛ بنابراین یک فرهنگ مصرفی است. برعکس نام آن که مصرفی و انفعالی است، به‌شدت مولد است و این فرهنگ نه‌تنها محرک مصرف کالاهای متنوع و رنگارنگ است؛ بلکه سعی دارد تا با تغییر جایگاه فروش کالاها در قالب هایپرمارکت‌ها و مال‌ها، سبک زندگی و رفتارهای انسانی را به گونه‌ای الگوسازی کند که فرد زندگی شخصی خود را بر محور کالاها معنا کند و با تغییر سریع و پی‌درپی کالاها هویت خود را بسازد. خرید کالا بیش از آنکه یک دادوستد اقتصادی ساده باشد، یک پدیده به‌شدت سمبلیک است که افراد با خرید و مصرف کالاها الگوی آنها را درونی می‌کنند. گاهی مصرف پنهانی برخی کالاها موجب سرکوب تصور آنها در ناخودآگاه ذهن می‌شود و همین امر موجب فروکاست شخصیت فرد می‌شود. فرهنگ رسانه یک فرهنگ دست‌ساز و هدفمند برای کنترل مطلق انسان و جامعه است. فرهنگی با جریانی سریع، سهل‌الوصول، قوی، وابسته به اقتصاد، پول و بازار است. منافع اقتصادی و جاذبه این بازار، کارگزاران حکومت را هم با خود هم‌داستان کرده است؛ بنابراین آن‌قدر که حکومت تمایل دارد در فرهنگ رایج جامعه دخالت کند، انگیزه‌ای برای نقش‌آفرینی در فرهنگ رسانه ندارد و با وجود سیاست فیلترینگ اینترنت تجارت فیلترشکن‌ها هم مافیایی برای خود دارد. با یک کاربرد ثانویه (آدورنو، ۱۹۶۰) رسانه دیگر تنها برای تبلیغ کالا استفاده نمی‌شود و از آن به‌عنوان یک ایدئولوژی متغیر استفاده می‌شود. سیاست‌مداران به قهرمانان محلی، سرمایه‌داران به حامیان سنت و طبیعت، سلبریتی‌ها به سیاست‌مدار و سیاست‌مدارها به سلبریتی تبدیل می‌شوند. رسانه با ترفندهای مختلف بر ظاهر شخصی افراد، نوع پوشش، گفتار و رفتار تأکید و ظاهر شخص را به‌عنوان موفقیت یا ناکامی فرد در جامعه  تلقی می‌کند.

 مطالب پیش‌گفته بخشی از دشواری‌ها و چالش‌های دولت در برخورد با فرهنگ رایج و فرهنگ رسانه است. ضرورت دارد سیستم در برنامه‌های فرهنگی خود تجدیدنظر اساسی به عمل آورد. با فراهم‌کردن شرایط بهتر زیست اجتماعی، ایجاد فرصت‌های برابر و امکان انتخاب آزاد برای شهروندان خود، تقویت دانش و افتراق علم و شبه‌علم در مراکز آموزشی و فرهنگی به فرهنگ رایج ایرانی و اسلامی اجازه دهد که مسیر خود را بپیماید. در مقابل تعارض منافع سیاست‌گذاران و کارگزاران و منسوبان به آنها را در بازار کالاهای مصرفی و رسانه‌ها شفاف کند، گشایشی تدریجی در فیلترینگ ایجاد و با قاطعیت و صداقت با مافیای فیلترشکن‌ها مبارزه کند.