تأملی بر «لایحه حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب»
رؤیایی دارم از جنس انتخاب (2)
مرحوم طالقانی با وجود اینکه به اصل حجاب معتقد بود، میگفت: «... چه اجباری؟ حضرت آیتالله خمینی نصیحتی کردند، مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند، راهنماییاش میکند که شما اینجور باشید به این سبک باشید...»؛ به نظر ایشان و انقلابیون این موضوع آنگونه نبود که نیاز به مقاومت یا حتی عکسالعمل منفی داشته باشد.
مرحوم طالقانی با وجود اینکه به اصل حجاب معتقد بود، میگفت: «... چه اجباری؟ حضرت آیتالله خمینی نصیحتی کردند، مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند، راهنماییاش میکند که شما اینجور باشید به این سبک باشید...»؛ به نظر ایشان و انقلابیون این موضوع آنگونه نبود که نیاز به مقاومت یا حتی عکسالعمل منفی داشته باشد. شاید هم تصور اینکه موضوع حجاب فراتر از معنای اعتقاد دینی، تبدیل به نماد یکسانسازی سبک زندگی برای ایرانیان شود، اصلا وجود نداشت. کسی فکر نمیکرد در آینده ایران دو نوع درک نامتجانس از مقوله حجاب شکل بگیرد؛ دو دیدگاه اصلی که در یکی معتقدان به دین از زاویه عفت و دستور الهی بدان مینگرند و در دومی معتقدان به ایدئولوژی دینی حجاب را «لباسی» واحد در تحکم سبک زندگی تلقی میکنند؛ نوعی یونیفرم که باید زندگی فُرم و یکنواخت آحاد جامعه را حکایت کند... جالب اینکه مرحوم مرتضی مطهری دیدگاه سومی داشت که علاوه بر معنای تعبدی حکم حجاب، مفهوم جدیدی از کارکردهای اجتماعی و خانوادگی را موضوع بحث قرار میداد که میشد راجع به صدق و کذب آنها گفتوگو کرد؛ «ای پیامبر به همسران و دختران و زنان مؤمنان بگو جلبابها (روسریها) خود را بر خویش فرو افکنند. این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است...» (آیه ۵۹ سوره احزاب) یا در مورد زینت زنان در آیه 31 سوره نور که روشن است منظور از زینت وسیله یا شیء اضافی برای تزئین بدن است مانند گردنبند، گوشواره، خلخال پا یا انواع زینتآلات و زیورآلات؛ پس، بدن و اندام که جزء خلقت ذاتی انسان است به عنوان زینت محسوب نمیشود... . با کمترین دقت مشخص میشود شأن نزول این آیات «بیدولتی» و «ناامنی طبیعی» جامعه بدوی بوده و این احکام راهکاری عقلی، عملی و سودمند برای جلوگیری از آزار و اذیت و حفظ کرامت بانوان محسوب میشد. وجود امنیتی که اکنون از دوش «روسری» برداشته و به دولتهای مقتدر ملی محول شده تا با بالابردن ضریب امنیت و سلامت روحی و روانی جامعه، آزادی بیشتری برای بانوان و همه انسانها ایجاد شود.
شعار «خواهرم! حجاب امنیت است نه محدودیت» در بیلبوردهای شهر نمادی از این طرز فکر و دعوت به این کارزار اقناعی بود تا اگر تحقیقا خلافش ثابت شد، این حکم بیاثر شود مثل احکامی که درباره بردهداری و خیلی از موارد دیگر وجود دارد که حکما سالبه به انتفاء موضوع شده است... اما باید واقعبین بود و پذیرفت که اینگونه شعائر اقناعی بیشتر ابزاری برای پوشش و تلطیف روشهای تحکمی در دیدگاه دوم بوده است، نه چیزی بیشتر از آن؛ چون موضوع مهسا امینی ثابت کرد منظور نویسندگان این بیلبورد از امنیت، امنیت خواهران و مادران ما در برابر گشت ارشاد بود نه در برابر شهروندان بیاخلاق! این امکان وجود داشت که با احترام به قرآن و بر اساس دیدگاه سوم، بتوان اصلاحاتی شبیه بنسلمان در کشور انجام داد، تا شاید ارزش انسانها نه بر مبنای شکل ظاهری که بر اساس رفتار و گفتارشان سنجش شود. یادمان نرود، املای نانوشته غلط ندارد! مروارید هنگامی که از صدف خارج میشود ارزش پیدا میکند، نه قبل از آن!
در هر حال، این دو دیدگاه اصلی به موازات هم و در قالب ترویج شعارهای اقناعی، تولید محتوای مطلوب سبک زندگی و ایجاد محدودیت در آزادی سبک زندگی، همچنان به حیات خود ادامه داد تا سرانجام دیدگاه ایدئولوژیک، یونیفرم خود را برای ورود به جامعه آرمانی بر تن حجاب دینی دوخت! البته این استحاله معنایی از «حجاب» به «لباس»/«یونیفرم» یکشبه اتفاق نیفتاد بلکه نتیجه حدود صد سال تحول اندیشهای است که نخستین سلول بنیادین اتوپیای غربی را وارد آناتومی جنبشهای سیاسی، مذهبی و فکری جامعه ایران کرد و مورد اقبال همه نیروهای سیاسی قرار گرفت.
فرایند استحاله «حجاب» دینی در «لباس» ایدئولوژی
با اصابت گلوله میرزا رضا کرمانی به تن ناصرالدینشاه، راه برای تغییرات اساسی در مشروطکردن قدرت مطلق پادشاه باز شد و حرکت مشروطهخواهی بخش بزرگی از مبارزان وطندوست، رجال سیاسی و روحانیون مترقی را برای تشکیل دولت با اساس و حکومت قانون متحد کرد. یک دهه بعد، انقلاب اکتبر 1917 موجی قدرتمند از جریانات فکری در برپایی سریع جامعهای عاری از فقر، ظلم و بیعدالتی ایجاد کرد که مدعی بود با کوتاهکردن تمامی پیچیدگیها و مضرات مسیر ناهموار لیبرالیسم و سرمایهداری سلطهجو، پاسخی فوری و هیجانانگیز برای دردهای عمیق جامعه تحت ستم دارد. اگر کلیت قانون اساسی مشروطه را دستاورد دانش متعارف تجددخواه غربی که به خوبی توانسته بود مقدمات حکومت قانون را پیریزی کند، فرض کنیم؛ رسیدن به جامعه آرمانی جدید را میتوان نتیجه کوشش پیروان بیشمار تجددخواهی در دنیای شرق دانست که به موازات جنبش مشروطه، طرز فکری جدید برای تعبیر و تفسیر جهان ارائه میداد که بهشدت مورد اقبال قشر تحصیلکرده و الیت ایرانی قرار گرفت. برای دورهای که ایران از عصر مبتنی بر ارباب-رعیتی زراعت و کشاورزی به سمت و سوی یک کشور برخوردار از مظاهر عصر صنعت و شهروندی حرکت میکرد، نفوذ ایدئولوژی شرقی و دستگاه فلسفی آن از نظر انسجام فکری و اتخاذ روشهای انقلابی برای تحولات سریع اجتماعی، قدرت اقناعگری و جذابیت بیشتری نسبت به دنیای غرب داشت. فهم تار و پود تمدن و اندیشه سازنده تمدن غرب به زحمت در برخی از ایرانیان فرنگرفته بهگونهای عمیق اثر کرده بود. شناخت غرب و درک و هضم مهندسی اجتماعیاش با آن همه پیچیدگیهای فلسفی-حقوقی-رومانتیک برآمده از رنسانس و انقلاب صنعتی در آن مدت کوتاهِ برخورداری از علوم انسانی جدید اصلا برای الیت ایرانی بهجز معدود سیاستمداران روشنفکر امکانپذیر نبود؛ شاید بهجز محمدعلی فروغی به زحمت بتوان فیلسوفی عملگرا یافت که آگاهی عمیق از مشرب و نحلههای فکری غرب را به نحوی کاربردی و تکنیکی توانسته باشد در خدمت پیشرفت کشور به عنوان یک رجل سیاسی «تاریخفهم» شکل داده باشد.
در عوض، فهم مکتوبات انقلابی با آن همه اغواگریهای اتوپیایی برای ریشهکن کردن سریع فقر و بدبختی و تحلیلهای خطی و سطحی از ایجاد جامعه بیطبقه و برپایی عدالت، کاری آسان و شیرین بود. اما همه توشهای که روشنفکر سیاسی برای تحلیل تمدن و فرهنگ غرب به عاریت گرفته بود و بیوقفه به آن حمله میکرد، از انبان ادبیات انقلابی و احساسی ایدئولوژی جدید شرق مشعشع میشد. نسلی از روشنفکران سیاسی که ضمیر دردمند، احساسات و عواطف نسل سرخورده بعد از مشروطیت را بیرون از دایره سیاستمداران روشنفکر و متفکر نمایندگی میکرد. قاطبه روزنامهنگاران و روشنفکران در شکل احزاب سیاسی، گروههای مسلح یا ادیب، شاعر، نویسنده و... جملگی یک ویژگی داشتند: اعتراض قهری به اساس وضع موجود.
گفتمان نهادمند و کاملا یکطرفه این مبارزه قهری را به نحوی نمادین در نهضت جنگل و بعد در گروه 53 نفر و در آموزههای فکری-سازمانی حزب توده ایران و فعالیت سیاسی-نظامی بین شهریور 1320 تا 1332 به وضوح میتوان دید که سپس از طریق کاتالیزورهایی همچون فدائیان اسلام، مجاهدین خلق، بازرگان، شریعتی، جلال و تقریبا قاطبه روشنفکران و نویسندگان تا شاعر و سراینده در ساختار فهمی خوشایند از سوسیالیسم و اسلام، ایدئولوژیی را بنیان گذاشت که الهامبخش انواع و اقسام ریزایدئولوژیهایی شد که همه بر یک اصل اشتراک دارند: تحمیل سبک زندگی واحد به آدمهای تحت فرمان خود.
پیروزی روشنفکر سیاسی بر سیاستمدار روشنفکر؛ شکاف جهانبینی بین دو نحله تفکر ملهم از روسیه انقلابی و فلسفه حکمرانی غرب، قشر فرهیخته جامعه را طبیعتا به دو گروه رقیب اگر نه متخاصم، از «روشنفکران» سیاسی و سیاستمداران روشنفکر تقسیم کرده بود که هیچگاه زبان مشترکی برای گفتوگو نیافتند. به این ترتیب، جامعه ایران برای یک رستاخیز بزرگ در آزمون آرمانشهر مطلوب آماده میشد و البته در این گذار تاریخی تحقیقا هیچ فرقی نمیکرد کدامیک از جریانات سیاسی حاکم شود. طرح مدینه فاضلهای که از چهلواندی سال پیش با دخالت در زندگی خصوصی آغاز شد، انگارههایش در فلسفه اصالت تاریخ، ذیل مکتبهای آرمانگرا به دقت تبیین و تدوین شده است. هدف اصلی، گریز از سیلان هراکلیتی است که در انقلابهای اجتماعی ظاهر میشود؛ اینکه بتوان با تأسیس سیستمی چنان در حد کمال از روند کلی تاریخ برکنار ماند. پس، اجرای برنامهای در دستور کار گرفت که هزاران سال پیش و بهویژه در سده اخیر صحنه آزمون نسخههای گوناگون مکاتب جبر تاریخ بوده است. نسخهای جدید که طبق معمول این چند هزار سال با معرفی نماد «لباس واحد» برای زنان و مدل خاصی از یقه و آستین و ریش برای مردان، از مقوله اعتقاد گذر کرده و سبک زندگی (خردهفرهنگ زیستی) مربوط به قشری خاص را در گذر زمان به یک الگو برای کل کشور ارتقا داد که پوشش بیرونی فقط مظهر پیروی از این سبک بود. تصویری از انسان مطلوب جامعه ایدئال بر بوم بزرگ ایران ترسیم میشود که تفاوت اساسی با دیگر الگوهای مکاتب آرمانگرا ندارد.
لایحه عفاف، ملخص جزء به جزء بندها و تبصرههای این رستاخیز بزرگ فرهنگی است که در بهمن 57 پردهبرداری شد و کلیت ایران اکنون ما را شکل داده است؛ هرچند، شگفتی تاریخ، تکرار دقیق اقتضای ذات وقایعاتفاقیه در این مورد است!
* وکیل دادگستری و پژوهشگر در حقوق سایبر و توسعه