قرائت نهادگرایانه از اخراج استادان
جوزف استگلینز، برنده نوبل و اقتصاددان شهیر آمریکایی، در جمعبندی خود از چرایی توسعهیافتگی کشورها، تعبیر «جامعه یادگیرنده» را برای آنان به کار میبرد. او معتقد است کشورهای توسعهیافته به دلیل توانایی در خلق یک «جامعه یادگیرنده» یعنی توانایی در جذب، انتقال و بومیسازی دانش در خود، توسعه یافتهاند.
جوزف استگلینز، برنده نوبل و اقتصاددان شهیر آمریکایی، در جمعبندی خود از چرایی توسعهیافتگی کشورها، تعبیر «جامعه یادگیرنده» را برای آنان به کار میبرد. او معتقد است کشورهای توسعهیافته به دلیل توانایی در خلق یک «جامعه یادگیرنده» یعنی توانایی در جذب، انتقال و بومیسازی دانش در خود، توسعه یافتهاند. اشاره استگلینز به دانش، همان تعریف بانک جهانی در گزارش جهانی توسعه سال ۱۹۹۸ است که بر دو شاخه از دانش، یعنی دانش فنی و دانش شناخت تأکید میکند. در این گزارش نیز تفاوت اقتصادهای پیشرفته و فقیر، نه الزاما توانایی آنان در انباشت سرمایه مالی، بلکه توانایی در خلق ظرفیت دانایی پایدار یا ایجاد «جامعه یادگیرنده» دانسته و تأکید میشود که نه سرمایه بلکه دانش، کلید رشد پایدار اقتصادی و بهزیستی انسان است. در بیانی سادهتر، اینکه کشوری بتواند ظرفیت جذب دانش فنی و توان تکنولوژیکی خود را ارتقا دهد و همچنین توانایی یادگیری از خطاها و اشتباهات گذشته، فهم مناسبات اجتماعی، فرایندها، نهادها، ظرفیتها و نیازهای خود را پیدا کند، در مدارهای بالاتری از رفاه و توسعه قرار خواهد گرفت.
تبیین استگلینز از توسعهیافتگی البته هماهنگی بالایی با توضیح دکتر همایون کاتوزیان از چرایی توسعهیافتگی در غرب و ناکامی ما دارد. دکتر کاتوزیان در توضیح توسعهنیافتگی ایران، به ویژگی کوتاهمدتبودن جامعه ایرانی اشاره میکند. کوتاهمدتبودن به این معنا که به دلیل نبود نهادها، قواعد یا چارچوبهای حقوقی باقدمت و باثبات، امکان انباشت سرمایه، دانش و تجربه در آن فراهم نمیشود. در یک جامعه کوتاهمدت طبعا حتی اگر امکان ارتقای سطح دانش فنی فراهم شود به دلیل عدم استمرار، امکان انباشت تجربه و یادگیری مستمر فراهم نخواهد شد. اما چرا استمرار و ارتقای ظرفیت دانایی یا ساخت «جامعه یادگیرنده» برای ما مهم است؟ به دلیل فرورفتن مستمر ما در تله توسعه در ۱۵ سال گذشته. اقتصاد ایران بعد از تقریبا دو دهه رشد پایدار پنج تا شش درصدی، از اواخر دهه ۸۰ وارد دورهای از خشکسالی تولید ثروت شده است. رشد قطرهچکانی متوسط یک تا دو درصدی، خود را در تورم بالای ۴۰درصدی، فقر بالای ۴۰درصدی، کسری بودجه ۳۰ تا ۴۰ درصدی سالانه و ناترازی روزافزون نظام بانکی و ورشکستگی و ناپایداری نظام بازنشستگی بازتاب داده و جامعه ایران را از ۱۰ تا ۱۲ میلیون شغل جدید محروم کرده است. مطابق تعریف صندوق بینالمللی پول برای مرز ورشکستگی دولتها با درآمد متوسط پایین، میزان بدهی دولت از مرز ۳۰درصدی تولید ناخالص داخلی گذشته است و از نظر مالی میتوانیم آن را ورشکسته بدانیم.
نظام کارشناسی دولت نیز به دلیل افزایش سن کارکنان، عدم استخدام نیروی جدید، تغییرات مدیریتی و گزینشها یا فقدان انگیزه و مهاجرت به شدت تحلیل رفته است. بنابراین توانایی نهاد دولت به عنوان اصلیترین نهاد حل مسئله کشور نیز چه از منظر برخورداری مالی، و چه از نظر یافتن راهحل و انتخاب سیاستهای درست و مؤثر و چه از منظر اجرای آن سیاستها کاملا تحلیل رفته است. چه باید کرد؟ یا چه میشود کرد؟ طبعا ابتداییترین پاسخ برای خروج از بحران تولید ثروت ملی، توصیه به انباشت سرمایه یا سرمایهگذاری و افزایش بهرهوری عوامل تولید است؛ دو عاملی که تقریبا در 15، 16 سال گذشته در ایران سیر نزولی داشته است. برخی از اقتصاددانان نهادگرا، با طرح بهرهوری پویا در برابر بهرهوری ایستا، این باور اقتصاد متعارف را که رشد اقتصادی، صرفا تابعی از میزان انباشت سرمایه و ارتقای سطح بهرهوری عوامل تولید است، نقد میکنند. ایشان معتقدند که به جای بهرهوری ایستا، رشد بلندمدت، نیازمند بهرهوری پویاست. این موضوع به معنای توانایی یادگیری بهبود مستمر کارها، یادگیری در کشف شیوههای جدید خلق ثروت، یادگیری استفاده بهتر از عوامل تولید محدود و ارتقای بهرهوری است. طبعا این یادگیری مستمر نیز نیازمند نهاد باثبات است. دانشگاه چه در تبیین استگلینز و بانک جهانی و چه در تبیین کاتوزیان، یکی از مهمترین نهادهای ساخت «جامعه یادگیرنده» است. دانشگاه اصلیترین نهاد جذب، انتقال و بومیکردن دانش تکنیکی و ایجاد ظرفیت از یک سو و انباشت دانایی به مفهوم خلق و انباشت سرمایه انسانی و انباشت تجربهای یادگیری و جمعبندی از شکستها و توفیق از سوی دیگر است. در مقابل ممنوعالتدریس کردن، اخراج اساتید و اعطای بورسیههای غیرقانونی و گزینش سختگیرانه و در یک کلام امتیازدانستن حق بهرهمندی از نهاد دانشگاه و دستکاری در فرایند تولید و انباشت دانش و دانایی، تخریب این ظرفیت یادگیری و خلع سلاح کردن جامعه از کلیدیترین عنصر خروج از بحران است. مدافعان اخراج اساتید از دانشگاهها که هزینه تصفیه دودرصدی اساتید در یک سال گذشته را در برابر مزایای امنیتی و ایجاد فرصت شغلی برای نیروهای نزدیک به خود بسیار ناچیز میدانند، یا درکی از عوارض بلندمدت و عمیق آن بر توسعه کشور ندارند یا اهمیتی برای آن قائل نیستند. چه بیاطلاعی و چه بیاهمیتی، مشارکت در تخریب ظرفیت یادگیری کشور، پیام روشنش این است: برنامه، آگاهی و صلاحیتی فعلا برای تغییر وضعیت کنونی اقتصاد ایران وجود ندارد. پیام اخراج اساتید در بحرانیترین شرایط اقتصاد ایران جز این نیست که دولت مستقر نهتنها نظریه روشن و برنامهای مشخص برای تغییر اقتصاد ایران ندارد، بلکه از اهمیت یکی از کلیدیترین پیشنیازهای تغییر وضع نامطلوب کنونی نیز گویا بهکلی بیاطلاع است و قدر و منزلت دارایی مهمی همچون نهاد دانشگاه را نمیداند. در حالی که میزان نیاز دولت به نهاد دانشگاه کارآمد و مولد، از میزان نیاز اساتید محرومشده از تدریس یا نیاز جامعه دانشگاهی به دولت بسیار فراتر است، دولت ابایی از خلع سلاح کردن خود و کورکردن یکی از کورهراههای خروج از بحران یا منافذ احیای اقتصاد ایران ندارد. نیازی که دولت از آن در غفلت و جهل است یا به دلایلی تغافل و تجاهل را چارهساز میداند.
* پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه
دانشگاه براندایز