|

عشق به تهران، عشق به زندگی...

در آخرین یادداشتم از دلبستگی‌های شهروندان تهرانی گفتم به تهران. شهری که حال و هوایش با وجود آلودگی‌ها و کمبودها و تبعیض‌ها، آنچنان هم محدودکننده نیست.

در آخرین یادداشتم از دلبستگی‌های شهروندان تهرانی گفتم به تهران. شهری که حال و هوایش با وجود آلودگی‌ها و کمبودها و تبعیض‌ها، آنچنان هم محدودکننده نیست. شهری که نظر و رفتار همه شهروندانش همواره در هویت آن تأثیرگذار و تعیین‌کننده بوده است. شهری که نمی‌خواهد موزه‌ای و باسمه‌ای باشد. شهری بی‌دروپیکر که گفتیم مرکز تاریخی‌اش را به هیچ گرفته و گذاشته درصد بالایی از خانه‌های محلات داخل و اطراف بازار تهران تبدیل به انبار و کارگاه شود. و گفتیم که این مناطق مسکونی قبلا دچار کاهش شدید کیفیت زیست‌پذیری شده بودند و در نظام خدمت‌رسانی‌شان چالش‌های جدی دارند. حال می‌خواهیم از فرصت‌های بالقوه موجود بگوییم و تهران قدیمی که می‌خواهد به قطب گردشگری داخلی و خارجی تبدیل شود، در قلب شهر. زهرا نژادبهرام، پژوهشگر و ناظر شهری معتقد است که مکان‌های شهری فرصتی برای گفت‌وگو هستند در حوزه تمدن بشری و ارتباطات انسانی و... اعم از پاساژها، میادین، پیاده‌راه‌ها، بازارها، پارک‌ها و... و می‌نویسد «طی دو دهه گذشته در ایران با تأکید بر مفهوم گفت‌وگو و ضرورت آن در زندگی شهری، مکان‌های متعددی برای این مهم... شکل گرفته که خواسته یا ناخواسته فضای گفت‌وگو را مهیا ساخته است». البته، مردم به خاطر فضای تنگ آپارتمان‌ها، بیشتر از خانه بیرون می‌روند. گردش و تفریح و کافه‌نشینی به داخل زندگی طبقه متوسط راه یافته است. فضاهای دیدار و مراودات دوستانه و خانوادگی هم در مکان‌های عمومی و باز و سبز و هم در کافه‌ها و مکان‌های فرهنگی تکثیر شده‌اند. نژادبهرام سپس از «گفت‌وگو در قالب تفاهم کالبد–معنا» نیز به عنوان کارکرد فضای عمومی به عنوان «مکان حضور شهروندان در قالب عدالت فضایی» سخن به میان می‌آورد که خود «قادر است فرایند شهر یکپارچه را تسهیل کند؛ شهری که منابع و منافع و مسائل آن مسئله همه است و انسان‌ها در آن به صورت اتمی حضور ندارند، بلکه کلی هستند که به سوی هدفی مشترک برای ارتقای اجتماعی شرایط شهروندان در شهر پیش می‌روند». در کلان‌شهری بی‌کران و پر از نهادها و سازمان‌های گوناگون و جمعیتی متکثر و متنوع با ساختارهای متعدد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مانند تهران، راستش من این نگاه امیدوارانه را می‌پسندم. با چنین جمع کثیری از ذی‌نفعان و ذی‌نفوذان که هرکدام در پی منافع خود گام برمی‌دارند، چگونه می‌توان در ایجاد نوعی تفاهم عمومی با تکیه بر منابع فرهنگی و قانونی مختلف سیاست‌گذاری کرد، تا منفعت مشترک شکل ملموس پیدا کرده و نهادینه شود؟! پاسخ این حرف رسیدن به نوعی تعادل و تفاهم در سطح قدرت و در رابطه با خواست مردم بر سر موضوعی خاص است، به طوری که همه طرفین در آن احساس بُرد- بُرد کنند. اینجاست که وجود نهادهای مردمی و توزیع قدرت و نظارت بر آن، اهمیت کلیدی پیدا می‌کند. اما آیا ما در حال حاضر در شرایط دستیابی به حق بر شهر و عدالت اجتماعی هستیم؟ راستش داستان به این سادگی‌ها نیست.

پیشنهاد تمرکز بر مرکز شهر تهران به عنوان فضایی برای همه 

به نظر می‌رسد اگر شهرداری بتواند محیط مطبوع و جذابی را در محدوده مرکزی تهران به عنوان مکانی جذاب برای گردش و تفریح همه ساکنان تهران تدارک ببیند، بخش بزرگی از این مسائل حل می‌شود. تمام متخصصانی که در تهران قدیم کار کرده‌اند بر این عقیده‌اند که مرکز تهران باید از طریق بهبود تجارت، سکونت، توریسم، باززنده‌سازی و رفت‌وآمد به آن سامان داده شود. بدون شک، نقش بازار و خیابان‌های مرکز تهران مثل لاله‌زار و چراغ‌برق و سعدی و فردوسی را به عنوان قطب عمده‌فروشی و نمایشگاه کالا‌ نمی‌توان به این سادگی با خرده‌فروشی کمرنگ کرد، زیرا جایگاه فرامنطقه‌ای بازار تهران هنوز بسیار قوی است. بازار باید عمده‌فروش بماند. و البته کاربری‌ها و اصناف پرخطر باید به محل مناسب منتقل شوند. اما اگر انبارها و تمام کالاهای عمده‌فروشی بخواهند این‌طور خود بازار و تمام محلات اطرافش را در خود ببلعند، تمام منطقه تاریخی مرکز تهران از سکونت و تجارت تهی خواهد شد. انبارهای عمده‌فروشان بازار هیچ بد نیست به جاهای وسیع و مناسبی در بیرون منطقه برود. همان‌طور که تمام انبارهای لاله‌زار هم باید منتقل شود و کابل‌فروشی‌ها و امثالهم... همچنین خود بازار تهران به‌هرحال هم برای دفاتر اصلی و شوروم‌های صاحبان تجارت همیشه بوده و هم برای شهروندان یا گردشگرانی که دوست دارند در بازار بچرخند و خرید کنند... مثلا طلا و جواهر، فرش و پارچه و کمی بلور و وسایل خانگی و  لوازم‌التحریر و... البته این امر تا حدود زیادی اتفاق افتاده است. تولیدات داخلی و صنایع دستی محلی نیز جایشان به اطراف بازار تهران و بازارچه عودلاجان آورده شده که از بازارچه مروی و خیابان 15 خرداد هم راه دارد. موضوع مهم دیگر ترافیک منطقه بازار است که فعلا شهردار منطقه، دکتر انارکی و معاون ایشان خانم زینب عبادی روی آن با علم و تمرکز کافی در حال کار و اقدام هستند. چرا باید کامیونی از شهرستان بیاید و از شب تا ساعت ۱۰ صبح کنار خیابان خیام پارک کند، تا چرخی‌ها بیایند بارش را به هزار زحمت به داخل بازار ببرند!؟ بهتر نیست صاف برود به سایت انبارها، همه چیز را راحت تحویل بدهد و برود؟‌ از آنجا هم همه چیز بر اساس فهرست سفارشات بار زده شود و با یک وسیله مانند وانت یا کامیونت، یا ماشین و موتور و... همه چیز دانه دانه به مقصد تحویل داده شود!؟ کسبه لاله‌زار خودشان به ما گفتند که مایل‌اند مثل کسبه سایر کشورهای مدرن، بارشان را در طول شب جابه‌جا کنند و انبارهای بزرگشان را در بیرون از منطقه 12 نگه دارند. اما برای این کار یک همکاری چندجانبه بین اهالی لاله‌زار، شهرداری تهران و کسانی که باززنده‌سازی منطقه و لاله‌زار را می‌خواهند، لازم است.                        

به‌هرحال، آنچه مسلم است «آهن‌درمانی»، یعنی ایجاد ایستگاه‌های مترو و اتوبوس متعدد، تنها راه‌حل برای به‌راه‌افتادن یک «مرکز شهر دوستدار پیاده» است و پیش‌بینی مرحله به مرحله موارد زیر نیز لاجرم ضروری خواهد بود: یکی ساخت و تدارک پارکینگ‌های عمومی در حاشیه محدوده منطقه 12 و ممنوعیت ورود اتومبیل به بافت، دیگر: تثبیت جمعیت ساکن و تقویت زندگی ساکنان از طریق تأمین رفاه آنها و تأکید بر حفظ فرهنگ بومی ساکنان، دیگر تأمین سیستم‌های مدرن جمع‌آوری زباله و فاضلاب برای محلات مرکزی و در نهایت توسعه گردشگری و جذب توریست از طریق حفظ و مرمت میراث فرهنگی و ایجاد مکان‌های آسایش و پذیرایی برای میهمانان منطقه. به امید آن روز.