راز یک سکوت
از همان روز حمله غافلگیرکننده طوفانالاقصی در نیمه مهرماه، سکوت یک شخص پرسشبرانگیز بوده است. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان تا لحظه نگارش این یادداشت، سخنرانی نکرده است. سه هفته سکوت، او را عملا بزرگترین غایب و در عین حال حاضر نبرد طوفانالاقصی کرده است.
از همان روز حمله غافلگیرکننده طوفانالاقصی در نیمه مهرماه، سکوت یک شخص پرسشبرانگیز بوده است. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان تا لحظه نگارش این یادداشت، سخنرانی نکرده است. سه هفته سکوت، او را عملا بزرگترین غایب و در عین حال حاضر نبرد طوفانالاقصی کرده است. این در حالی است که نبض سراسر منطقه، به وقت غزه میزند و آتش آن میرود که منطقه را به کام خود بکشد. اما سکوت دبیرکل حزبالله، که میتوان او را فرمانده و رهبر میدانی محور مقاومت دانست، در این بزنگاه به چه معناست؟ پاسخ این پرسش را میتوان در چند محور جستوجو کرد. نخست اینکه، حزبالله از روزهای آغاز هجوم اسرائیل به غزه و کرانه باختری، به صورت گام به گام وارد نبرد طوفانالاقصی شده است. حملات دقیق حزبالله از منطقه اشغالی مزارع شبعا به نیروهای زرهی و سربازان صهیونیست آغاز شد و به مرور به مناطق مختلف در امتداد مرزهای لبنان و فلسطین اشغالی کشیده شده است. رزمندگان حزبالله، مراکز دیدهبانی و رصد ارتش اسرائیل را هدف قرار داده و با موشکهای کورنت، به تجمع سربازان اسرائیلی در نزدیک مرز لبنان حمله کردهاند که به نظر میرسد تلفات قابل توجهی نیز بر جای گذاشته است. این درگیریهای گام به گام، برای افزایش فشار به ارتش اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی و جلوگیری از تمرکز کامل آن بر جبهه غزه صورت گرفته است.
در واقع به هر اندازه که اسرائیل فشار نظامی بر غزه را افزایش داده، بر شدت و حدت حملات حزبالله در مرزهای لبنان افزوده شده است. بااینحال، عملیات حزبالله و پاسخ اسرائیل به آنها در حدود معینی بوده و تا این لحظه، رنگ یک جنگ گسترده با تلفات جدی به غیرنظامیان و زیرساختها را به خود نگرفته است. در عین حال، حزبالله حضور خود را در میدان به رخ کشیده است تا این پیام را به اسرائیل و آمریکا بدهد که حماس در این جنگ تنها نخواهد ماند.
دوم اینکه دبیرکل حزبالله در یکی از حساسترین و سرنوشتسازترین مراحل تاریخ این حزب به سر میبرد و هرگونه تصمیمگیری و موضعگیری نیازمند سنجش مجموعهای از توازنهای داخل لبنان و منطقه است. شرایط دشوار اقتصادی و سیاسی لبنان یکی از نگرانیهای بزرگ حزبالله درباره واردشدن به یک درگیری پرهزینه با اسرائیل است. با توجه به بحران معیشتی در آن کشور، بسیاری از مردم لبنان، ازجمله شیعیان، نگران پیامدهای جنگ و آثار آن بر زندگی خود هستند. طبیعتا با توجه به پایگاه اجتماعی حزبالله، بههیچوجه نباید این عامل داخلی را در محاسبات حزب دستکم گرفت؛ چراکه میتواند هزینه سیاسی داشته باشد. به علاوه، این نگرانیها از سوی متحدان مسیحی حزب، ازجمله جریان آزاد ملی نیز مطرح شده و مدنظر رهبری حزبالله قرار دارد. از منظر منطقهای، وضعیت شکننده و حساس سوریه و همینطور فشار همهجانبه دیپلماتیک از سوی آمریکا و فرانسه برای جلوگیری از هرگونه واکنش حزبالله به کشتار مردم غزه، بر پیچیدگی معادله میافزاید.
سوم اینکه از منظر رهبری حزبالله تا همینجا مقاومت فلسطینی توانسته است یک دستاورد بسیار مهم و تاریخی را ثبت کند؛ حمله نیمه مهرماه حماس توانسته ضربهای کاری به اعتبار امنیتی و نظامی رژیم اشغالگر وارد کرده و موجی در منطقه و جهان بیافریند که بار دیگر قضیه فلسطین را به مرکز توجهات سیاسی و افکار عمومی جهانی بازگرداند. اهمیت این موضوع زمانی بیش از پیش درک میشود که در چند سال اخیر، تلاش آمریکا، فلسطینزدایی بوده است. یعنی پاککردن موضوع اشغال و استعمار فلسطین از هرگونه دستور کار دیپلماتیک که به روشنی در تلاشها برای به رسمیت شناختن اسرائیل در پایتختهای عربی نمود داشته است. از «توافق ابراهیم» رئیسجمهور پیشین آمریکا، دونالد ترامپ تا ادامه آن توسط بایدن، روند به اصطلاح صلح میان صهیونیستها و فلسطینیها جای خود را به عادیسازی رابطه اسرائیل با رژیمهای اتوکرات منطقه، مانند امارات و عربستان داده بود. اما ناگهان
طوفان الاقصی این بازی را به هم زد و پایان اشغال فلسطین بار دیگر به مسئله مرکزی خاورمیانه و جهان اسلام تبدیل شده است. بر این اساس، حزبالله ترجیح میدهد این روند دستخوش تغییر نشود. چهبسا، هرگونه ورود گسترده حزب یا دیگر عناصر محور مقاومت به جنگ با اسرائیل، باعث منحرفشدن نگاهها از محور غزه و کرانه باختری به لبنان و دیگر مناطق شود.
چهارم اینکه محورشدن فلسطین دقیقا عکس آن چیزی است که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل میخواهد. ناکامی انکارنشدنی امنیتی و نظامی دولت نتانیاهو در جریان حمله نیمه مهرماه، اعتبار سیاسی وی را متلاشی کرده است. روزی که ترمز ماشین جنگی اسرائیل در غزه کشیده شود، آغاز روند استیضاح و محاکمه نتانیاهو (شاید در دادگاه) خواهد بود. او خوب میداند که آن روز باید پاسخ بدهد چگونه در پیشبینی و جلوگیری از حمله حماس ناکام مانده و چنین تلفات بیسابقهای را روی دست اسرائیل گذاشته است؟ برای همین، این لحظات برای نتانیاهو سرنوشتساز است و او از ورای بمباران وحشیانه غزه به دنبال دستاوردی چشمگیر، مانند آزادکردن اسیران اسرائیلی در غزه یا ترور رهبران شاخص مقاومت است، چهبسا بتواند چهره خود را تا حدودی بازسازی کند. بااینحال، نگاهی به تجربه جنگ میان اسرائیل و لبنان در سال 2006، نشان میدهد او چنین فرصتی را نخواهد یافت. در آن جنگ، «ایهود المرت»، نخستوزیر وقت اسرائیل هر چقدر تلاش کرد نتوانست دستاوردی در تمام 33 روز جنگ، جز بمباران زیرساختها و خانههای مردم به خانه ببرد. هر چقدر از جنگ غزه میگذرد، بر دامنه اختلافهای درون کابینه نتانیاهو و فشار افکار عمومی جهان در برابر عملیات نسلکشی در غزه افزوده میشود. این باور وجود دارد که نتانیاهو راه فرار خود را در ایجاد یک درگیری بزرگ منطقهای میبیند. با این کار، پای ایران و آمریکا وسط کشیده و آرزوی تاریخی او برای ضربه نظامی آمریکا به ایران محقق میشود. در عین حال، سرایت آتش جنگ به سراسر منطقه، فشارها درباره عملکرد او در غزه را میتواند کمتر کند. نتانیاهو با منطقهایکردن جنگ به دنبال فرار به جلو و گریز از مخمصه جاری است. از این منظر، میتوان تردید حزبالله و دیگر طرفهای محور مقاومت برای برداشتن گام بعدی را ارزیابی کرد.
پنجم اینکه غیاب نصرالله را باید جزئی از سیاست «ابهام» حزبالله و بازی با اسرائیلیها دید که دقیقا نمیدانند تکلیفشان با مرزهای لبنان چه خواهد بود. او ساکت است، ولی غرش موشکهای حزبالله از جنوب، پیام رسای خود را میفرستد. آیا وضعیت به همین شکل خواهد ماند؟ هیچکس نمیداند. اما دشوار هم بتوان تصور کرد که با گسترش عملیات زمینی اسرائیل در غزه و تهدید جدی برای شاکله حماس در آنجا، حزبالله و کلیت محور مقاومت دست به حرکت جدیتری نزنند. آن روز برسد، ظهور علنی و سخنرانی نصرالله را شاهد خواهیم بود. شاید یک سخنرانی از جنس نخستین سخنرانی او در جنگ 33روزه سال 2006. آن سخنرانی در اوج بمباران لبنان و پس از چندین روز سکوت انجام شد و در میانه آن، نصرالله از حمله غافلگیرکننده به ناوچه اسرائیل و انهدام آن در مقابل سواحل بیروت پرده برداشت.