|

شهرسازی در بن‌بست مرگ و زوال؟

چندی است جمع‌هایی از معماران و شهرسازان، در دنیای مجازی گرد هم می‌آیند تا با همفکری و هم‌افزایی، از بن‌بستی که حرفه شهرسازی در کشورمان دچارش شده است، راهی به سوی رهایی و نجات بجویند. بی‌شک کارد به استخوان رسیده و جامعه حرفه‌ای قدیم لاغر و نحیف شده است، بی‌آنکه جوانان نخبه‌مان عملا در ذهن‌شان افق‌های روشنی را برای آینده ترسیم کرده باشند.

چندی است جمع‌هایی از معماران و شهرسازان، در دنیای مجازی گرد هم می‌آیند تا با همفکری و هم‌افزایی، از بن‌بستی که حرفه شهرسازی در کشورمان دچارش شده است، راهی به سوی رهایی و نجات بجویند. بی‌شک کارد به استخوان رسیده و جامعه حرفه‌ای قدیم لاغر و نحیف شده است، بی‌آنکه جوانان نخبه‌مان عملا در ذهن‌شان افق‌های روشنی را برای آینده ترسیم کرده باشند. سلسله نشست‌ها با عناوینی مانند «شهرسازی در آستانه مرگ» یا «چالش برون‌رفت از بن‌بست شهرسازی امروز ایران»، «توسعه جامعه‌محور»، «نقد و بررسی نظام مهندسی ساختمان» تیتر‌بندی می‌شوند. در کنار این سوژه‌های دنباله‌دار، دیگر مسائل ویژه حوزه معماری، از پدیدارشناسی ادراک اتمسفر معمارانه مکان (حافظ عبدالملکیان) تا طراحی ورزشگاه ایرانی از سوی چینی‌ها (بابک مطلب‌نژاد) و صحبت بزرگان دانشگاه درباره باغ‌های شهری و... نیز به طور متنوع و پراکنده به گفت‌وگو گذاشته می‌شود. بانیان و شرکت‌کنندگان در این جلسات معمولا معماران و شهرسازان و جامعه‌شناسان دغدغه‌مندی هستند که زنگ‌های خطر مدتی است برای‌شان به صدا درآمده و البته در پی چاره‌اند؛ اگرچه به نظر می‌رسد از یک تغییر روش بزرگ یا به قولی پارادایم شیفت در مواجهه فنی و حرفه‌ای با چالش‌ها نیز تا حدودی واهمه دارند. در اینجا سعی می‌کنم از گفته‌های گروهی مجازی نقل کنم که به مدیریت مهندس کیکاووس امینی، معمار، در ابتدا فارغ‌التحصیلان معماری دانشگاه شهید بهشتی را گرد هم آورد و اکنون توانسته است با استمرار و پایداری، مریدان زیادی از جامعه حرفه‌ای را نیز به جمع ملحق کند. به هر حال کسب‌وکار حرفه‌ای هم امروزه ملاحظات خود را دارد و برای کارکردن در حوزه شهر و شهرسازی با دستگاهی روبه‌رو هستیم که زیاد نقدپذیر نیست.

دستگاهی که دست‌کم در این حرفه، دهه‌هاست مشاورانش را به سلیقه مدیرانش راه برده است و در بازی شطرنج علم و اجرا، به قول معروف اگر عصبانی شود، مهره‌ها را می‌خورد! و البته سؤال همواره این است که چرا ما جماعت شهرساز نتوانسته‌ایم مانند پدران‌مان یک راه‌حل عملی و موفق پیش پای سیاست‌مداران امروزی قرار دهیم و یک زندگی با حداقل استانداردهای حیاتی – مثلا نفس‌کشیدن هوای نسبتا پاک- را برای شهروندان‌مان تدارک ببینیم. چرا نتوانسته‌ایم کارفرماهای‌مان را مجاب کنیم به نظرات شهرسازان و جامعه‌شناسان شهری‌شان احترام بگذارند و به همین سادگی طرح‌های شهری مصوب را رعایت کنند؟ چرا نتوانستیم وادارشان کنیم «حق بر شهر» شهروندان را رعایت کنند و فقط منفعت خواص و عقیده شخص خود را ارجح ندانند؟ چرا به کیفیت فکر نکردیم و فقط تعداد و ارقام و جدول‌سازی و باصرفه‌بودن شخصی در هر گام اجرائی برای‌مان مهم شد؟ تازه کمّیتی که هرگز به آن دست نیافتیم. آری، مرجعیت حرفه و صنف شهرسازی به گفته همین دوستانی که 50 سال زندگی‌شان را به کار و سفر و تولید طرح‌های کوچک و بزرگ شهری گذرانده‌اند، بی‌اعتبار شده است. باید دید چرا؟ آیا تقصیر از ما و طرح‌های‌مان بوده یا از مدیرانی که به طرح‌های مصوب بی‌اعتنا بوده‌اند و کمیسیون ماده 5 را فعال کرده‌اند، بدون توجه به تأثیر مصوبات جانبدارانه‌شان برای تک ساختمان‌ها بر کلیت ناحیه و منطقه شهری؟ متأسفانه همکاری ما شهرسازان در این‌گونه اقدامات غیرقانونی نیز در شکل و وضعیت کنونی شهرها بی‌تأثیر نبوده است.

به‌هر‌حال شهرهایی که با دو و سه برابر شدن جمعیت‌شان در نیم‌قرن اخیر رشد و گسترشی خارق‌العاده -چه افقی و چه عمودی- داشته‌اند، حاصل رهیافت‌هایی است که مدیران شهری به راهنمایی جامعه معمار و شهرساز به اجرا درآورده‌اند. و همین مناسبات تکنوکراتیک بوده که در تعامل با مردم، خواسته‌های جامعه را به گمان خود هدایت و سازمان‌دهی کرده است. اگر در دهه‌های 70 و 80 سوداگری و نگاه کالایی دست بالا را پیدا کرده، اگر در همه باغ‌های شهرمان به‌جای درخت برج کاشتیم، اگر به بافت‌های تاریخی احترام نگذاشتیم و ترجیح دادیم خانه‌های دوطبقه را حکم تخریب بدهیم و تمام شهر را 5 و 6 و 7 طبقه بسازیم، همه نتیجه محاسبات به‌اصطلاح شهرسازانه‌ای بود که به نفع رانت شهری و رانت‌داران انجام شد. پرویز پیران، ستاره درخشان و روح بیدار این جلسات، می‌گوید: ما از 150 سال پیش مغلوب غرب شدیم و گذشته خودمان را به ظواهر غرب باختیم؛ اما مدرنیته را هم به‌طور ناقص فهمیدیم و در توسعه شهر اعمال کردیم (خیابان‌کشی‌های هوسمانی دوره رضا شاه از میان بافت‌های شهری).

به گفته پیران «ما دچار یک خواب بریده‌بریده شدیم. ما نگاه «مقیاس انسانی شهرها» را که فضاهای جمعیت‌خواه در آن پررنگ می‌شوند، به «مقیاس ساختمان» ارجح نشمردیم». آری، ما یک مسجد بزرگ، یک قصر بزرگ، یک بنای بزرگ زیبا را فهمیدیم و ارج می‌نهیم؛ اما هنوز رئیس‌جمهور و بالاترین مقامات مسئول دولت‌مان ازجمله وزیر محترم میراث فرهنگی و گردشگری، به لزوم حفاظت از بافت‌های تاریخی شیراز و اصفهان و قم و کاشان به‌عنوان میراث فرهنگی ملموس و جایگاهی برای جاری‌ماندن میراث فرهنگی ناملموس و گردشگری‌مان باور ندارند. همین دیروز با شعف اعلام شد که تخریب 200 خانه در بافت قدیم «نفرآباد شهرری» در دستور کار قرار گرفته است. ما قدر و ارزش بافت قدیم شهری به یادگار مانده را می‌دانیم؛ اما هیچ‌کس اشاره نمی‌کند که در زندگی امروز اگر کسی دست به ترکیب خیابان‌های شهر نمی‌زد، چه وضعی پیدا می‌کرد؟ آیا می‌شد رفت‌وآمد موتوریزه را ندیده گرفت؟

به‌هر‌حال، ما شهرسازان مقصریم که در این‌همه سال نتوانسته‌ایم یک‌سری باورها را ابتدا برای عموم مردم و سپس برای مسئولان و تصمیم‌گیران جا بیندازیم. به قول دکتر پیران: باور به اصالت داشته‌های خودمان از قدیم. باور به لزوم شناخت و احترام به روحیات و آداب مردم‌مان در شهر مشخص و در عصر مشخص. لزوم مقدم‌شمردن عقل جمعی بر عقل فردی و... . مسلما همه بحث‌ها را نخواهم توانست در این یادداشت کوچک جمع کنم، به‌ویژه آنکه قصدم از ابتدا ارائه یک گزارش یا راه‌حل صِرف نیز نبوده؛ بلکه طرح این ایده بوده که این گفت‌وگوها در همه سطوح جامعه حرفه‌ای جاری شده‌اند و این جای خوش‌وقتی است. ما تاکنون این‌همه گفت‌وگو نداشته‌ایم و هرگز روش‌های کهنه و مضرّمان را زیر سؤال نبرده‌ایم. امید که این‌بار نقدها واقعی باشند. قول می‌دهم در یادداشت‌های هفتگی آینده به دنباله رهیافت‌های مهم دوستان متخصص شهرساز بپردازم.