|

روشنفکری گزینشی و وضعیت بن‌بست

آنچه در تعریف روشنفکری می‌گویند، این است که روشنفکر کسی است که قصد دارد پنجره‌ای به سوی چشم‌اندازی تازه برای انسان بگشاید و هدفش ارائه راهکارهایی برای رفع و حل مشکلات جامعه است و برای رسیدن به این هدف، بر مهم‌ترین ویژگی خود که عقل نقاد باشد، تکیه دارد.

آنچه در تعریف روشنفکری می‌گویند، این است که روشنفکر کسی است که قصد دارد پنجره‌ای به سوی چشم‌اندازی تازه برای انسان بگشاید و هدفش ارائه راهکارهایی برای رفع و حل مشکلات جامعه است و برای رسیدن به این هدف، بر مهم‌ترین ویژگی خود که عقل نقاد باشد، تکیه دارد. اما این ویژگی نقادی، ویژگی‌ای گزینشی نیست؛ یعنی ‌چنین نیست که روشنفکر گزینش کند چه کسی یا چه جریانی را نقد کند و چه کسی یا جریانی را نقد نکند و الزامی هم ندارد که حتما هر نقدی که می‌کند درست باشد، ولی قطعا و حتما این‌گونه است که ویژگی نقاد او، دوست و دشمن نمی‌شناسد و هر‌کس را می‌تواند شامل شود؛ و اتفاقا همین خصوصیت است که روشنفکر را از دیگر اقشار جامعه متمایز می‌کند. او کسی است که ممکن است هم‌زمان هم حاکم و هم محکوم را نقد کند و کنش‌های جامعه و رهبران جامعه را بی‌تعارف به نقد بکشد؛ چرا‌که بر این عقیده است که برای ارائه راهکار در جهت حل و رفع مشکلات جامعه، حتما لازم است ‌ایرادها و اشکال‌های موجود را در هر سو که باشد، شناسایی و طرح کرد و در بالاترین مرتبه حرکت خود، به جایگاه «جریان‌سازی اجتماعی» دست پیدا می‌کند. از این منظر، در 70 سال گذشته و پس از کودتای آمریکایی-انگلیسی علیه دولت مصدق، می‌توان از سه روشنفکر در ایران نام برد که سوای آنکه با نظریات آنها موافق یا مخالف باشیم، توانستند جریان‌ساز باشند و البته هر سه اینان، در بستر و جریانی که پیش‌تر ایجاد شده بود، پرورش یافته و رشد کردند و بعد خود تبدیل به افرادی جریان‌ساز شدند. این سه نفر به‌ ترتیب آل‌احمد، شریعتی و سروش بودند. حال اگر از این منظر به جریان روشنفکری در ایران توجه کنیم، می‌توان سه دسته را نیز در این ساحت از هم تشخیص داد. دسته اول کسانی بودند که در جایگاه نقد نشستند، ولی زبانی که بتواند با جامعه پیوند برقرار کند، نیافتند و بیشتر تبدیل به فلاسفه‌ای جدا از جامعه شدند که با وجود تکیه بر سنت روشنفکری، یا راهکاری برای مشکلات جامعه ارائه نکردند یا راه‌حل‌هایشان نتوانست تبدیل به یک جریان اجتماعی شود. دسته دوم همان‌هایی هستند که اوجش آن سه‌ نام‌برده‌ بودند. اینها به غلط یا درست و چه بپسندیم و چه نه، جریان‌ساز بودند و مورد اقبال جامعه، جامعه ایرانی را به رنگ خود درآوردند و آن را با خود همراه کردند‌. این سه نفر، از نقد گزینشی دست برداشتند و البته توانستند زبانی ابداع کنند که با مخاطب ارتباط برقرار می‌کرد و در آنها شوری بر‌می‌انگیخت و موتور محرکه جامعه زمان خود می‌شد. اگر دقت کنیم، هر سه اینان به ویژگی نقادی غیرگزینشی تعلق داشتند و با زبانی که ساختند، امکان جریان‌سازی برایشان مهیا شد.

 دسته سوم اما به نقادی گزینشی روی آوردند؛ این گروه وقتی به پرسش گرفته می‌شدند که چرا فلان کار را کردید؟ به این جواب پناه می‌بردند که آن رفتار را باید در بستر زمانه خودش بررسی کرد و جامعه در آن دوران چنین طلب می‌کرد یا اینکه اگر غیر از این کنیم یا اینکه اگر خلاف جریان عمومی و خواسته جامعه کاری بکنیم، آبرویمان می‌رود. این عده، سنت روشنفکری را نه در یافتن راهکار اجتماعی و جریان‌سازی، بلکه با رفتن به دنبال جریانی که وجود دارد برای خود معنا کرده‌اند و به‌جای آنکه پرچمدار حرکت اجتماعی شوند، به دنبال پرچمی که جامعه به دست گرفته راه می‌افتند. این دسته، به‌شدت از نقد جامعه پرهیز می‌کنند و آبروی خود را مقدم بر یافتن راهکاری برای حل مشکلات جامعه می‌دانند. برای همین هم هست که در سنت آنها، نقد وجود دارد، ولی آن نقد، نقدی گزینشی است و فقط کسانی را شامل می‌شود که جامعه نمی‌پسندشان. راه افتادن به دنبال جامعه، این دسته از روشنفکران را شاید بتواند تا حدی محبوب کند، ولی اقبال بیشتری برایشان فراهم نمی‌‌کند؛ چون آنچه برای جامعه اولویت دارد، حل مسائل و مشکلاتش است و نه کسی که به هر دلیلی، همان چیزی را که آنان می‌گویند این بار بلندتر فریاد کند و در نهایت تبدیل به جعبه رزونانس مطالبات آنان شود. در این 45 سال پس از انقلاب، بخش بزرگی از روشنفکران یا بهتر است بگوییم نخبگان ما، تبدیل به چنین افرادی شده‌اند؛ افرادی که یا اولویت‌شان همراه‌‌شدن با خواسته اجتماعی برای حفظ آبروی خود است یا فیلسوفانی که ناتوان از یافتن زبانی که قدرت انتقال اندیشه‌هایشان را به جامعه داشته باشد. از همین رو، یا نگرانی این بخش از نخبگان از بی‌آبرو‌شدن‌ یا زبانی الکن در بیان راهکارهای فکر‌شده، جامعه ایرانی را در این مدت چنان در مقابل رخدادها تنها گذاشته که حتی در بین همین جمع نیز سخن از قرار‌گرفتن در بن‌بست، سخنی هر‌روزه شده است؛ در‌حالی‌که وظیفه روشنفکر یافتن راهی در شرایط بن‌بست است، نه تکرار اینکه ما در بن‌بست قرار گرفته‌ایم.