گنجنامه و دو متر طلق
در روزهای اخیر خبر مربوط به تخریب بخشی از سنگنوشتههای گنجنامه همدان نه تنها موجب تأسف عمیق دوستداران میراث تاریخی و فرهنگی کشور شد، بلکه این پرسش مکرر را پیش آورد که از چه رو برای حفاظت از آثار تاریخی سرزمینی که دارای یادگارهای ارجمندی است، دقت کافی صورت نمیگیرد. مسئولان میراث فرهنگی غالبا در پاسخ به این پرسش کمبود توان مالی را مطرح میکنند.
در روزهای اخیر خبر مربوط به تخریب بخشی از سنگنوشتههای گنجنامه همدان نه تنها موجب تأسف عمیق دوستداران میراث تاریخی و فرهنگی کشور شد، بلکه این پرسش مکرر را پیش آورد که از چه رو برای حفاظت از آثار تاریخی سرزمینی که دارای یادگارهای ارجمندی است، دقت کافی صورت نمیگیرد. مسئولان میراث فرهنگی غالبا در پاسخ به این پرسش کمبود توان مالی را مطرح میکنند. شاید این پاسخ درخصوص برخی از آثار بزرگ قابل توجیه باشد، ولی حقیقت این است که در بسیاری موارد ضعف فرهنگی و بیعنایتی به آنچه درواقع نشان از هویت ایرانی دارد، سبب آسیبدیدگی و حتی تخریب آثاری میشود که نگاهبانی از آنها به هیچ روی نیاز به هزینه چندانی ندارد، یکی از آنها همین گنجنامه همدان است که دلسوزان و علاقهمندان فرهنگ این خاک بارها به مسئولان فرهنگی شهر کتبا یا شفاها تذکر دادهاند که گنجنامه نباید بی هیچ توجهی به حال خود رها شود، آن هم در زمهریر زمستان همدان که برودت شدیدش طبیعتا موجب آسیب این آثار ارزشمند خواهد شد. نمونه بارز چنین تذکری تقاضاهای مکرر نگارنده از مسئولان مذکور در سفرهای فرهنگی به این شهر بوده که مواجهه با آنان به سبب برگزاری همایشهای فرهنگی طبیعی مینمود. پرسش یا بهتر است گفته شود که هشدار به آنان با سادهترین کلمات مطرح میشد که از چه رو برای محافظت از سنگنوشتههای گنجنامه تدبیری نمیاندیشید و برای مثال روی هر یک از این دو اثر را با دو متر طلق نمیپوشانید که هر رفتگر همدانی هم هزینه آن را با طیب خاطر خواهد پرداخت. پاسخها همه طابقالنعل بالنعل بود، گویی که همه از جایی واحد دریافت کردهاند که بیکموکاست جملهای را تکرار میکنند و آن اینکه «دوهزارو 500 سال است که مانده، باز هم خواهد ماند»، ولی وقتی در پاسخ میشنیدند که برخی از کلماتش در دهههای اخیر تحت تأثیر ابر و باد و مه و خورشید و فلک مخدوش شدهاند و این خدشهها ادامه خواهد یافت، پاسخ به «انشاءالله» میانجامید، ولی ذات باری قطعا در این آسیبدیدگیها که با دو متر طلق قابل جبران بود بههیچوجه نقشی نداشته است، نقش اصلی را کسانی دارند که فقط مدیر امور فرهنگی هستند نه آنکه دود چراغ معرفت را خورده باشند و دل در گرو ارزشها و میراث فرهنگی داشته باشند، اگر میداشتند، دارالفنون تنها یادگار امیر به صورتی درنمیآمد که سگ ولگرد هم با اکراه در آن بیتوته میکند، اگر میداشتند به تجزیه و تحلیل این دو کتیبه میپرداختند تا مفاهیمی ظریف را از آن دریابند که برای نخستینبار در ادب پارسی آرایه تشخیص در این نوشتهها به کار گرفته شده و به «شادی» همانند آسمان و زمین و انسان تجسم بخشیده شده تا آدمیان ارزش آن را نیک دریابند، زیرا پایهریز خلاقیت، ابتکار، نوجویی و امید است که موهبتی است از سوی خدایی که با خلق زییاییهای بیشمار ارضی و سماوی طالب زندگی بانشاط برای انسان است. اگر آن را که باید، میدانستند درمییافتند که خشایارشا فرزند داریوش بزرگ به رغم آنکه پادشاهی مغرور بود و به عالم و آدم فخر میفروخت، چندان که پس از فتح یونان برای نشاندادن قدرتش به صورتی نمادین تازیانههای مکرر بر دریای اژه فرود آورد، وقتی تصمیم میگیرد که سنگنوشتهای از خود در گنجنامه باقی بگذارد، آن را به رغم فضای کافی همتراز سنگنوشته پدر جای نمیدهد، بلکه به صورتی محسوس پایینتر قرار میدهد. چنین رویکردی بیانگر ادب ایرانی است که همچنان در جریان زمان تداوم مییابد به طوری که شاهد بارز آن را در وصیت ابوالحسن خرقانی میبینیم که به گفته عطار در «تذکرهالاولیا» به شاگردانش سفارش کرد تا جسدش را پس از مرگ سی گز پایینتر از کالبد بایزید بسطامی قرار دهند تا نشانه حرمتی باشد که برای شیخ بسطام قائل است.
دیگر اینکه اگر آن آگاهی لازم را میداشتند، به هشدارها وقعی مینهادند و از خرید دو متر طلق برای محافظت از این اثر جهانی که در واقع باید آن را دو برگ از قباله خانه پدری هر ایرانی دانست، طفره نمیرفتند تا به دست بداندیشی آگاهانه یا ناآگاهانه تخریب شود و بعد یادشان بیاید که باید حفاظی برای آن آثار بیمانند در نظر گرفت؛ یعنی بیمار را بر اثر بیعنایتی تا سرحد عدم رساندن و بعد در پی درمان بودن. سنگنوشتههای گنجنامه سبب شد تا رمز و راز خط میخی دانسته شود و دیگر کتیبههای ایران باستان که برای آنها هم از خرید دو متر طلق دریغ میشود، تمام و کمال خوانده شود. آنان که برای آثار باستانی ایران حتی «شاهنامه» پشت چشم نازک میکنند، شاید نمیدانند که هیچ عرضی بیجوهر ماندگار نیست. نمیدانند که تاریخ و فرهنگ ایران از سپیدهدم تاریخ تا امروز آلیاژی غیرقابل تفکیک است. از معابد آناهیتا گرفته تا مساجدی که شکوهشان به گنبد آسمان پهلو میزند، از زند و پازند گرفته تا المیزان و بسیاری یادگارها و میراثهای متعدد که حذف هریک از آنها مایه ازدسترفتن معنا و جوهر ایرانیت است.