|

سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل

از رسوم نوروز که بسیار بر آن تأکید شده، «صله ارحام» است. دید و بازدیدهای نوروزی از همین جنس است ولی در این سال‌ها که شهرها بزرگ‌تر و وقت تنگ‌تر شده، گاهی دیدارهای خانوادگی و دوستانه، محدود شده به همین دید و بازدیدهای نوروزی که به قول استاد سخن، سعدی علیه‌الرحمه، به عادت مألوف و طریق معروف، با خوردن نُقل و گفتن نَقل همراه است.

از رسوم نوروز که بسیار بر آن تأکید شده، «صله ارحام» است. دید و بازدیدهای نوروزی از همین جنس است ولی در این سال‌ها که شهرها بزرگ‌تر و وقت تنگ‌تر شده، گاهی دیدارهای خانوادگی و دوستانه، محدود شده به همین دید و بازدیدهای نوروزی که به قول استاد سخن، سعدی علیه‌الرحمه، به عادت مألوف و طریق معروف، با خوردن نُقل و گفتن نَقل همراه است. در نوروز امسال نَقل و نُقل این دیدارهای نوروزی، دو خبر بود که در دهان‌ها می‌چرخید؛ یکی ماجرای باغ ازگل و آنچه بعد از آن گذشت و یکی هم داستان پارک قیطریه که البته هر دو همچنان ادامه‌دار است و فعلا پایانی بر آنها دیده نمی‌شود. خبر باغ ازگل از جنس آن ماجراهایی است که در این چند دهه، هرازچندی مشابهش در جامعه پخش می‌شود و تا آنجا که در حافظه دارم، تقریبا در همه موارد، روند این‌گونه بوده که جامعه از دست‌درازی‌هایی باخبر شده، افکار عمومی به شدت به آن واکنش نشان داده، حرف و حدیث‌هایی از سوابق ماجرا عیان شده، مدتی در محافل گوناگون در مورد آن صحبت شده و بعد با پخش خبری دیگر از همین دست، این یکی به محاق رفته و آن یکی رو آمده و داستان از نو، تا خبر زمینی و باغی و مرتعی و کوهی و دشتی دیگر. برای همین می‌توان گفت خبر جدید است ولی موضوع، کهنه و تکراری است و تجربه نشان داده، انتظار هم، از هر نوع که باشد، جایی در واقعیت ندارد.

و اما نُقل دیگرِ دید و بازدیدهای نوروزی، داستان پارک قیطریه بود، همان که در چندین دهه پیش به نام «تپه قیطریه» شناخته می‌شد. نمی‌دانم یادتان هست یا نه که این تپه قیطریه، یکی از نقاط عطف دوران انقلاب بود، یعنی همان روزی که نماز جماعتی به امامت «شهید مفتح» در آن برگزار شد. این محله قیطریه یکی از مناطق سنتی شهر تهران است که در آن ایام، بافتی مذهبی داشت و به همین دلیل مساجد مختلفی از گذشته‌های دور در خود دارد و حالا هم یک پارک در آن است که یکی از خیرین منطقه، زمین آن را وقف کرده است. اما آنچه حالا این محله قدیمی را نُقل مجالس کرد، تلاش شهردار تهران بود برای ساختن مسجدی در این پارک و بنا به اخبار قطع‌کردن درختانی در محوطه آن، به همین بهانه ساخت مسجد که واکنش‌هایی گسترده را در پی داشت، تا آنجا که دو طومار برای آن تهیه و امضا شده. طومار اولی، درخواست از قوه‌ قضائیه بود برای جلوگیری از تخریب پارک که در زیر خاک آن محوطه‌ای باستانی قرار دارد و طومار دوم که اخیرا تهیه و امضاکردن ذیل آن ادامه دارد، درخواست برای عزل شهردار کنونی تهران است که لازمه آن پذیرش این درخواست عزل، از سوی شورای شهر تهران و اعلام شهردار جدید و تأیید از سوی وزارت کشور است و جالب همین‌جاست، اما چرا می‌گویم جالب؟

داستان این‌گونه است که آنچنان که می‌توان فهمید، اکثریت امضا‌کنندگان این دو طومار، کسانی هستند که سال 1400 در انتخابات شورای شهر شرکت نکردند و نتیجه آن انتخابات، همین شورای شهر کنونی است که از دلش شهرداری بیرون آمد که به تأسی از «توهم معجزه هزاره سوم»، علاقه ویژه‌ای به تپه دارد و برای همین در تپه قیطریه، دست به تخریب پارکی که زیر آن محوطه باستانی قرار دارد، زده است. بعد، آنهایی که انتخابات شورای شهر 1400 را قبول ندارند، ابتدا از قوه‌ قضائیه‌ای که قبول ندارند، طی طوماری درخواست کرده‌اند تا جلوی شهرداری را که قبول ندارند، بگیرد تا پارک و محوطه باستانی زیر آن را تخریب نکند و در ادامه از شورای شهری که قبول ندارند، خواسته‌اند شهرداری را که قبول ندارند عزل کند و سپس همین شورایی که قبول ندارند، شهردار دیگری را به کار بگمارد تا در ادامه، وزارت کشوری که قبول ندارند، شهردار معرفی‌شده از شورای شهری که قبول ندارند را تأیید کند. البته حالا بماند که مخاطب این دو طومار، اصلا امضا‌کنندگان طومار را قبول داشته باشند که بعد درخواست آنها را قبول کند یا نه؟

اما در پایان یک سؤال؛ آیا بهتر و منطقی‌تر نیست این جماعتی که احساس می‌کنند توسط چنین رفتار مخربی، زندگی‌شان مورد تهاجم قرار گرفته، غیر از نوشتن و امضاکردن طومار، کار دیگری هم بکنند؟ آیا اگر معتقدیم باید از زندگی‌مان محافظت بکنیم، منطقی و عاقلانه نیست که قبل از رسیدن به جایی که طوماری خطاب به آن‌کس که قبول نداریم بنویسیم، سعی کنیم شورای شهری داشته باشیم که حاصل کارش، تخریب کمتر زندگی شهری ما باشد و شهرداری توسط چنین شورایی انتخاب شود که به تپه‌ها علاقه کمتری نشان دهد؟ اگر در جواب بگوییم «کل‌اش را قبول نداریم»، پس اصلا برای چه طومار می‌نویسیم و امضا می‌کنیم؟ به گمان شما با این روشی که در پیش گرفته‌ایم، دیگر تپه‌ای باقی می‌ماند؟ 14 ماه دیگر انتخابات شورای شهر است، من هم مانند جناب آقای «رنانی» معتقدم که طومار نوشتن کار خوبی است، ولی به گمانم بد نیست که هم ایشان و هم امضاکنندگان طومار، این سخن استاد اجل، سعدی را که تجربه زیسته جامعه ماست به خاطر بیاورند که «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل».