|

امید به ترمیم بدنه کارشناسی کشور

اگر بیمار باشیم چه می‌کنیم؟ یا اگر بخواهیم خانه ‌بسازیم؟ اگر قصدمان این باشد که فرزندانمان تحصیل کنند یا هر موضوعی از این دست؟ در همه اینها یا باید خودمان در هر کدام از موضوعات این‌چنینی تبحر و تخصص داشته باشیم و یا به ناچار از کسی که در هر کدام از این موضوعات تخصص لازم را دارد، کمک بگیریم و واقعیت این است که هر کدام از اینها و بسیاری دیگر از این دست، چنان پیچیده، چندلایه و پر شاخ و برگ است که در هیچ کدام، کسی را نمی‌توان یافت که خود به تنهایی از انجامش بر بیاید.

اگر بیمار باشیم چه می‌کنیم؟ یا اگر بخواهیم خانه ‌بسازیم؟ اگر قصدمان این باشد که فرزندانمان تحصیل کنند یا هر موضوعی از این دست؟ در همه اینها یا باید خودمان در هر کدام از موضوعات این‌چنینی تبحر و تخصص داشته باشیم و یا به ناچار از کسی که در هر کدام از این موضوعات تخصص لازم را دارد، کمک بگیریم و واقعیت این است که هر کدام از اینها و بسیاری دیگر از این دست، چنان پیچیده، چندلایه و پر شاخ و برگ است که در هیچ کدام، کسی را نمی‌توان یافت که خود به تنهایی از انجامش بر بیاید. مثلا تصور کنید که یک جراح قلب بسیار حاذق، خود به بیماری قلب دچار شود و عمل جراحی برایش ضروری باشد. همین جراح قلب بسیار چیره‌دست، اگر حتی بهترین جراح قلب جهان ‌باشد، ‌توانایی جراحی قلب خود را ندارد، به یک دلیل بسیار ساده؛ او اول باید بیهوش و بعد جراحی شود و وقتی بیهوش شد که دیگر نمی‌تواند خود را جراحی کند. ولی نکته مهم‌تر آن است که اصلا باید یک پزشک متخصص چیره‌دستی باشد که او را عمل کند. اگر چنین پزشکی در دسترس نباشد، گیرم که او را بیهوش کردند و سینه‌اش را شکافتند و استخوان قفسه سینه را هم شکستند و به قلبش دست یافتند، چه فایده‌ای دارد وقتی که دکتر متخصصی برای جراحی قلب نداشته باشند؟ حال به اداره یک کشور بنگریم. آیا اداره‌کردن یک کشور از جراحی قلب ساده‌تر است و پیچیدگی‌های کمتری دارد؟ واقعیت این است که اصلا چنین نیست، بلکه اداره امور یک کشور و مردم آن بسیار بسیار پیچیده‌تر و تودرتوتر از جراحی قلب است. حال چگونه است که در تصور برخی از ما، اداره یک کشور را می‌توان به افرادی سپرد که در حوزه‌ای که به کار گماره می‌شوند، نه تنها هیچ تخصصی ندارند که حتی برای اداره آن بخشی که به آنان سپرده شده، متخصصان آن را هم به کار نمی‌گیرند و حاصل چه می‌شود؟ همین که در کشور می‌بینیم. نمی‌دانم یادتان هست یا نه و البته زیاد از آن ایام دور نشده‌ایم. آن روزها، ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند و اداره امور کشور را به یک «توهم معجزه هزاره سوم»ی‌سپردند و بعضی در تأیید و تمجید او چه‌ها که نگفتند؟ یادتان هست برخی در وصف محسنات او می‌گفتند «غذایش را با قابلمه از خانه می‌آورد»؟ یعنی ببینید، اداره امور کشور را تا این حد تقلیل داده بودند که یکی به این دلیل برای در دست گرفتن سکان هدایت قوه مجریه خوب است، چون غذایش را از خانه می‌آورد و خب وقتی یک نفر محسناتش برای اداره کشور، قابلمه غذایش باشد، اداره کشور در دستان او هم قابلمه‌ای می‌شود؟ همان چیزی که در هشت سال صدارتش گذشت و در یک قلم، نابودی 800 میلیارد دلار سرمایه‌های این کشور که از فروش نفت به‌دست آمده بود و معلوم است که باقی ماجرا چه می‌شود. 

وقتی یکی، بزرگ‌ترین حسنش، نه نگاه کارشناسی به امور که قابلمه‌ای باشد که زیر بغل می‌زند، در اولین حرکت، شروع می‌کند به جاروکردن هر کسی که به جای قابلمه به تخصص و دانشش تکیه زده و نتیجه کار می‌شود زخم‌زدن بر بدنه کارشناسی اداره کشور و هر کسی که نه با قابلمه که با دانش خود در جایگاه اداره امور قرار گرفته است.

برای من بشخصه آنچه در انتخابات سال 92 اهمیت داشت، این بود که بارقه‌هایی از بازگشت نگاه کارشناسی و تخصصی برای اداره کشور در افق تحولات دیده می‌شد. هر چه بود، صحبت از این نبود که فلانی برای اداره کشور مناسب است چون هر روز صبح قابلمه زیر بغلش می‌زند و از خانه به دفتر ریاست‌جمهوری می‌رود و هر کسی هم که دنبال عیب‌جویی بود، نهایتا باید از این می‌گفت که این یکی جراح قلب خوبی نیست و برای درمان کشور طبیب حاذقی نیست، هرچند بسیار هم گفته می‌شد که این رئیس‌جمهور خوبی نیست، چون مثلا جوجه کباب می‌خورد. بالاخره هر چیز که هست، بسیاری بر این عقیده‌اند که معیار خوبی و بدی و درستی و نادرستی در اداره کشور، همان قابلمه است. ماجراها گذشت تا به سال 98 رسیدیم و دوباره آنها که سنجه و متر درستی و نادرستی در اداره کشور، برایشان قابلمه و جوجه کباب بود و سیر تحولات را به سمتی بردند که دوباره بدنه کارشناسی کشور را نحیف‌تر و لاغرتر کنند تا آنجا که موقع تنظیم بودجه کشور، بزرگ‌ترین متخصص تنظیم بودجه را کنار نهادند و در کپی‌برداری از آن «توهم معجزه هزاره سوم» که سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد و بدنه کارشناسی کشور را بیرون ریخت و عده‌ای قابلمه به‌ دست را جایگزین کرده بود، اینان هم کارشناسی در تنظیم بودجه را کنار گذاشتند، چنان‌که الان هنوز معلوم نیست بودجه امسال چه بلایی سرش آمد و به کجا رسید.

خیلی‌ها آرزوها و رؤیاهای دور و درازی برای کشور دارند و می‌گویند تا فلان نشود، بهمان نخواهد شد ولی من فقط به یک چیز امید بسته‌ام. اینکه شاید مردم همت کنند و بیایند و از دل این انتخابات، راهی برای بازگرداندن بدنه کارشناسی کشور به روند تصمیم‌گیری‌ها باز شود، نه اینکه دوباره آن نگاه قابلمه‌ای که این بار وعده گوشت می‌دهد، دوباره مقدرات کشور را به‌ دست بگیرد.