انتخابات هشتم تیرماه
سیاست حقیقت در برابر سیاست پساحقیقت
سیاست نمایشی (performative politics) چندی است الگوی غالب بسیاری از نظامها و رفتارهای سیاسی شده است. این یکی از عوارض زیستن در عصر پساحقیقت (post-truth era) است. در این الگو، صحنه سیاست مانند صحنه نمایش آراسته میشود و سیاستگران به شیوه شعبدهبازان، صوت و صورت و پوشش و گویش خود را میآرایند.
محمدمهدی مجاهدی
۱. سیاست نمایشی (performative politics) چندی است الگوی غالب بسیاری از نظامها و رفتارهای سیاسی شده است. این یکی از عوارض زیستن در عصر پساحقیقت (post-truth era) است. در این الگو، صحنه سیاست مانند صحنه نمایش آراسته میشود و سیاستگران به شیوه شعبدهبازان، صوت و صورت و پوشش و گویش خود را میآرایند. در این شیوه سیاسی، کنشها و سخنان سیاستگران درست مانند عناصر صحنه شعبده همگی برای بازنمایی چیزی که نیست، طراحی شده است، تا چیزی که هست از چشمها پنهان بماند. سیاست نمایشی در عصر پساحقیقت را میتوان سیاست پساحقیقت (post-truth politics) نامید.
۲. غیر از پیچیدگی و پیشرفت فنون وانماییهای ادراکی و دستکاریهای شناختی در جوامع شبکهای و فضاهای مجازی، ریشه اصلی رواج سیاست پساحقیقت جای دیگری است. ما همگی بی آنکه بدانیم یا بی آنکه بخواهیم، در کمند گرانش عصر پساحقیقت گرفتار شدهایم. در چنین زمانهای، دروغ صرفا رایج یا محمود نیست، بلکه یکسره بیاهمیت است. کوشش برای تشخیص راست و دروغ مشغلهای زائد و ملالآور است که فقط بیکارانی را که بیجهت دلشان خوش است، به خود مشغول میکند. چنین کوششی نهتنها سرگرمکننده و جالب (fun) نیست، بلکه حتی چندشآور است و چهبسا بیمارکننده. اهمیتی ندارد چه کسی دارد راستش را میگوید و چه کسی دارد لاف میزند. دروغگویی مایه شرمساری دروغگویان و راستگویی مایه سرفرازی راستگویان نیست. راستگویی و دروغگویی اصلا ویژگی مهمی برای شناسایی شخصیت افراد نیست. پرهیز از دروغ و التزام به حقیقت، هیچیک، فضیلت یا وظیفه یا سودمند یا خوشعاقبت نیست. غوطهوری در دروغ هم نه رذیلت است، نه عصیان، نه مایه زیان، نه سبب خسران. دقیقا در چنین زمانهای است که میشود سالها صبح و شب به دوربین زل زد و دروغ گفت و به جای منحنیهای دقیق علمی، عکس مار کشید و مردم را به نهاد علم بدگمان کرد و کشور را به خاک سیاه نشاند، ولی باز هم نزد توده، محبوبالقلوب ماند و نزد نخبگان، قریبالنظر بود، مثل ترامپ. همهاش به این علت است که در چنبره جاذبه عصر پساحقیقت گرفتار شدهایم و در این میدان گرانش، نیروهای دیگری مهماند، ولی راست و دروغ دیگر آن اهمیت سابق را ندارند. در نمای درشت تاریخی، تو گویی سوفسطاییان از اعماق تاریخ، زامبیوار، برآمدهاند و در قالب سیاستگران عصر پساحقیقت تناسخ یافتهاند و دارند شوکران حقیقتکشی را به وارثان عقلگرایی و میانهروی و خیرخواهی و آیندهنگری و دوراندیشی سقراطی میچشانند.
۳. سیاست پساحقیقت بیماری مُسری زمانه است. نگاهی به اخبار انتخابات در چهار گوشه جهان نشان میدهد سیاست پساحقیقت چگونه دارد دولتی جهانی بر پا میکند. سیاست پساحقیقت به جای عقول و عواطف مثبت، عواطف و احساسات منفی مردم را برمیانگیزد. برتریطلبی، خودشیفتگی، غرور، عظمتجویی، حرص، طمع، خشم، حسد، تکاثر و تفاخر همگی دستمایههای اصلی سیاست پساحقیقتاند. بازیگران سیاست پساحقیقت این هنر را دارند که بار سنگین مسئولیت اخلاقی و مدنی را از روی دوش خود و مردم بردارند و عذاب وجدان بابت شکستها و ناکامیها را از ذهن و روان مردم بزدایند، همه کاستیها و کوتاهیهای خود را به گردن دشمنان بیندازند، هندوانههای درشت زیر بغل مردم بگذارند، وعده بهشت بیکوشش را به آنها بفروشند و رأی آنها را بخرند، خیال تودهها را صبح با شیپور جنگ به سوی قلههایی پرافتخار پوشیده از آسیابهای بادی گسیل کنند و شب با سرود پیروزی به بستر آرامش بفرستند.
۴. سیاست پساحقیقت سیاهچالهای است که میتواند با گرانش عظیم خود ما را به اعماق خود فرو ببلعد. اگر خیرخواهانه و مسئولیتشناسانه و حقیقتجویانه به خود بیاییم، گمشدن در اعماق این سیاهی بیپایان سرنوشت محتوم ما ایرانیان نیست. اراده سیاسی و کنشگری مدنی و عاملیت انسانی نیرویی رهاییبخش دارد، اگر با ساز سیاست حقیقت (politics of truth) همنوا شود. داستان آن کودکی که به صرافت طبع معصوم خود، علیرغم بازیگری همگانی، فریاد میزند که پادشاه عریان است، تمثیلی است که به لب لباب سیاست حقیقت را آشکار میکند. در این داستان، لباس پادشاه نماد باورهای دروغ ولی مسلط و شکوهمند و تزیینیافته و پشتگرم به قدرت است. سیاست حقیقت شیوهای است که حقیقت را نه فقط در گوش قدرت میگوید بلکه آن را رودررو با مردم در میان میگذارد، خیر جامعه و حکومت را از خوشی مردم و حاکمان گرامیتر میشمارد، از عواطف و احساسات مثبت مردم شمعی بر میگیرد تا چراغ کنش عقلانی معطوف به خیر عمومی را روشن کند و با خرد جمعی و با جان و با آبروی خود، این چراغ را در مصاف تندباد پساحقیقت پاسداری میکند. راستش را میگوید حتی اگر راست و دروغ از هم قابل تشخیص نباشند. دروغ نمیگوید، حتی اگر دروغ را فقط به طعم شیرین و دلخواه و همنواییاش با منافع قدرت بشناسند و نه به خیانتش به واقعیت انسان و نه به نیروی ویرانگرش که چیزی از خیر عمومی و اعتماد اجتماعی و بافتار جامعه باقی نمیگذارد. و راستش را میگوید حتی اگر راست را فقط به وزوز خرمگسوار و مزاحم و تلخی بیتابکنندهاش بشناسند، نه به وفاداریاش به واقعیت انسان و نیروی سازندهاش برای کشف و حذف خطا و تأمین خیر عمومی و بازسازی اعتماد اجتماعی و ترمیم بافتار ازهمگسیخته جامعه و حکومت.
۵. انتخابات پیشرو پنجره امیدی است برای همه کسانی که هنوز راست و دروغ را از هم تشخیص میدهند و راستی را بر صدر مینشانند و روان و اراده خود را از عواطف و احساسات منفی میپالایند تا بتوانند چراغ کنش عقلانی را با شعلهای از عواطف و احساسات مثبت انسانی روشن کنند، خیر عمومی و بلندمدت را از امیال خصوصی و منافع کوتاهمدت خود برتر مینشانند و راه جامعه و سیاست را برای فرزندان و آیندگان هموار و خوشفرجام میخواهند و میسازند.
۶. تفاوت مسعود پزشکیان با دیگر نامزدها به اندازه تفاوت سیاست حقیقت با سیاست پساحقیقت است. گویی یک سو، پزشکی متعهد به قسم طبابت ایستاده و پیمان بسته و نشان داده است که راستش را میگوید و به قدر دانش و تجربه خود در چارچوب وجدان اخلاقی سخن میگوید و وعده گزاف نمیدهد و لاف نمیزند و گویی دیگر سو، مدعیان طب گیاهی نشستهاند که تنها اصل راهنمای آنها به زبان فرهنگ کوچه همان ضربالمثل قدیمی است که...