|

آیا این یک بازی از پیش باخته است؟

به گمان من، یکی از مهم‌ترین فرازهای آخرین نطق رئیس‌جمهور پزشکیان در دفاع از کابینه معرفی‌شده به مجلس، آنجا نبود که ایشان از توافق انجام‌شده برای معرفی کابینه گفت، که این مسیری است که همیشه رؤسای جمهور پیشین هم رفته بودند و همه از آن خبر داشتند، فقط این‌طور صریح به آن اشاره نشده بود. پس مهم این نبود، مهم آنجا بود که جناب پزشکیان از مخالفت جناب صالحی با معرفی خود به‌عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت و اینکه جناب پزشکیان بارها از او جواب «نه» شنیده بود.

به گمان من، یکی از مهم‌ترین فرازهای آخرین نطق رئیس‌جمهور پزشکیان در دفاع از کابینه معرفی‌شده به مجلس، آنجا نبود که ایشان از توافق انجام‌شده برای معرفی کابینه گفت، که این مسیری است که همیشه رؤسای جمهور پیشین هم رفته بودند و همه از آن خبر داشتند، فقط این‌طور صریح به آن اشاره نشده بود. پس مهم این نبود، مهم آنجا بود که جناب پزشکیان از مخالفت جناب صالحی با معرفی خود به‌عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت و اینکه جناب پزشکیان بارها از او جواب «نه» شنیده بود. اما چرا جناب صالحی این‌قدر صریح و بی‌حاشیه بر جواب «نه» پای می‌فشرده؟ ممکن است برخی این را به تواضع ایشان یا دلایلی از این دست ربط دهند که می‌تواند دلایلی صادق نیز باشد، ولی تصور من این است که دلایلی بسیار مهم‌تر در این میانه وجود دارد. بگذارید این‌طور بپرسم که قرار است وزیر ارشاد در چهار سال پیش‌رو چه کند؟ برای جواب به این سؤال باید اول ببینیم که وزیر ارشاد با چه وضعیتی روبه‌رو است؟ در 20 سال گذشته و پس از پایان دوره اصلاحات و زمامداری جناب خاتمی، به‌مرور در حوزه کاری وزارت ارشاد اتفاقاتی رخ داد که حاصل آن را امروز مشاهده می‌کنیم. یکی از این اتفاقات در حوزه رسانه رخ داد. آنانی که دوران اصلاحات را تجربه کرده‌اند، می‌دانند که آن دوره را «دوران بهار مطبوعات» نیز می‌نامند که با وجود دشواری‌های عدیده، مطبوعات کشور نقش پررنگ و یگانه‌ای در بین مردم داشتند و کم نبودند کسانی که هر روز صبح، چندین روزنامه می‌خریدند و دیدن مردمی که پای دکه‌‌های روزنامه‌فروشی‌ تجمع کرده و از بین مطبوعات، یک یا چندتای آن را انتخاب می‌کردند و پولش را می‌دادند و بعد به دنبال کار خود می‌رفتند، تصویری  بسیار شایع بود.

 اتفاقی که با انتشار روزنامه «جامعه» شروع شد و به‌سرعت مورد استقبال قرار گرفت و با وجود برخوردهای بسیار با مطبوعات و روزنامه‌نگاران، تا آخرین روزهای دولت هشت‌ساله اصلاحات تداوم پیدا کرد و تیراژ روزنامه‌ها میلیونی شد. این استقبال گسترده جامعه از رسانه‌های داخل کشور یک نتیجه بسیار مشخص داشت و آن‌هم اینکه مرجعیت رسانه‌ای کشور در درون خودِ ایران بود و تقریبا آنچه رسانه‌های خارج کشور می‌گفتند، تأثیری بر افکار عمومی ایرانیان نداشت. تأثیر‌گذاری مطبوعات نیز آن‌چنان بود که رسانه ملی با وجود آن امکانات یگانه و بی‌رقیب در داخل کشور، گمان برد که اقبال عمومی به خاطر کاغذی‌بودن رسانه‌هاست و نه محتوای تولیدی آنها و هم از‌این‌رو، رسانه ملی هم به جمع مطبوعات پیوست و روزنامه منتشر کرد که مانند خود رسانه ملی، سهمی در افکار عمومی نیافت و چیزی شد مانند خود رسانه ملی و حتی بسیار پایین‌تر از آن. با پایان بهار مطبوعات و عصر اصلاحات و تعطیلی روزنامه‌ها به انحای گوناگون و نیز راه‌افتادن شبکه‌های ماهواره‌ای و تولد پلتفرم‌های مجازی، رسانه ملی که دیگر با تعطیلی رسانه‌های کاغذی داخلی رقیبی نداشت، به‌سرعت بازی را به رسانه‌های خارج کشور و شبکه مجازی باخت؛ باختی که قبل از آن در مرجعیت رسانه‌ای به رسانه‌های داخلی تجربه کرده بود و حالا مرجعیت تفریحی و تفننی را هم از دست داد و بعد از آن باخت گسترده، طوری در این 20 سال عمل کرده که گویی اتفاقا قصد رسانه ملی همین بوده که مرجعیت رسانه‌ای به خارج از کشور برود و شاهدی برای اشتباه‌بودن این تصور نمی‌توان یافت. موضوع بعدی مسئله تولیدات تصویری و به‌ویژه سینمایی است. یک زمانی تولیدات سینمایی بسیار وابسته به تجهیزات بود و گرانی تجهیزات، خالقان سینما را مجبور به اجاره این تجهیزات می‌کرد که مثلا بنیاد فارابی یکی از مراکز تدارک این تجهیزات بود. اما با رشد تکنولوژی، تقریبا فراهم‌کردن تجهیزات لازم برای تولید یک فیلم، بسیار در دسترس شد. با تحولات پس از اعتراضات 1401 نیز موضوع پوشش بانوان در فیلم‌ها به یک گره کور تبدیل شده، چنان‌که در هر سال چندین و چند فیلم با پوشش آزاد زنان در کشور ساخته می‌شود و به جشنواره‌های جهانی می‌رود که دیگر کنترلی بر آنها نیست و هنر زیرزمینی را از موسیقی و شعر و نقاشی، به گران‌ترین آنها، یعنی سینما هم رسانده است. حالا وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی با این وضعیت چه می‌خواهد بکند و فقط در همین دو قلم اشاره‌شده، اصلا چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ مثلا اکثر مسئولان 20 سال گذشته دست در دست رسانه ملی بگذارند و بگویند به ما چه که مرجعیت رسانه‌ای به خارج از مرزها رفته و رسانه‌های کشورهای دیگر، افکار عمومی مردم ما را شکل می‌دهند یا راه‌حلی بیابد؟ یا مثلا در همین موضوع سینما، مانند سه سالی که گذشت، عمل کنند و مروج لودگی در سینما شوند، آن‌هم سینمایی که تا همین سه سال پیش، یکی از سرآمدان سینمای جهان بود؟

به اینها که نگاه می‌کنیم، معنا و دلایل تکرار و تأکید آن «نه» را که جناب صالحی به رئیس‌جمهور می‌گفت می‌فهمم، چون ایشان خوب می‌داند که در کجا گیر کرده و خوب می‌داند که فقط خودش نیست که باید اراده کند و برنامه بدهد که در همین دو قلم (حالا کتاب و موسیقی و باقی موارد دیگر بماند) اتفاقی مفید برای کشور بیفتد. وقتی که رسانه ملی با آن‌همه امکانات، تبدیل شده به فرصت‌ساز برای رسانه‌های خارج کشور، وزیر ارشاد چه می‌تواند بکند؟ البته می‌تواند، ولی نه با این دست‌فرمانی که تا حالا بوده. این‌طوری، بازی را باخته شروع می‌کند.