بعد از کامران مرتضی و محمد
صبح امروزی بود که نگذاشتند یک استاد به دانشگاه برسد. دقایقی مانده به ساعت هشت بامداد، دانشجویان منتظرش بودند اما محمد مفتح هرگز به کلاس درس خود نرسید.
صبح امروزی بود که نگذاشتند یک استاد به دانشگاه برسد. دقایقی مانده به ساعت هشت بامداد، دانشجویان منتظرش بودند اما محمد مفتح هرگز به کلاس درس خود نرسید.
آنها که تاریخ ایران را دنبال میکنند ۲۷ آذر ۵۸ را هیچوقت فراموش نمیکنند. پیش از او هم در اردیبهشت همان سال استاد دیگری به نام مرتضی مطهری، شبانه ترور شد تا صبح فردایش از رفتن به کلاس دانشجویان منتظر بازبماند. نمونه تلخ دیگر به زمستان پیش از آن برمیگردد که استاد کامران نجاتاللهی در بالکن دانشگاه پلیتکنیک هدف تیر سربازان دوره پهلوی قرار گرفت. این در حالی بود که استادان به نشانه اعتراض به خفقان و نبود آزادی بیان، در طبقه فوقانی دانشگاه اعتصاب خود را شروع کرده بودند اما در آن صبح مهگرفته خبر اصابت گلوله به پیکر استاد سبب شد دانشجویان در بهت ازدستدادن او فرو روند و از پاسخگونبودن دستگاه حاکمیت به خروش آیند. واقعه دی ۵۷ نیز در تاریخ دانشگاه ثبت شد تا مانند دو رویداد یادشده دیگر در سینهها زنده بماند. بعد از کامران، مرتضی و محمد، دورههای گوناگونی در سپهر سیاسی کشور طی شد. هرکدام از رئیسجمهورهایی که بر سر کار آمدند، وعدههای متنوعی به دانشجویان دادند تا نشاط و کنشگری آزاد به دانشگاه برگردد. از جمله آنکه دکتر پزشکیان به محض استقرار در پاستور، صراحتا فرمان بازگشت استادان اخراجشده دو سال اخیر به خانه تدریس را اعلام کردند. انصافا گامهایی نیز در انجام این امر ضروری برداشته شد اما هنوز هم هستند شماری از مدرسان که پشت در دانشگاه ماندهاند و انسداد همچنان برایشان ادامه دارد.
در همین چند روز گذشته هم در دانشکده علوم اجتماعی در سالن استاد شهید مطهری زیر عنوان «دانشگاه؛ امکان یا امتناع؟» نشستی برگزار شد با این توضیح که دانشگاه امروزه با مسائل و فروبستگیهای متعددی روبهروست و فضاهای دانشگاهی به طرق مختلف از دانشجو دریغ میشود. در این شرایط، دانشگاه دیگر امکانی برای کنشورزی و فعالیتهای علمی و اجتماعی، در خود نمیبیند. اکنون راه برونرفت از این شرایط چیست؟ آیا دانشگاه هنوز یک امکان است و باید به راهکارهایی درون خود آکادمی اندیشید یا باید روزنههای امید و گشایش را در آکادمیهای موازی جویا شد؟
به طور نمونه، نگار ذیلابی، استاد بلاتکلیف دانشگاه بهشتی هم درباره دلایل اخراجش و وضعیت این روزهایش نوشته: «در این صد و چند روز از وعده دولت، تعداد انگشتشماری پس از دوندگیهای فراوان بر سر کار بازگشتهاند. از جمع ۴۰ استادی که میشناسم فقط پنج نفر بازگشتهاند».
متأسفانه اطلاعات دقیقی درباره بازگشت همه استادان اخراجی به کلاس درس در دسترس نیست. خوشبختانه در همین هفته جاری جمعی از استادان تعلیقی دانشگاه در نامهای خطاب به رئیسجمهور وضعیت خود را چنین شرح دادند: «...در گفتوگوی تلویزیونی که با شما در تاریخ دوازدهم آذر انجام گرفت، درخصوص استادان اخراجی فرمودید که وضعیت بسیاری از این اساتید بررسی شده و جز کسانی که مشکل قضائی داشتهاند، اکثر آنان اکنون به کار خود بازگشتهاند. علیرغم پیگیریهای فردی و جمعی، تا زمان نگارش این نامه هنوز به محیط کار دانشگاهی خود بازنگشتهایم... وضعیت آن دسته از استادانی که به دلیل فعالیتهای دانشگاهی خود دارای پرونده قضائی هستند نیز نیازمند توجه ویژه شما و وزارت علوم است... . شایسته نیست استادانی که اتهامشان دفاع از آزادی آکادمیک در همه ابعاد و شئون آن است، از بازگشت به دانشگاه منع شوند. پیگیری وضعیت این استادان علاوه بر اینکه جزء وعدههای انتخاباتی صریح شما بوده است، نشانهای است از عزم حاکمیت برای گشودن باب گفتوگوی عقلانی با شهروندان و تلاش برای پاسداشت سرمایههای انسانی».
به طور قطع معضلات پیچیده فرهنگی کشور از طریق ترمیم پل ارتباطی با دانشگاه قابل حل است و با نظر به این نامه دردمندانه مدرسان دانشگاه میتوان در راستای توسعه سیاسی، گامهای محکمی برداشت. با امیدی روشن به تحقق آن روزهای گشایش که روح استادان شهید میهن را شاد خواهد کرد و رهروی عملی از راه پاک آنان به اثبات خواهد رسید.