|

به مبارکی یلدا

ای سایه سحر‌خیزان دلواپس خورشیدند /زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم «‌سایه‌»

ای سایه سحر‌خیزان دلواپس خورشیدند /زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم

«‌سایه‌»

یلدا، از سد ستبر زمان می‌گذرد و از درازنای تاریخ، در شط پرشوکت و پرشکوه شب، به پیش می‌آید، به دل‌ها، به خانه‌ها. چه راه درازی پیموده. می‌آید، هر سال می‌آید، در درازترین شب سال می‌آید. می‌شکافت شب را و سیاهی و تاریکی را. شعله زیبای امید را فروزان می‌دارد و خستگان و شب‌زدگان را به بیداری و نوید نور و روز و شور بشارت می‌دهد. با رسیدنش گرد‌هم می‌آییم، شب سیاه را زیبا می‌‌کنیم و به صبح و خورشید می‌رسانیم و می‌خواهیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم. نیاکان ما در دامنه البرز در شب یلدا بیدار می‌ماندند، آتشی برمی‌افروختند و شادان و پای‌کوبان شب را به رشته مهر به نور و روز و خورشید می‌رساندند. ‌یلدا نوید نور است و زادروز خورشید. در اوج سیاهی با دمیدن سپیده سحری خورشید از پشت کوه‌ها و میان دریاها سرک می‌کشد، بالا می‌آید، سیاهی پایان می‌یابد و روز آغاز می‌شود. پس از آن، از طول شب کاسته می‌شود و بر عمر روز افزوده تا نوروز که زمان روز و شب برابر می‌شود، تعادل بهاری و هنگام عدل و داد فرامی‌رسد. در زیبا‌ترین لحظه هستی زمین و زمان به هم گره می‌خورند، زمین می‌گردد و می‌چرخد. سالی نو و روزی نو آغاز می‌شود‌؛ نوروز‌. یلدا زمان و زمین را به عمو نوروز می‌سپرد و می‌رود. فرزندان ایران‌زمین هر‌جا که باشند، این دو رویداد را گرامی‌ می‌دارند و گرد‌هم می‌آیند. پدران ما که با طبیعت پیوندی یگانه داشتند، تقویم طبیعی را بر پایه 40 شب و‌ روز و «چله» برای زمان و زندگی برگزیدند. غروب آخرین روز چله بزرگ، جشن سده را برگزار می‌کردند‌. گردهم می‌آمدند با پرپایی آتشی گرم در شبی سرد و خواندن سروده‌هایی بر گرد آتش، همگام و همراه با گردش روزگار به پایکوبی می‌پرداختند و بذر شادی را می‌‌پراکندند.

در درازترین و سیاه‌ترین شب سال، به نور دل می‌بستند و کف‌زنان و پای‌کوبان سرود هستی را سر می‌دادند و می‌دانستند:

صبح صادق ندمد 

تا شب یلدا نرود ‌ 

دوستان من، ‌یلدا، شب چله، شب وفاق و شوق عشق است. شب شور و شادی‌، زایش نور و مهر‌.

تاریکی بماند، نماند، برود، نرود، بیاید، نیاید، چه غم که از دل تاریکی خورشید ‌زاده می‌شود.

یلدا شب پیروزی پاکی، روشنایی، زیبایی و آزادی است بر پلشتی، تاریکی، زشتی و ستمگری.

نهراسیم ز شب. در دل تاریکی شب به زایش سپید نور دل ببندیم.

ایمان بیاوریم، باور کنیم و بدانیم که شب دراز است و سحر نزدیک است. به قول حضرت مولانا:

چون تاریکی دراز آید/ بعد از آن روشنایی در‌آید‌.

در این خاک پاک که ایران نام دارد، بر زبر این زمین سبز و زیر این آسمان آبی، هرجا که ایرانی است با همه دردها و داغ‌ها، یلدا را که ابوریحان بیرونی «میلاد اکبر»‌ می‌نامد، گرامی می‌دارد. در رم هم شب یلدا را گرامی می‌داریم‌. در شبی سرد و پرسوز جمعی بودیم‌؛ دوستان ایرانی و ایتالیایی، خرد و بزرگ، کوچک و کلان گرد آمده بودند‌. شب شاد خوشی بود. دوستانم و پسرانم امید و نوید خواستند که قصه یلدا را باز‌گویم‌. از تولد مهر و میترا و از زادروز مسیح که برگرفته از آیین مهر و سنت ماست، سخن گفتم و اینکه مسیحیان روزی از هفته را روزی مقدس، روز تعطیل روز زایش خورشید، Sunday، می‌نامند‌.

به سنت مرسوم خواستند ‌از شاعر عاشق، حضرت حافظ شیرازی، فالی بگیرم و شعری برخوانم و ترجمان آن را برای یاران ایتالیایی باز‌گویم‌. پذیرفتم‌. دیدگان را بستم‌. دیوان حافظ را گشودم‌. شمع‌ها در میان نور قرمز دانه‌های یاقوت‌فام انار و هندوانه سایه‌‌روشنی جادویی آفریده بودند‌. حضرت حافظ از میان پرده شب به در‌ آمد‌. رخ نمود، در‌خشید و خواند‌:

صحبت حکام ظلمت شب یلداست

نور ز خورشید جوی بو که بر‌آید‌

همواره زیبایی و شادی جهان بر جانتان روان‌. دلتان شاد و شیدایی. شبتان گرم و یلدایی‌.