کاسبان آشوب
میگویند در مثل مناقشه نیست و امیدوارم اگر اینجا از مثالی استفاده میکنم، خوانندگان آن را حمل بر بیادبی و توهین نکنند. ایرج میرزا شعری دارد که میگوید «دو نفر دزد خری دزدیدند/ سر تقسیم به هم جنگیدند/ آن دو بودند چو گرم زدوخورد/ دزد سوم خرشان را زد و بُرد».
میگویند در مثل مناقشه نیست و امیدوارم اگر اینجا از مثالی استفاده میکنم، خوانندگان آن را حمل بر بیادبی و توهین نکنند. ایرج میرزا شعری دارد که میگوید «دو نفر دزد خری دزدیدند/ سر تقسیم به هم جنگیدند/ آن دو بودند چو گرم زدوخورد/ دزد سوم خرشان را زد و بُرد». بر دو اعتراض 96 و 98 و در زمان خودش تحلیلی نوشته بودم که چگونه باید آن دو اعتراض را نگاه کرد و به این شعر اشاره کرده بودم.
آن دو اعتراض را تقریبا دیگر همه قبول دارند که ریشه در نارضایتیهای گسترده عمومی داشت، ولی غیر از نارضایتی عمومی، نکات دیگری هم در آن دو رخداد وجود داشت که این روزها کم و زیاد درباره آن هم گفته میشود، ولی در زمان خودش کمتر به آن توجه میشد یا اگر هم گفته میشد، چندان گوشی برای شنیدن وجود نداشت. در ماجرای سال 96 که از مشهد آغاز شد، در همان زمان، معاون اول وقت، آقای اسحاق جهانگیری، به کسانی که در آن ماجرا آتشبیار معرکه بودند هشدار داد که چنین نکنند و نوع گفتارش حکایت از این داشت که آن رخداد دارای سازماندهی است. اعتراضات که با تعطیلی صندوقهای قرضالحسنه در مشهد آغاز شده بود، بهسرعت در سراسر کشور گسترده شد و گفته میشد که همزمان در صد شهر، هر شب معترضان به خیابانها میآمدند.
در آن ایام بنا بر دعوت اداره میراث فرهنگی خوزستان از بعضی آثار بهجایمانده از گذشتههای دور، به برخی از روستاهای این استان رفته و عکاسی میکردم. یکی از نکات جالب برایم این بود که هنگام عکاسی از یکی از روستاهای شهرستان بهبهان و در مسیر رسیدن به یکی از قدیمیترین مدارس علمیه کشور که بنایی بازسازی شده بود، چوپانی سر راهمان را گرفت و گفت ساعت چهار بعدازظهر بیایید در میدان روستا جلوی مسجد برای تظاهرات. از او پرسیدم که چه کسی گفته برای تظاهرات بیاییم؟ جواب داد امروز موقع نماز صبح از بلندگوی مسجد گفتند بیایید. این را حمل بر هیچ چیزی نمیکنم و فقط نقل یک خاطره شخصی است، ولی همان موقع برایم جالب بود که چطور در صد شهر کشور که غالبا شهرهای کوچک بودند، اعتراضاتی همزمان برپاست و از آن جالبتر این بود که آن اعتراضات، تقریبا همزمان و در یک شب به پایان رسید (غیر از یک شهر که آن هم دلیل داشت).
بعد از پایان آن اعتراضات بود که کمکم و به مرور خبر رسید و گفته شد صاحبان آن صندوقها که مدعی طلب از دولت بودند، توانستند آن ادعا را به کرسی بنشانند و دولت هم پولهای هنگفتی به آنان داد و بعد تورم بسیاری هم بابت این جابهجایی نقدینگی در کشور پدید آمد که آثارش تا امروز ادامه دارد و یکجورهایی این پرسش پیش آمد که آیا آن اعتراضات ربطی به این ادعاهای مالی دارد یا خیر و آیا برخی توانستهاند روی موج نارضایتی عمومی سوار شوند و آن را در کل کشور سازماندهی کنند که طلبی را ادعا کنند و تا آن طلب را نگرفتند، اعتراضات هم ادامه داشت، آیا؟ بعد هم ماجرای بنزین سال 98 که قطعا افزایش قیمت حاملهای انرژی بیشتر از همه به ضرر قاچاقچیان سوخت بود؛ همانها که جناب پزشکیان میگوید از تولید تا توزیع، 20 میلیون لیتر آن گم میشود و البته بیشترین نفع را از ثابتماندن قیمت حاملهای انرژی در این چند سال بعد از اعتراضات 98 بیبرو برگرد، قاچاقچیان سوخت بردهاند؛ چون اگر قیمت سوخت در ایران همان باشد که در دیگر نقاط جهان است که برای قاچاق سوخت صرف نمیکند.
و سؤال اینکه آیا برخی از اعتراض و نارضایتی کاسبی میکنند و اگر آشوبی در کشور بشود (غیر از آنها که در خارج کشور مترصد اعتراضات در کشورند) آیا هستند کسانی که در داخل هم کسبوکارشان در آشوب است؟ حالا باز انگار یک خبرهایی هست. دولت پزشکیان در گام دوم به سوی تحقق دو وعده اصلی انتخاباتی خود، یعنی حجاب و فیلترینگ، بعد از مقاومت در مقابل فشار ابلاغ مصوبه عفاف و حجاب که مسکوت ماند و حداقل در این مورد به نظر میرسد تلاشهایی را که برخی برای کشاندن کشور به آشوب داشتند عقیم گذاشت، حالا بعضیها دعوت کردهاند که وامصیبتا که خنجر از پشت زده شده و چه نشستهاید و کفن بپوشید و با موتور به خیابان بیایید و وعده هم دادهاند که بعد از نماز جمعه. وقتی این یادداشت را مینوشتم هنوز ساعت ادای وعدهشان نرسیده بود و مهم هم نیست؛ مهم آن است که عدهای قرار است در اعتراض، به خیابان بریزند و مدعی هستند بیشتر از هرکسی به این کشور و این نظام معتقدند؛ درست مانند آنها که سال 96 در مشهد جرقه به انبار باروت زدند. اما آیا نارضایتیهای امروز هم مانند و در سطح نارضایتیهای سال 96 است و آیا میشود گفت که کاسبان آشوب، این بار هم اعتراض را در یک روز کلید بزنند، در توافقی احتمالی، مانند سال 96، در یک شب همه چیز تمام میشود؟ هرچه هست، یاد رمان «مرگ کسبوکار من است»، اثر «روبر مرل» میافتم. گویا بر همان سیاق، برای برخی، آشوب کسبوکار است و البته خوب نفع میبرند از آشوب.