|

نگاهی اجتماعی و حقوقی به پدیده فریب در ازدواج

ابتدا روایتی واقعی از یک پرونده طلاق به علت فریب‌کاری پسر جوان را بیان می‌کنم و سپس ابعاد حقوقی بحث فریب در ازدواج را بررسی می‌کنم.

نگاهی اجتماعی و حقوقی به پدیده فریب در ازدواج

امیرحسین صفدری- پژوهشگر علم حقوق: ابتدا روایتی واقعی از یک پرونده طلاق به علت فریب‌کاری پسر جوان را بیان می‌کنم و سپس ابعاد حقوقی بحث فریب در ازدواج را بررسی می‌کنم.

روایتی از یک پرونده طلاق در دادگاه خانواده 

ساعت حدودا 9 صبح بود. نم باران بود و نسیم خنکی شروع به وزیدن کرده بود. صدای پرنده‌ها و فضای سبز داخل حیاط دادگاه خانواده بسیار دلنشین بود اما با ورود به مجتمع در راهروهای طبقات صدای گریه کودکان و بحث و جدل زوجین جوان با یکدیگر فضا را متلاطم می‌کرد. در طبقه دوم بودم که ناگهان صدای پچ‌پچ دختر جوان با اطرافیانش توجه من را جلب کرد. نزدیک‌تر که شدم، دختر جوان داشت با انگشت به پسر جوان نزدیک درِ شعبه اشاره می‌کرد و می‌گفت این مرد من را فریب داده. او در اولین دیدار خود را یک استاد دانشگاه و نویسنده به من معرفی کرد که همه‌اش خیال خام و دروغ بود. با شنیدن این حرف ناخودآگاه گفتم همان پسر کت‌وشلواری را می‌گوید که یک کیف چرم مشکی دستش گرفته.

دختر جوان با نگاهی به من گفت بله آقا، همان جوان را می‌گویم. البته فریب ظاهرش را نخورید. من هم فریب خوردم که الان اینجا هستم. او یک مرد هزار‌چهره واقعی است. در همین بین بود که ناگهان پسر جوان نزدیک شد و گفت افسانه نوبت رسیدگی ماست، بیا.

افسانه هم بدون توجه به پسر جوان رو به من کرد و گفت آقا شما که پژوهشگر هستید، با من بیایید و زندگی من را بررسی کنید. راهی شعبه شدیم. مدیر دفتر قاضی بعد از چند دقیقه برگه ابلاغیه را از دست پسر جوان گرفت و گفت شما سعید هستید؟ پسر جوان سری تکان داد و گفت بله و با اجازه از قاضی پرونده، من به همراه این زوج جوان 28‌ساله وارد اتاق قاضی شدیم.

قاضی درحال مطالعه پرونده بود. پس از چند دقیقه سرش را بالا آورد و نگاهی به این زوج جوان کرد و گفت دخترم چرا دادخواست طلاق دادی؟ مگر همسرت چه دروغی به تو گفته که هنوز شش ماه از زندگی مشترک شما سپری نشده، تو خواهان طلاق شدی؟

افسانه اشک‌هایش را پاک کرد و کمی آب خورد و سپس گفت آقای قاضی شما هم اگر ماجرای زندگی من را بشنوید، حتما حق را به من می‌دهید. قاضی گفت آرام باش دخترم و ماجرا را دقیق از روز اول برایم تعریف کن. افسانه شروع کرد و گفت من با سعید در کافه آشنا شدم و آشنایی ما هم خیلی اتفاقی بود. او داشت کتاب عقاید یک دلقک را می‌خواند و من هم چون کافه شلوغ بود، منتظر دوستم بودم که از سعید خواستم اگر اشکالی ندارد تا دوستم می‌آید‌ پیش او بنشینم که‌ ای‌کاش ننشسته بودم. نشستن کنار سعید همانا و افتادن در دام این شیاد کلاهبردار همانا. حرف‌های توخالی سعید من را فریب داد. کمی گپ زدیم و حرف‌های قشنگی بین ما ردوبدل شد. مشخص بود اهل کتاب و دانش است.

آن روز سعید کت‌وشلوار سرمه‌ای‌رنگی پوشیده بود و عینک گرد روی صورتش و قهوه روی میزش، انگار رؤیایی بود مثل توی فیلم‌ها و البته مثل رؤیاهایی که من از همسر آینده‌ام در ذهنم برای خودم ساخته بودم. همین‌طورکه صحبت می‌کردیم، سعید خودش را معرفی کرد و گفت استاد دانشگاه است و کار‌های علمی-پژوهشی انجام می‌دهد. پرسیدم آیا کتاب یا مقاله‌ای هم نوشته‌اید که او با یک لحن غرورآمیز گفت بله!

همین‌طور با هم حرف زدیم و آشنا شدیم که حدود نیم‌ساعتی طول کشید این گفت‌وگو که دوستم آمد و قبل از رفتن، سعید از من خواست تا شماره‌ام را بدهم و من هم که در همان نگاه اول شیفته او و ظاهرش شده بودم، شماره‌ام را دادم. همان شب یک بیت شعر عاشقانه برایم فرستاد و خودش را معرفی کرد. تقریبا دو ماه از دوستی ما نگذشته بود که به بهانه رفتن خانواده‌اش به خارج از کشور پیشنهاد ازدواج داد و من هم قبول کردم.

قاضی پرسید یعنی هیچ تحقیقی نکردی؟ افسانه گفت نه جناب قاضی، او آن‌قدر خودش را خوب جلوه داده بود، آن‌قدر باکلاس رفتار می‌کرد که من به او اعتماد کردم و ترسیدم اگر راجع‌به زندگی او زیاد سؤال و کنجکاوی کنم، مبادا به سعید بربخورد و ارتباط ما خراب شود. من مطمئن بودم با سعید می‌توانم جلوی دوست و آشنا پز بدهم و همه از ما صحبت کنند. آخر هیچ‌کس از اطرافیان من همسری مثل سعید ندارد. فردی که تحصیل کرده باشد، استاد دانشگاه و پژوهشگر و نویسنده باشد. این ظواهر سعید من را طوری وابسته او کرده بود که اصلا به فکرم نرسید بخواهم راجع‌به چیز دیگری با سعید صحبت کنم و من فقط با او رؤیا می‌ساختم.

قاضی پرسید خب، چه زمانی متوجه شدی سعید آن چیزی که بیان کرده، نیست؟ افسانه ادامه داد و گفت زمانی متوجه شدم که عقد کرده بودیم و تقریبا دو ماهی از ازدواج‌مان گذشته بود. قاضی گفت خب مگر دانشگاهی که سعید تدریس می‌کند، تو نرفته بودی؟‌

افسانه گفت نه آقای قاضی، اصلا کنجکاو نشدم بروم. آخر سعید گفته بود توی دانشگاه دولتی تدریس می‌کند و خوشش نمی‌آید من به آنجا بروم و دانشجویانش من را ببینند و هر‌وقت خانه می‌آمد، چند تا کتاب و جزوه با خودش می‌آورد و من شک نکردم که او اصلا دروغ می‌گوید. ولی هیچ‌وقت هم دوست نداشت با فامیل رفت‌وآمد کند و این برای من تعجب‌آور بود.

تا اینکه یک روز توی کافه نشسته بودیم که ناگهان یک دختر جوان هم‌سن‌و‌سال خودم آمد جلو و گفت اشکان چرا تا کادوی تولد از من گرفتی، من را فراموش کردی و تلفنت را خاموش کردی؟ این حرف من را شوکه کرد و گفتم خانم اشتباه گرفتی، ایشان اسمش سعید است و همسر من است. شما چه می‌گویید؟

سعید آن لحظه سکوت کرده بود و این برایم جای تعجب بود که آن دختر جوان چند عکس با سعید به من نشان داد و ماجرایش را تعریف کرد و به من گفت مدتی با سعید دوست بوده و وعده‌های توخالی که سعید به من داده بود، به آن دختر و قبلی‌ها هم داده بود. این حرف‌ها آب سردی بود که روی سرم ریختند. داشتم سکته می‌کردم. سعید از هر دختری که با او دوست می‌شد، یک چیزی گرفته بود، از آن دختر هم یک گوشی آیفون برای تولدش هدیه گرفته بوده و غیب شده بود. آنجا بود که من فهمیدم با چه آدم هزارچهره‌ای ازدواج کرده‌ام.

همان‌جا بود که سریعا آمدم خانه‌مان و همه ماجرا را به پدرم گفتم و الان هم پیش شما هستیم. سعید که تا آن لحظه حرفی نزده بود و سرش را پایین انداخته بود، قاضی صدایش زد و گفت حرف‌های همسرت را قبول داری؟

سعید سری تکان داد و گفت آقای قاضی من اصلا چنین قصدی نداشتم، با آن دختران دیگر به توافق نمی‌رسیدم که بخواهم ازدواج کنم اما من واقعا افسانه را دوست دارم و اصلا قصدم فریب‌دادن نبود. قبول دارم من اشتباه کردم ولی من آدم بدی نیستم. قاضی پرسید شغل تو چیست و چرا این دروغ‌ها را می‌گفتی؟ سعید ادامه داد و گفت من دانشگاه دولتی درس می‌خواندم، بعد از جدا‌شدن پدر و مادرم افت تحصیلی کردم و از دانشگاه اخراج شدم و شاگرد کتاب‌فروشی نزدیک یک دانشگاه شدم و استادان آن دانشگاه افراد باسوادی بودند که همیشه می‌آمدند مغازه و من هم با آنها دوست بودم و همیشه دلم می‌خواست مثل آنها باشم. متشخص و باسواد، کت‌وشلوار بپوشم و عینک گرد بزنم و قهوه بخورم. برای همین مثل آنها رفتار می‌کردم، مثل آنها لباس می‌پوشیدم، کتاب دست می‌گرفتم و...، عصر‌ها می‌رفتم کافه نزدیک مغازه. آقای قاضی این حق من هست که بخواهم خوب زندگی کنم. باور کنید من همیشه دوست داشتم استاد دانشگاه باشم، یک نویسنده، یک پژوهشگر که در جامعه برایش ارزش قائل هستند. آیا این رؤیا اشتباه است؟ جناب قاضی من قبول دارم که اشتباه کردم اما شرایط مرا مجبور کرد. خواهش می‌کنم حکم طلاق را صادر نکنید. به من یک فرصت دیگر بدهید. من همسرم را دوست دارم. می‌دانم اشتباه کردم ولی چاره دیگری نداشتم. با این حرف‌ها قاضی رو به افسانه کرد و گفت دخترم آیا تو سعید را می‌بخشی؟ افسانه از جای خودش بلند شد و گفت سعید احساسات من را به بازی گرفته، او من را فریب داده، آبروی من و خانواده‌ام را جلوی دوستانم و فامیل برده. سراسر این زندگی و ارتباط دروغ است و هیچ چیزی حقیقت و واقعیت ندارد. من چطور می‌توانم او را ببخشم و با یک آدم دروغ‌گو زندگی کنم؟ هرگز او را نمی‌بخشم و قطعا طلاق می‌خواهم. بدون توجه به حرف‌های سعید صورت‌جسله را امضا کرد و اتاق قاضی را ترک کرد.

نگاه علم حقوق به فریب در ازدواج

خانواده و مسائل مرتبط به آن، از جمله مباحث مهمی است که در علم حقوق و جامعه بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بیشتر پژوهشگران معتقد هستند هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند ادعای سلامت کند مگر اینکه خانواده‌های آن جامعه هم سالم باشد.

از جمله مباحث مهم حقوق خانواده که این روزها هم خیلی داغ شده است بحث تدلیس یا همان فریب در ازدواج است که با توجه به افزایش کاربران فضای مجازی شاهد این هستیم که افراد با ایجاد صفحات جعلی و فیک در فضای مجازی و حقیقی مثل همین پرونده، خود را وکیل، پزشک، استاد دانشگاه، پژوهشگر، نویسنده و... می‌نامند و از همین طریق با جنس مخالف ارتباط برقرار کرده و درنهایت ازدواج می‌کنند.

به زبان خیلی ساده، تدلیس یا فریب در ازدواج یعنی فردی به دروغ خود را وکیل دادگستری یا استاد دانشگاه عنوان کند یا نویسنده و پژوهشگر معرفی کند و طرف مقابل به دلیل همین مسئله با او ازدواج کند و پس از ازدواج متوجه شود که این تعاریف و حرف‌های طرف مقابل به‌کلی دروغ و پوشالی بوده است که در این صورت می‌گویم تدلیس در نکاح یا همان فریب در ازدواج رخ داده است که این مسئله هم از نظر حقوقی هم کیفری آثار مهمی برای فرد و آن ازدواج دارد.

از منظر حقوق کیفری قانون‌گذار ما در ماده 647 قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات می‌گوید: چنانچه هریک از زو‌جین قبل از عقد ازدو‌اج طرف خود را به امور و‌اهی از قبیل داشتن تحصیلات عالی، تمکن مالی، موقعیت اجتماعی، شغل و سمت خاص، تجرد و امثال آن فریب دهد و عقد بر‌مبنای هریک از آنها و‌اقع شود، مرتکب به حبس تعزیری از سه ماه تا یک سال محکوم می‌‌شود.

همچنین از نظر حقوقی در ماده 1128 قانون مدنی قانون‌گذار ما بیان می‌دارد: هرگاه در یکی از طرفین صفت خاصی شرط شده و بعد از عقد معلوم شود که طرف مذکور فاقد وصف مقصود بوده، برای طرف مقابل حق فسخ خواهد بود، خواه وصف مذکور در عقد تصریح شده یا عقد متباینا بر آن واقع شده باشد.

فرد فریب‌خورده در ازدواج چه مرد باشد چه زن باشد، پس از اینکه متوجه فریب طرف مقابل شد، باید سریعا اقدامات حقوقی و قانونی لازم را انجام بدهد؛ چراکه خیار تدلیس برای فسخ نکاح فوری است‌ که در این صورت فرد فریب‌خورده حتما به یک وکیل دادگستری مراجعه کند. ولی چنانچه به وکیل دادگستری دسترسی نداشته باشد، بهتر است ابتدا یک اظهارنامه قانونی برای طرف مقابل خود ارسال کند و پس از آن دادخواست حقوقی در دادگاه مطرح کند. دادگاه پس از بررسی ادله موجود و صحت آن ادله، حکم بر فسخ نکاح صادر می‌کند.

سؤال مهمی که در‌این‌باره مطرح است، این است که آیا مرد فریب‌خورده باید مهریه و نفقه ایام پس از نکاح را به همسرش پرداخت کند یا خیر؟

در پاسخ به این سؤال به‌طور‌کلی باید بگویم درصورتی‌که فسخ نکاح قبل از نزدیکی انجام شود، مهریه به زن تعلق نمی‌گیرد، اما اگر نزدیکی انجام شده باشد، در‌این‌باره اختلاف نظراتی وجود دارد که نظر غالب فقها دادن مهرالمثل به زن است. پس باید گفت مهریه‌دادن یا مهریه‌ندادن در فسخ نکاح بستگی به نزدیکی زوجین باهم دارد. نکته مهم دیگر که باید گفت این است که اگر مردی مهریه را قبل از نکاح کامل پرداخت کرده باشد و نکاح به دلیل فسخ از بین برود، مرد می‌تواند تمامی مهریه را از زوجه خود مطالبه کند.

سؤال بسیار مهم دیگر این است که اگر اشخاص ثالث مثلا پدر یا مادر یا دوست طرف مقابل با بیان حرف‌های خلاف واقع باعث فریب در ازدواج شود، آیا می‌شود این مسئله را تدلیس در نکاح تلقی کرد و نکاح را فسخ کرد یا نمی‌توان؟

در پاسخ به این سؤال باید بگویم به‌طورکلی در‌این‌باره رویه مشخص و دقیقی وجود ندارد و قانون مدنی ما هم در این مورد ساکت است. اما برخی از استادان حقوق، تدلیس به‌وسیله ثالث را موجب حق فسخ برای طرف مقابل دانسته‌اند به شرط آنکه با تبانی یکی از زوجین با شخص ثالث تدلیس رخ داده باشد که در این صورت تدلیس به‌منزله آن است که خود او مرتکب فریب شده و امکان فسخ طبق ماده 1128 قانون مدنی وجود دارد.

نکته مهم دیگر این است که اگر زوج هنگام نکاح شرط بکارت برای زوجه کرده باشند، در صورت باکره‌نبودن خانم، حق فسخ برای آقا وجود دارد ولو اینکه آن ازاله بکارت ناشی از اکراه، بیماری، تصادف، ورزش و... باشد.