|

نگاهی به نشست «نابرابری شهری و روستایی در عدالت شغلی»

توسعه روستا؛ از حرف تا واقعیت

خوب یادم مانده است، اواخر دهه 1360 بود و ما هنوز بچه‌ای بودیم که دوره راهنمایی را پشت سر می‌گذاشتیم. امتحان‌ها که تمام می‌شد با این امید که گذرمان به «فصل انگورها» نیفتد؛ سراغ روستایی می‌رفتیم که هنوز رد پای پدربزرگ روی زمینش مانده بود و «خانه خاله» هم هنوز زیر آسمان آن روستا جا داشت.

توسعه روستا؛ از حرف تا واقعیت

حمیدرضا عظیمی

 

خوب یادم مانده است، اواخر دهه 1360 بود و ما هنوز بچه‌ای بودیم که دوره راهنمایی را پشت سر می‌گذاشتیم. امتحان‌ها که تمام می‌شد با این امید که گذرمان به «فصل انگورها» نیفتد؛ سراغ روستایی می‌رفتیم که هنوز رد پای پدربزرگ روی زمینش مانده بود و «خانه خاله» هم هنوز زیر آسمان آن روستا جا داشت. آن روزها امتحانات که تمام می‌شد کتاب و دفتر را به سو سو پرت می‌کردیم و شال و کلاه! و سوار مینی‌بوس آقای کمالی می‌شدیم که آغاز سفر را از میدان اعدام رقم می‌زد.

روستاهای آن روز یک طور دیگر بود. خبری از آهن و سیمان تویش نبود. نه بر دیوار سیمان می‌دیدی و نه بر سقف‌ها آهن! سقف‌ها پر بود از چوب‌های موازی ردیف‌شده که با نظم و ترتیب یک جا نشسته بود و دیوارها طلایی‌رنگ، باران که می‌خورد بوی کاهگل را مثل عطر توی هوا می‌ریخت. شورانگیزترین لحظات، همان اول صبح بود. درست وقتی که چند دقیقه‌ای به طلوع مانده بود، صدای گنجشک‌ها که انگار شروع روز کاری‌شان بود، از لابه‌لای سپیدارهای بلند مستقیم حلزونی گوش را نشانه می‌گرفت و سر می‌خورد می‌رفت توی جانت و تو دیگر آن آدم سابق نبودی.

و در تمام روزهای روستا، همان طلیعه آفتاب با صدای گنجشک‌هایی که روستا را فتح کرده بودند، بیدار می‌شدی و درست کار در روستا از همان زمان شروع می‌شد. اما حالا آن روزگار با امروز توفیر زیادی پیدا کرده است. امروز دیگر از آن روستاها خبری نیست و اساسا جمعیتی در روستاها نمانده که قرار باشد همان شور و اشتیاق در روستاها دیده شود. زیرا مطابق آنچه علی‌اکبر عنابستانی در نشست شغلی نابرابری شهری و روستایی در عدالت شغلی گفت، روستاها به این دلیل از جمعیت خالی شدند که طی سال‌های گذشته کار به جایی رسید که هر شغل شهری، درآمدی چند برابر شغل روستایی داشته است و به همین دلیل بسیاری از روستاییان عطای محل زندگی خود را به لقایش بخشیده‌اند. آنچه در ادامه آمده بخشی از سخنان علی‌اکبر عنابستانی (استاد برنامه‌ریزی روستایی دانشگاه شهید بهشتی) و فرهاد عزیزپور دانشیار جغرافیا و برنامه‌ریزی روستایی دانشگاه خوارزمی است که در نشست «نابرابری شهری و روستایی در عدالت شغلی» مطرح شده است.

نابرابری شهرها و روستاها

علی‌اکبر عنابستانی، استاد برنامه‌ریزی روستایی دانشگاه شهید بهشتی می‌گفت: ایران کشوری با سابقه چندهزارساله در حوزه حکمرانی و کشورداری است و سابقه مدنیت شاید در برخی جاها در کشور ما بالغ ‌بر هفت هزار سال باشد که من اینها را با فکت عرض می‌کنم و این‌طور نیست که فی‌البداهه باشد و تمام اینها توسط پژوهشگران مطرح دنیا تحقیق و بررسی شده و آن را تأیید کرده‌اند. اما آن چیزی که در کشور ما جلب‌ توجه می‌کند، این است که سرزمین ایران و فراتر از آن فلات ایران سرزمینی است که وابسته به اقتصاد کشاورزی بوده و در تمام حکومت‌های ایران باستان و بعد از ورود اسلام به ایران، گرانیگاه قدرت حکومت‌ها، بر دوش درآمد و مالیاتی بوده است که از بخش کشاورزی حاصل می‌شده. این وضع تا دهه 14 هجری خورشیدی ادامه پیدا کرد و هیچ تغییری در آن رخ نداد تا اینکه ما وارد مرحله انقلاب جدیدی در حوزه اقتصاد کشورمان شدیم یعنی ورود نفت به اقتصاد.

این استاد دانشگاه گفت: نفت به چرخه اقتصاد کشورمان وارد شد و همه می‌دانیم اولین چاه نفت ما در مسجدسلیمان در دهه 1290 حفر شد اما جایگاه نفت در اقتصاد کشور تثبیت‌شده نبود تا اینکه در دهه 1350 بعد از شکل‌گیری سازمان اپک که ریاست آن به ایران رسید، به‌ویژه بعد از افزایش ناگهانی قیمت نفت و درآمدهای نفتی، نفت وارد ساختار اقتصادی کشور ما شد و جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد. هم‌زمان با این پدیده، اتفاقی بزرگ در کشور ما شکل‌ گرفت یعنی انقلاب سفید که یکی از بندهای آن اصلاحات ارضی بود. این موضوع در سال 1340 رخ داد و این دو رخداد توأم با هم، روند تحولات جمعیتی و نیز روند تحولات شغلی را تغییر داد و نابرابری شهر و روستا را در کشور ما تحت تأثیر خودش قرار داد.

عنابستانی با طرح این سؤال که چرا نفت در ساختار اقتصاد ما مهم است، افزود: از موقعی که نفت در ساختار اقتصادی کشور جایگاهی پیدا کرد و بخش قابل‌توجه درآمدهای بودجه‌ای دولت را به خودش اختصاص داد، به‌تدریج تکیه و توجه دولت‌ها و در مقام بزرگ‌تر «حکومت‌ها» در کشور ما از بخش تولیدکننده اقتصادی که کشاورزی بود، فاصله گرفت و عملا کشاورزی به‌عنوان پایگاه دوم اقتصاد تلقی می‌شد. حاکمان در این اوضاع می‌گفتند: درآمد نفتی که هست به کشاورزی نیازی نیست و آن را به‌عنوان تکیه‌گاه حفظ می‌کنیم. شاید این حرف که می‌زنم، جالب نباشد اما من، نفت را معادل گنج علی‌بابا می‌دانم که هر موقع مسئولان دلشان بخواهد، دستشان را می‌برند و از آن «صندوقچه» طلا را بیرون می‌کشند.

این استاد دانشگاه گفت: سال 1388 احتمالا یادتان مانده است. مناظرات تلویزیونی بین کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری در این سال برای اولین‌بار باب شد. یادم مانده در مناظره بین دکتر محسن رضایی و دکتر محمود احمدی‌نژاد بحث درگرفت. آن روز احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور مستقر بود و آقای رضایی از او پرسید که جناب آقای رئیس‌جمهور، در دوره اول شما، بخش عمده‌ای از کارخانه‌های قند تعطیل شده‌ و به ورشکستگی رسیده‌اند. چه اقدام و حمایتی انجام دادید تا جلوی این موضوع را بگیرید. جواب احمدی‌نژاد خیلی جالب بود، نه اینکه آن جواب مشکل داشته باشد یا فکت و صحبتش دارای ایراد باشد، خیر. من حتی اعداد و ارقامی را که گفته شد، به یاد دارم. او گفت: چین به من شکر می‌دهد کیلویی 650 تومان و کارخانه قند همان شکر را 750 تومان به من می‌فروشد و می‌بینید که اصلا این کار توجیه ندارد یعنی با منطق کدام اقتصاد من بیایم از تولیدکننده داخلی شکر بخرم. اگر او هم شکر را هر کیلو 650 تومان بدهد، از او می‌خرم.

به گفته عنابستانی، سؤال من این است که چرا رئیس دولتی در یک کشوری چنین صحبتی را ارائه می‌دهد؟ وقتی این پاسخ را تحلیل کنید ناشی از این است که این رئیس دولت، اصلا احتیاجی به مالیات کارخانه قند و تولید حاصل از بخش کشاورزی ندارد، چرا؟ چون درآمد دیگری دارد که تمام هزینه‌هایش را از آنجا تأمین می‌کند. آمارها این را می‌گوید، من نمی‌گویم. مرکز پژوهش‌های مجلس در سال 92 گزارشی را منتشر کرد که در آن تأیید شده بود درآمدهای ایران از ابتدای حفر اولین چاه تا سال 1391 چیزی حدود هزار و 64 میلیارد دلار بوده که 680 میلیارد دلار آن در دهه 1380 حاصل شده است.

استاد برنامه‌ریزی روستایی دانشگاه شهید بهشتی گفت: این درآمد نفتی است که قدرت ریسک به رئیس دولت ما می‌دهد که بخش تولید را راحت کنار بگذارد. در چنین وضعی، چه اتفاقی می‌افتد؟ روستایی به ما می‌گوید که اصلا من چه ضرورتی دارم و چرا باید بروم و فعالیت اقتصادی کنم؟ بنابراین می‌روم شهر که هر فعالیتی کنم، درآمدش چند برابر درآمد روستاست. در چنین حالتی است که این نابرابری شکل می‌گیرد و مهاجرت پدید می‌آید. مطابق آنچه مطالعات ما می‌گوید، از دهه 40 مهاجرت شروع شده و حالا به جایی رسیده که یک جامعه متورم جمعیتی در شهرها داریم. هر روز دارد تزریق جمعیتی به شهرها می‌شود و در طرف دیگر در روستاها، با ساختار جمعیتی مواجه می‌شویم که بخش عمده فعالان حوزه اقتصاد روستا، این مناطق را تخلیه می‌کنند و همان جمعیتی هم که در روستا باقی می‌ماند، جمعیت سالخورده است.

عنابستانی افزود: با آمار و ارقامی که مرکز آمار داده، از سال 1335 تا 1395 مطالعات عددی خوبی شده است. براساس این اطلاعات، در اولین سرشماری حدود 19 میلیون جمعیت داشتیم که در آن جمعیت شهری نسبت به روستایی عملا جایگاهی ندارد و به‌تدریج که جلوتر می‌آییم، نرخ رشد جمعیت شهری، بالا آمده است و به‌خصوص از سال 55 به بعد، به‌طور میانگین هر دهه حدود 10 میلیون نفر به جمعیت شهری اضافه شده است.

شغل‌های ایجادشده و چند بحث

فرهاد عزیزپور، دانشیار جغرافیا و برنامه‌ریزی روستایی دانشگاه خوارزمی، دیگر سخنران این همایش با طرح موضوعاتی درباره نابرابری شغلی گفت: تعریفی که من از عدالت شغلی پیدا کردم آن را به معنای ایجاد شرایطی می‌داند که همه افراد بتوانند به فرصت‌های مناسب اشتغال دسترسی داشته باشند و ضمن دسترسی به شغل از حقوق و مزایای عادلانه نیز برخوردار باشند. همچنین در ویژگی‌های عدالت شغلی برخورداری از محیط کاری ایمن و سالم نیز دخالت دارد که البته این موضوع از جمله مفاهیمی است که بیشتر مشمول گروه‌های محروم و آسیب‌پذیر به‌ویژه زنان، معلولان و اقلیت‌ها می‌شود. به هر حال تمام این گروه‌ها برای دستیابی به فرصت‌های شغلی برابر معیارهایی که در این حوزه مشخص‌اند را باید داشته باشند و در برخورداری از این معیارها، دسترسی عادلانه و فراگیر برای همه و مهم‌تر از همه مشارکت و انصاف نیز نقش دارد که به ذکر نکاتی درباره اینها بسنده می‌کنم.

این استاد دانشگاه خوارزمی افزود: در ارتباط با بحث عدالت شغلی اگر بخواهیم طرح مسئله را درباره وضع کنونی انجام دهیم، به نظرم بحث‌های خوبی مطرح شد، هرچند من فکر می‌کردم آقای دکتر در بحث آمار به اعداد و ارقامی که در بحث‌های مربوط به اشتغال در کشور طرح شده نیز ورود خواهند کرد. ببینید واقعیت این است که وزارت کار در دوره دولت دوم آقای روحانی قانونی را تصویب کرد تا بتواند منابعی را از صندوق توسعه ملی بگیرد که نزدیک به یک‌ونیم میلیارد دلار بود؛ یعنی حدود 150 هزار میلیارد ریال و هدف هم این بود که با استفاده از این منابع بتواند 280 هزار شغل در نواحی روستایی ایجاد کند.

به گفته عزیزپور، بعد دولت مرحوم رئیسی که آمد این بحث ایجاد یک‌ میلیون شغل را در فضاهای روستایی مطرح کردند که طبق آمار آخرین اعداد ایجاد شغل که مربوط به سال 1401 است، نشان می‌دهد براساس آمارهایی که داده‌اند نزدیک به 430 هزار شغل در فضاهای روستایی ایجاد کرد‌ه‌اند البته طبق گفته خودشان. اینکه چگونه این آمار تعریف می‌شود یکی از معیارهایش این است که هر شغلی که می‌خواهد ایجاد شود سؤال کنیم که چه اندازه به منابع اعتباری نیاز دارد.

استاد دانشگاه خوارزمی گفت: آن چیزی که در واقعیت به آن برمی‌خوریم، این است که وقتی‌ ما می‌رویم سراغ ضریب جینی یا سراغ نرخ مهاجرت روستا به شهر یا حتی شهر به شهر، باید دقت زیادتری داشته باشیم، زیرا به‌ویژه شهرهای کوچک همان روستاهای قبلی بوده‌اند. وقتی شما به آمار و اسناد نگاه می‌کنید به هر حال با این شاخص‌ها، نشان می‌دهد این حجم از سرمایه‌گذاری که در فضای روستایی کرده‌ایم، پاسخ‌گوی تحقق توسعه به مفهومی که می‌گوییم نبوده یا کاهش نابرابری شهری و روستایی اساسا در این سال‌ها رخ نداده است. به هر حال من چون هم در حوزه اجرا کار کردم و بیش از 20 سال در حوزه دانشگاه با این موضوعات ارتباط دارم، کاملا مشاهده می‌شود که آنچه از نزدیک لمس می‌کنیم آن چیزی نیست که بیان می‌شود.

او گفت: اینکه در این زمینه راستی‌آزمایی انجام می‌گیرد یا چگونه انجام می‌شود، باید در فرصتی دیگر به‌طور جداگانه به آن پرداخت. من بیشتر می‌خواهم بر این نکته تأکید کنم که اگر می‌خواهیم فرصت‌های شغلی ایجاد کنیم، به‌ویژه در فضای روستاها و شکاف بین شهر و روستا را کاهش دهیم باید به دنبال تغییر نگاه باشیم. یکی از آن اقداماتی که ما معمولا انجام می‌دهیم و از گذشته انجام داده‌ایم و هنوز هم انجام می‌دهیم، نگاه نقطه‌ای به فضاهای روستایی است. ما می‌خواهیم فعالیتی را تعریف کنیم، بعد می‌آییم و مثلا آن فعالیت را فقط در روستای عطاآباد گلستان می‌بینیم و این را که آنجا می‌توانند با روستاهای دیگر در چارچوب یک زنجیره تأمین و ارزش با هم کار کنند و یک هم‌افزایی انجام می‌دهند را بررسی می‌کنیم اما بحث این است که این موضوعات همه‌گیر باشد و همه‌جا قابل حصول باشد تا بتوانیم در حقیقت زمینه را برای افزایش درآمد و جذب جمعیت ایجاد کنیم تا آن چیزی که ما اسمش را می‌گذاریم توسعه اتفاق بیفتد. ما باید این شیوه‌ها را اصلاح کنیم. در این زمینه نقش جغرافی‌دانان باید خیلی پررنگ باشد اما چون نگاه و شناخت دقیقی نسبت به این علم نداریم، همیشه در حاشیه است و در این بحث اقتصاددانان و آنهایی که تخصص مدیریت دارند، بیشتر حضور دارند و حتی برنامه‌ریزان منطقه‌ای. من عقیده دارم اگر بخواهیم از این نگاه نقطه‌ای فراتر برویم باید نگاهمان را متفاوت کنیم.