تاریخ جنبش روشنگری به روایت آنتونی کنی
میراث روشنگری
«روشنگری» اثر آنتونی کنی، کتابی مختصر و مفید درباره تاریخ جنبش فکری روشنگری است که به شاخصترین چهرههای دوران روشنگری در دنیای فلسفه، علم سیاست و علوم اجتماعی پرداخته و نشان میدهد چرا مزایای روشنگری بیشتر از معایب آن بودهاند. کنی در کتابش علاوه بر مزایا و میراثِ روشنگری به این مسئله مهم میپردازد که روشنگری چه نقشی در تاریخ بشر ایفا کرده و از کجا و چگونه و به دست چه کسانی به وجود آمده و به بار نشسته است و این مسئله را پیش میکشد که آیا این جنبش هنوز طرحی ناتمام است؟
پارسا شهری: «روشنگری» اثر آنتونی کنی، کتابی مختصر و مفید درباره تاریخ جنبش فکری روشنگری است که به شاخصترین چهرههای دوران روشنگری در دنیای فلسفه، علم سیاست و علوم اجتماعی پرداخته و نشان میدهد چرا مزایای روشنگری بیشتر از معایب آن بودهاند. کنی در کتابش علاوه بر مزایا و میراثِ روشنگری به این مسئله مهم میپردازد که روشنگری چه نقشی در تاریخ بشر ایفا کرده و از کجا و چگونه و به دست چه کسانی به وجود آمده و به بار نشسته است و این مسئله را پیش میکشد که آیا این جنبش هنوز طرحی ناتمام است؟
کنی معتقد است دستکم صد نویسنده در جنبش روشنگری دخیل بودهاند. اما اگر نویسنده کتابچهای درباره این جنبش قصدش این نباشد که یک سیاهه خشک و خالی پر از اسم به دست دهد، باید مهمترین اندیشمندان روشنگری را انتخاب کند. مونتسکیو، هیوم، دالامبر، دیدرو، لسینگ، اسمیت، فرانکلین، پریستلی، گیبون، بنتام، پِین، جفرسون، کندورسه، گادوین و وُلستونکرافت، نمایندگانِ منتخب کنی هستند که بهزعم او در جنبش روشنگری نقشی تعیینکننده داشتند.
کنی بعد از فهرستکردن این چهرهها مینویسد «شک نیست که سایر محققان در انتخاب پانزده تای اول با من مخالف خواهند بود، و باید این را هم بگویم که نام دو شخص دیگر را هم آوردهام که مرتد از جنبش روشنگری بودهاند: برک و روسو. همچنین به دو نابغه آلمانی یعنی شیلر و گوته نپرداختهام، چون به نظرم نه به روشنگری که به جنبش رمانتیک تعلق دارند». کنی همچنین توضیح میدهد که شاید برای مخاطبان جای تعجب باشد که اشاره چندانی به کانت نشده اما او معتقد است شخصیت کانت آنقدر بزرگ است که نمیشود او را صرفا عضو یک جنبش دانست و بهعلاوه او در مقام پدر ایدئالیسم آلمانی به پایانیافتنِ جنبش روشنگری یاری رساند.
کتاب آنتونی کِنی در دو بخش کلی تدوین شده است: بخش تاریخ که به مفهوم و کلیات روشنگری و چهرههای مهم این جنبش پرداخته؛ رئیس مونتسکیو، ولترِ ادیب، ولترِ فیلسوف، معجزات از نگاه هیوم، جرمی بنتام و انقلاب فرانسه. در بخش میراث نیز کنی به میراث فرهنگی، دینی، اخلاقی و سیاسیِ روشنگری پرداخته و ازآنرو که تحلیل و عقایدِ کنی را بازتاب میدهد، بخش جالب کتاب است.
کنی در بحث از میراث فرهنگی روشنگری مینویسد که روشنگری را فرزندان خودش در کام خود فروبردند. کانت نشان داد که نظریه تجربهگرایی معرفت، که بنیان ایمانش را بر پیشرفت علمی نهاده بود، قابل دفاع نیست. روسو به این باور که پیشرفت علم ناگزیر منجر به بهبود سرشت بشر میشود بهلحاظ نظری حمله کرد و نیز این باور بهلحاظ عملی با تندرویهای ژاکوبنها بیاعتبار شد. و سرانجام ناپلئون که در کشورهایی که فتح کرده بود ساختارهای مبتنی بر روشنگری برپا ساخته بود، روشنگری را به خاک سپرد.
کنی در بحث مربوط به میراث دینی روشنگری معتقد است یکی از بزرگترین اهداف مدنظر اندیشمندان روشنگری ضرورت تساهل دینی بود. اما زمانی که روشنگری آخرین روزهایش را سپری میکرد، تام پِین استدلال کرد که تساهل کافی نیست؛ چیزی که لازم است آزادی کامل وجدان است.
«تساهل نقطه مقابل تعصب نیست، بلکه بدلِ آن است. اولی برای خودش حق منع آزادیِ وجدان را قائل میشود و دیگری حق اعطای آن را». از دیدِ کنی، میراث اخلاقی روشنگری یا اساسا یکی از اهداف اصلی روشنگری، جداکردن اخلاق از الهیات بود؛ اثبات اینکه اخلاق نیاز به مبنای وحیانی ندارد. «از تمام پروژههای روشنگری، این یکی از آنهایی است که در طول زمان ادامه یافته و موفقیت گستردهای کسب کرده است. جدیترین تلاش برای ساخت نظام اخلاقی که مبنای کاملا سکولار داشته باشد فایدهگرایی بود که به همت جرمی بنتام بسط یافت».
و اما میراث سیاسی روشنگری به اعتقاد کنی، محدودکردن استفاده خودسرانه حاکمان از قدرت بود، اگرچه اندیشمندان اولیه روشنگری نزاعی بر سر ساختار سیاسی یا پادشاهی نداشتند و حتی با پادشاهی مطلقه هم مخالف نبودند، به شرطی که آن پادشاه روشنفکر میبود. اما در اواخر روشنگری قضیه از قرار دیگر بود و الغای پادشاهی مطلقه و موروثی به یکی از اهداف اصلی این جنبش بدل شد. بنابراین روشنگری از لحاظ سیاسی هم دستاورد مهمی داشته که یکی الغای پادشاهی است، اگرچه کنی اشاره میکند که هنوز تعدادی از دولتها براساس پادشاهی موروثی وجود دارند اما عمدتا تشریفاتی هستند. به هر حال هدف اصلی روشنگری اولیه و متأخر محدودکردن قدرت بود، حال ساختار حکومت هر ظاهری داشته باشد.
به هر حال اهداف اصلی روشنگری در این رابطه در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب پیدا کرد: ازجمله اینکه انسانها آزاد به دنیا میآیند و در کرامت و حقوق باهم برابرند. دغدغههای روشنگری در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است و برخی از بندهای آن طنین زبان روشنگری دارند. کنی به این مواد از اعلامیه اشاره میکند: هرکسی حق دارد که از حیات، آزادی و امنیت شخصی بهرهمند گردد (ماده 3). هیچکس نباید تحت شکنجه یا رفتار یا مجازات بیرحمانه، غیرانسانی یا خفتبار قرار بگیرد (ماده 5). هیچکس نباید به شکل خودسرانه بازداشت، حبس یا تبعید شود (ماده 9). کنی همچنین به حق آزادی بیان و سایر حقوق انسانی اشاره میکند که تحت آموزهها و آرمانهای روشنگری به رسمیت شناخته شد و نیز از معاهدات و اعلامیههای دیگری در این حوزهها نام میبرد که به اهداف روشنگری وابستهاند.
آنتونی کنی در نهایت به این نتیجه میرسد که روشنگری بیشتر شبکه بود تا مکتب، و فلاسفه روشنگری فرانسه آموزههای ثابتِ چندان مشترکی نداشتند. و روشنگری بیشتر مکتب بود تا حزب و اعضای آن بهجای برنامه مشترک، مسیر مشترک داشتند. کنی اشاره میکند که کانت در نوشتهای مربوط به سال 1784 از خودش میپرسد آیا در عصری روشن زندگی میکند، و پاسخ داد نه، صرفا در عصر تدریجا روشناییبخش، عصری که رو به سوی روشنگری دارد، زندگی میکند.