رنجنامه جنگ
«تا چشم کار میکند، چمدان دیده میشود. کشور پر شده از چمدان. چمدانهای قهوهای کوچکی توی قطارها و روی گاریها و بستهشده روی سقف اتوبوسها. چمدانهایی در دستان زنان و مردانی که در جادههای قدیمی کشور در رفتوآمدند. چمدانهایی که بچهها به دنبال خود میکشند.
شرق: «تا چشم کار میکند، چمدان دیده میشود. کشور پر شده از چمدان. چمدانهای قهوهای کوچکی توی قطارها و روی گاریها و بستهشده روی سقف اتوبوسها. چمدانهایی در دستان زنان و مردانی که در جادههای قدیمی کشور در رفتوآمدند. چمدانهایی که بچهها به دنبال خود میکشند.
چمدانهایی رها در جویها و ازهمگسیخته در راهپلهها. مردم چمدانهای قهوهای کوچکی با خود حمل میکنند. هر آنچه میتوانستهاند، در این چمدانها جای دادهاند: یک دست لباس گرم، عکسی از عزیزانشان و کتابی نفیس. به خیال خود، این چمدانهای کوچک را به جای امنی میبرند و امیدوارند مأمنی بیابند که چمدانها را زمین بگذارند و محتویاتش را بیرون بیاورند. باید یک چمدان کوچک قهوهای بشوی. باید محکم بسته شوی و از ثروت باارزش خود، هر آنچه میتوانی در خود جا دهی و نگهداری کنی. از قلبت، از ذهنت، و از روحت. باید چمدان کوچکی بشوی و سعی کنی به خانه فکر نکنی». این آغاز رمانی است با عنوان «هنوز عشق بود» از فیول پرت که بهتازگی با ترجمه مسعود امیرخانی در نشر پیدایش منتشر شده است.
فیول پرت از نویسندگان معاصر استرالیایی است که تاکنون چند اثر داستانی منتشر کرده و با استقبال هم روبهرو شده است. «هنوز عشق بود» سومین رمان او است که در سال 2019 منتشر شد. اولین رمان فیول پرت، «عبور از قسمتهای کمعمق» نام داشت که در سال 2011 به چاپ رسیده بود. او برای نوشتن این کتاب نامزد جایزه مایلز فرانکلین و برنده جایزه ادبی دابی و پدیده سال جایزه صنعت نشر استرالیا شد و به قول مترجم کتاب «هنوز عشق بود»، خود را صدایی تازه و رسا در ادبیات امروز استرالیا معرفی کرد.
دومین رمان فیول پرت، «وقتی شب میشود» در سال 2014 به چاپ رسید و او با این رمان شهرت ادبی خود را تثبیت کرد. رمان «هنوز عشق بود» را هم میتوان بلندپروازانهترین اثر فیول پرت دانست که در سال 2020، در کنار پنج اثر دیگر، نامزد دریافت جایزه ادبی استلا شد.
آنطور که مترجم اثر هم توضیح داده، فیول پرت این رمان را عاشقانهای برای پدربزرگ و مادربزرگ پدریاش میخواند که اصلیتی چکسلاو دارند. یاد و خاطره آنها الهامبخش نویسنده در این رمان بوده است. «هنوز عشق بود» را میتوان رنجنامه فراق دو خواهر دانست که در پی اشغال چکسلواکی از سوی آلمان نازی و پس از آن در دوره جنگ سرد، از هم جدا میشوند و در دو مسیر جدا ناملایمات زندگی را پشت سر میگذارند. آنها سپس در دهه 80 میلادی نوههایشان را بزرگ میکنند و این کار را با فداکاری و ایثار انجام میدهند و این رمان شرح وضعیت آنها است.
در بخشی از رمان «هنوز عشق بود» میخوانیم: «بابابزرگ کار پارهوقتی پیدا کرد که رساندن مجله تروث بود. حقوقش تعریفی نداشت، اما از هیچی بهتر بود. بابابزرگ از بیکاری متنفر بود. او دیگر بعدازظهرها سکههایش را مرتب نمیکرد و شیشه خیارشور هم به سر جایش تو کابینت برگشته بود. مجله هفتهای یک بار منتشر میشد، بنابراین بابابزرگ شش روز دیگر، سر خود را در کارگاهش، که بخشی از پارکینگ خانه بود، گرم میکرد. اینطوری تو دست و پای مامانبزرگ هم نبود. بیشتر غذا میخورد و بیشتر میخوابید. تنهایی ساعتها پیادهروی میکرد و وقتی همراهش میرفتم، میدانستم که نباید او را سؤالپیچ کنم. آپارتمان خیلی کوچک شده بود».