ما و هشتگ اخراج غیرخودی
کوتاهی دولتها پای ملتها نوشته میشود
تا به حال پای حرفهای خوزستانیهای جنگزده نشستهاید؟ هیچوقت حرف دلشان را برایتان گفتهاند وقتی به اجبار داروندارشان را به چنگ و دندان گرفتند و زیر باران گلوله و موشک جنگ هشتساله، خانه و زیباییهای شهرهاشان را گذاشتند و راهی استانهای دیگر وطن شدند، چه شنیدند و چه دیدند؟
سحر طلوعی: ۱. تا به حال پای حرفهای خوزستانیهای جنگزده نشستهاید؟ هیچوقت حرف دلشان را برایتان گفتهاند وقتی به اجبار داروندارشان را به چنگ و دندان گرفتند و زیر باران گلوله و موشک جنگ هشتساله، خانه و زیباییهای شهرهاشان را گذاشتند و راهی استانهای دیگر وطن شدند، چه شنیدند و چه دیدند؟ برایتان از نگاههای غریبه و ملامتگر برخی هموطنان گفتهاند؟ جای زخمزبانها را نشانتان دادهاند؟ آنها که خارجی و بیگانه نبودند، پس چرا زخم زبان خوردند و ملامت شدند؟ آنها که هم وطن و خودی بودند، پس چرا هنوز که هنوز است از نگاههای غریبکُش و شرمآور گله دارند؟ مگر در همه تاریخ فریاد میهماننوازی سر ندادهایم؟ مگر پز میهماننوازی ما گوش فلک را کر نکرده است؟ مگر میکروفن را جلوی دهان خارجیها نمیگیریم تا از میهماننوازیمان تشکر کنند و دلمان غنج برود از تأیید و تعریفشان؟ پس جنگزدههای هشت سال جنگ ایران و عراق چه میگویند؟
۲. مثال بالا را شاهد میگیرم بگویم چالش آواره، مهاجر و پناهجوستیزی که مدتی است نقل محافل حقیقی و مجازی ما و حتی دیگر کشورهای جهان است، فقط و فقط به آوارگان و جنگزدههای یک کشور خاص معطوف نیست و هر جامعهای که فرهنگ قبیلهای و رشدنیافته دارد، هنگام ورود مهاجران و آوارگان چه خودی و چه غیرخودی به ستیز و واکنش منفی دست میزند؛ گویی جایی تنگ شده است و سهمی کمتر، که البته هم جایی تنگ میشود و هم سهمی کمتر، اگر مسئولان جامعه میزبان، بیحساب و کتاب میهمان پذیرفته باشند و حواسشان به دخل نباشد و ندانند چه دارند و چه ندارند و چه میخواهند. به وقت اهمالکاری حتی جامعه توسعهیافته و آموختهای چون آلمان هم دچار چالش مهاجر و پناهجو میشود؛ لابد حرفهای کاپیتان تیم ملی فوتبال آلمان را شنیدهاید که گفت «من به کشورم بازنمیگردم چون دخترم ساعت ۱۱ شب در آلمان احساس امنیت نمیکند». اشاره تونی کروس آلمانی به رفتارهای برخی مردان مهاجری است که امنیت روانی و جسمی شهروندان را در این کشور به خطر انداختهاند. کروس نماینده همه آلمان نیست، اما با پرزورترشدن سنبه راست افراطی در آلمان و اروپا کاپیتان آلمانیها بیراه هم نمیگوید. بله! از آلمانی حرف میزنیم که در آن رابطه دولت و ملت به درستی و با اعتماد برقرار است و دولتِ وقت در اوج جولان داعش در سوریه درخواست و تلاش همین مردم مهاجران و آوارگان سوری و غیرسوری را پذیرفت. دولتی که آوارگان و پناهجویان را غربال کرده و به حساب خودش متخصص و تحصیلکرده و کارگر ماهر جنگزده را راه داده است. از آلمانی حرف میزنیم که دولت وقت در آستانه جشن سال نو از شهروندانش خواست به احترام مهاجران سوری که به تازگی از شر صدای بمب و گلوله خلاص شدهاند، بساط آتشبازی برپا نکنند. از این آلمان حرف میزنیم که دولت و ملت حرف هم را میفهمند. و نه کشور و جامعهای که آموزش مهاجرپذیری ندیده است و رابطه دولت و ملت بر اساس اعتماد نیست. با همه این حرفها کوچکترین غفلتی خاصه در زمینه آموزش فرهنگ میزبان به میهمان، میتواند مردمِ پناهجوپذیر را به مردمی پناهجوستیز تبدیل کند؛ مردمی که خودشان برای پذیرفتن آوارگان جنگ سوریه آستین بالا زده بودند، حالا گله و شکایت دارند. این مردم با آوارگان اوکراینی دچار چالش نشدند، اما با مهاجران سوری و شبیه به آنها به مشکل برخوردند.
۳. قصور دولتها همواره پای ملتها نوشته میشود. هرچه دولت بیتجربهتر و کمدانشتر، قصور بزرگتر و بحرانزاتر. آنجا که دولت و مسئول و مدیر، کار خود را به درستی انجام نداده است، مرزها را رصد و ظرفیتسنجی نکرده است و توان مدیریت بحرانِ واردشده از خارج را مثل هجوم پناهجوها ندارد و نمیداند جمعیت مهاجر غیرقانونی چقدر است و چه هویتی دارد و... ملت به نژادپرستی و مهاجرستیزی متهم میشود. ملتی که آموزش میزبانی ندیده، ملتی که به طور سیستماتیک نیاموخته است زبان، نژاد، رنگ، ملیت، جنسیت و از این دست مایه برتری و افتخار نیست، ملتی که در چالش عدالت به سر میبرد و فرصت بهرهجویی از امکانات سرزمینی خود ندارد، پذیرای مهاجر بیگانه که هیچ حتی میزبان هموطن رانده از خانه و شهر خود هم نخواهد بود. این ملت ناآگاهانه همه کمبودها و نقصها و جنایتها را به مهاجران و آوارهها نسبت میدهد و شیوع بیماریها را از چشم آنها میبیند و میترسد سهم آب و غذایش کوچک و کوچکتر شود. این نوع ملتها خصایل انسانی خود از جمله حس همدلی و انصاف را به مرور از دست میدهند و به خود هم رحم نمیکنند و مدام هشتگ اخراج میزنند.