وقتی از وزیر ارشاد میگوییم
این روزها ماجرای انتخاب وزرای کابینه مسعود پزشکیان از مسائلی است که در هر کوی و برزن درباره آن سخن گفته میشود. در این میان اهالی فرهنگ و هنر روند انتخاب را پیگیری میکنند. هر چند وقت یک بار مجموعهای از اسامی برای وزارت فرهنگ و ارشاد مطرح میشود که اسباب نگرانی اهالی فرهنگ و هنر میشود. البته هنوز تصمیمات نهایی گرفته نشده و کمیته اسامی 15 نفر نهایی را به رئیسجمهور منتخب معرفی نکرده است.
این روزها ماجرای انتخاب وزرای کابینه مسعود پزشکیان از مسائلی است که در هر کوی و برزن درباره آن سخن گفته میشود. در این میان اهالی فرهنگ و هنر روند انتخاب را پیگیری میکنند. هر چند وقت یک بار مجموعهای از اسامی برای وزارت فرهنگ و ارشاد مطرح میشود که اسباب نگرانی اهالی فرهنگ و هنر میشود. البته هنوز تصمیمات نهایی گرفته نشده و کمیته اسامی 15 نفر نهایی را به رئیسجمهور منتخب معرفی نکرده است.
البته در این مدت برخی افراد هم سعی کردند با ادعای همهچیزدانی، اسامی موردنظر خود را در پروپاگاندای مطبوعاتی به عنوان اسامی مورد نظر کمیته در ذهنها جا بیندازند. برخی افراد نیز با کمک ارتباطات خود سعی کردند تا با نوشتن یادداشتی در رسانهها، نام خود را به یاد بقیه بیاورند. این تلاشها ادامه داشته و دارد. در همین روزها یکی از کانالها درباره وزیر پیشنهادی نظرسنجی گذاشته است و روزنامهنگاران و اهالی رسانه، اسم وزیر پیشنهادی خود را اعلام میکنند.
باورکردن اینکه انتخاب روزنامهنگاران برای نشستن در وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی که با هنرمندان و اهالی فرهنگ در گوشه و کنار کشور ارتباط دارد، چنین افرادی است به شدت شوکهآور بود. اسامی مطرحشده گاهی آنقدر عجیب و دور از ذهن به نظر میرسند که سبب بهت و حیرت شده است و در تحریریهها با افسوس درباره اسامی مطرحشده، تبادل نظر میشود. انتقادهایی هم به این اسامی پیشنهادی میشود، انتقاداتی که گاه عیان نمیشود ولی به صورت شفاهی درباره آن صحبت میشود.
یکی از اهالی رسانه درباره این شرایط نوشته که بخشهایی از آن را انتخاب کردیم. اشکان زارع با اشاره به نظرسنجی نوشته است: «برخی پاسخهایی دادهاند تو گویی مقصودشان رفع تکلیف بود. اما گروهی چنان نظریات شاق و طاقتسوز دادند که صبرم سر آمد. گفتم دست به کیبورد شوم. یکی گفته بود هوشنگ مرادیکرمانی؛ آن یکی گفته بود تورج دریایی؛ یکی دیگر گفته بود علی دهباشی؛ یکی مدیر بالادستیاش را گفته بود و چندتنی هم نظریات همسو با گروههای خانوادگی واتساپ و تلگرام». او معتقد است که در این نظرسنجی نظرات عوامانه و ملتمسانه و از آن بدتر صغیرانه زیاد است و تأکید دارد: «گمانم برخیشان مناسبات اداره یک سرویس روزنامه را هم نمیدانند که اگر میدانستند آن اسمهای عجیب و غریب را هم نمینوشتند. سخنان چنان عوامانه است که در پارک و خیابان هم نمیشنوی».
این سخنان تلخی است که یکی از خودمان، خطاب به خودمان نوشته است. نکات دیگری نیز درباره اظهار نظر اهالی رسانه درباره انتخاب وزیر فرهنگ و ارشاد وجود دارد، از جمله پیری و حتی کهنسالی افراد پیشنهادی یا فراموشی مسائل گذشته و اتفاقاتی که در دورههای قبل رخ داده است. گاهی نامها یادآور خاطرات تلخی همچون سانسور و توقیف در عرصه کتاب و سینماست. گاهی برخی نامهایی مطرح میشود که مشخصاتی همچون پاکدستی را ندارند و تن و بدنمان میلرزد که نکند دوباره همان بساط آغاز شود.
برخی نامها هم تکرار میشود که میدانی، همهاش به خاطر سهمخواهی است.
اما در کنار انتقاد به این نحوه اعلام اسامی، گاهی شنیدن و خواندن برخی نامها شعفانگیز است و تصور اینکه در دورهای فعالیت کنیم که افرادی با پشتوانه صنف و با تجربه حمایت و مدیریت بر مسند وزارت بنشینند باعث خشنودی میشود. گاهی نیز اسامیای مطرح میشود که واقعا ایدئالگرایانه است و خوشحال میشویم که اگر واقعا این اتفاق رخ دهد چقدر همه چیز شکل رؤیایی دارد. البته همانجاست که یاد این دیالوگ در فیلم کمالالملک میافتیم که «همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید و بیله دیگ بیله چغندر»؛ واقعا در ساختار گاه معیوب و گاه تنگ و رعبآوری که اکنون در وزارت ارشاد شکل گرفته است، امکان تغییر وجود دارد؟